اگر حس میکنید عدم اعتماد به نفس مانعی برای پیشرفت شما است با ما در خودساخته همراه باشید تا با روشهایی نوشتنی برای افزایش اعتماد به نفس خود آشنا شوید. تعیین مسیر پیشرفت شخصی نیازمند آن است که به آنچه که در مورد خودتان اعتقاد دارید نگاهی بیاندازید. زندگی به طور مستمر از ما میپرسد که آیا معتقدیم که ما غنی، موفق و ارزشمند هستیم یا خیر؟ کسب شناخت کامل از هدف، مأموریت و خودمان کلیدهای موفقیت هستند.
آشنایی با 3 تمرین نوشتنی برای افزایش اعتماد به نفس
در ادامه به معرفی تمرینهای نوشتنی مورد علاقه ام که مطمئناً اعتماد به نفس شما را افزایش میدهند میپردازیم.
1. چرا موفق خواهم شد ؟
صرف کردن زمان ارزشمندی برای فکر کردن به آنچه که ممکن است اشتباه پیش رود یا تصور دلایلی که به اندازه کافی واجد شرایط نیستیم بسیار بین ماها معمول است. این تمرین به شما کمک میکند تا افکارتان را در مسیر درست قرار دهید. یک تکه کاغذ و قلم بردارید و در بالای صفحه بنویسید چرا من موفق خواهم شد. چند نفس عمیق بکشید و تمام بدن خود را به لحظه حاضر برسانید. آنچه را که از آینده میخواهید رها کنید و توجه خود را بر استعدادها، تواناییها و تجربیات اکنونتان قرار دهید. تمام دلایل موفقیت خود را بنویسید. این لیست را با صدای بلند بخوانید و بین آنها نفس عمیق بکشید و کلمات را در بدن خود حس کنید. هر روز این حقایق را بخوانید تا زمانی که در وجود خود آنها را باور داشته باشید. “هر جملهای که من میگوییم باید درک شود نه به عنوان یک تصدیق، بلکه به عنوان یک سؤال ” – نیلز بور
2. تأیید موفقیت
موفقیت یک شیوه زندگی است. ورود به موفقیت منجر به یافتن راهی برای تسکین و راحتی ما میشود. این کار خود ماست که ما را بیشتر از هر چیز دیگری حفظ کند و ارزش ما را نگه دارد. یک دفتر یادداشت تهیه کرده و این تأییدیه های قدرتمند را به طور مرتب بنویسید.
- من مایل هستم که اراده داشته باشم
- من مایل هستم گام بعدی را بردارم
- من گوش میدهم و استقبال میکنم از آنچه که امروز باید انجام دهم.
- برای من امن است که دیده شوم. برای من امن است که یکدل زندگی کنم. برای من امن است که خودم را در اولویت قرار دهم.
- برای من امن است که به اندازهی خودم پر از شور و شوق باشم. برای من امن است که بیانگر باشم.
- برای من امن است تا قدرت کاملم را نشان دهم. برای من امن است که هوشمندانه باشم.
- برای من امن است که مقدار زیادی پول دریافت کنم. این برای من امن است که با مشتریانی که شادم میکنند کار کنم. برای من امن است که وقتی با کسی جور نیستم نه بگویم.
- برای من امن است که به دیگران نشان دهم چه چیزی را میخواهم و نیاز دارم. برای من امن است که کاملاً منحصر به فرد باشم. این برای من امن است که راهی که مخصوص خودم است پیدا کنم.
- برای من امن است که تمام تلاشم را بکنم.
3. نوشتن یک T بزرگ
چند سال پیش دست خط خود را برای تجزیه و تحلیل فرستادم و یاد گرفتم که حرفی که به طور مستقیم به سطح اطمینان ما مرتبط است، چگونه نوشتن حرف کوچک t است. به من گفته شد که ستون “t” را در هر نوشتهام بالا ببرم تا اعتماد به نفس خودم افزایش پیدا کند.
همانطور که میتوانید تصور کنید، هنگامی که شما عادت به نحوهی نوشتن خاصی داشته باشید تمرین زیادی برای درست کردن آن لازم است. در صبح و بعد از بیدار شدن یا درست قبل از اینکه بخوابید، 20-60 دقیقه نوشتن T را روی کاغذی تمرین کنید. این بسیار شگفت انگیز است که متوجه شوید که چگونه مسیرهای عصبی جدید شکل میگیرند و تأثیر آنها در زندگی ما و تعامل با دیگران چگونه میشود.
بسیاری فکر میکنند که راز موفقیت در پیشرفت شخصی بستگی به آنچه که میدانید یا کسی که میدانید دارد. در حالی که این موارد کمی اهمیت دارند و اگر شما به خودتان اعتقاد و اعتماد نداشته باشید، بیارزش هستند.
اجتناب از خود تخریبی در یادداشت ها
از تعلل تا اشتباه کردن بدون احتیاط، از باشگاه نرفتن تا پرداخت مالیات، از ماندن در یک رابطه پر از درگیری تا روی آوردن به الکل، مواد مخدر یا هر فعالیت خسته کننده دیگری، هیچ چیز به اندازه خود تخریبی مخرب نیست. نیست. همه این رفتارها با یک هدف طراحی شده اند: جلوگیری از پیشرفت ما. این تصور غلط وجود دارد که ضمیر ناخودآگاه ما علیه ما کار می کند. باور فروید مبنی بر اینکه ضمیر ناخودآگاه بزرگ، مخرب و تاریک است و می خواهد شکست شما را ببیند نمی تواند دور از واقعیت باشد. اما در واقعیت، ضمیر ناخودآگاه ما برای خدمت به ما وجود دارد، از ما می خواهد که موفق شویم. مشکل این است که بیشتر مردم به طور ناکارآمد ارتباط برقرار می کنند و با محدود کردن باورها و تجربیات نادرست برای ایجاد واقعیت، ضمیر ناخودآگاه خود را رها می کنند. وقتی ما اساساً واقعیتی را نادرست معرفی می کنیم، در واقع در حال هدر دادن فرصت ها و نابودی خود هستیم.
برای اینکه انرژی کافی برای ادامه راه داشته باشیم، باید همیشه درست رفتار کنیم. بنابراین، حتی زمانی که فرصتی برای کسب درآمد بیشتر، یافتن روابط بهتر و دوستداشتنیتر، پیشرفت در کسبوکار یا رشد کسبوکارمان وجود دارد، به اصطلاح، ضمیر ناخودآگاه ما قبل از حرکت به سمت غیرقابل کنترل (و در نهایت ناامن) ترمز میکند. حوزه زندگی ما جایی که با منطق ما جور در نمی آید، به ما ثابت می کند که آنها اشتباه می کنند و بنابراین، مانند ماهی بیرون از آب، باید راهی برای نجات پیدا کنیم.
علیرغم تمام تلاشهای ما برای نشان دادن بهترین خود و رسیدن به توانمندی کامل، چگونه خود تخریبی هنوز هم به دنبال راهی برای از بین بردن ماست؟ بیایید نگاهی به درون ذهن بیندازیم:
مرحله اول : شما وضعیتی را تجربه میکنید که یکی از سیستمهای عقیدتی شما را به چالش میکشد
این میتواند همان رابطهای باشد که در آن حس دوستداشتن و حمایت وجود دارد (در مواقعی که فکر میکنید به اندازه کافی خوب نیستید). در تجارت، میتواند همان فرصت درآمدزایی باشد که شما از طریق مشتریان درآمد بالای خود یا قراردادهای سودآور کسب میکنید. همچنین اوقاتی که فرصتی برای رشد دادن شرکتی که در آن کار میکنید دارید. (در مواقعی که خیال میکنید ارزش موفق شدن را ندارید).
مرحله دوم : بین ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه شما یک ترس از صدمات ناشناخته و ناآشنا وجود دارد
ما به طور آگاهانه از فرصتهایی که در مسیر حرکتمان به وجود میآید لذت میبریم. با این حال، ضمیر خودآگاه ما فقط 4 درصد از کل ظرفیت ذهن ما را تشکیل میدهد. ضمیر ناخودآگاه ما 96 درصد از ظرفیت ذهن است. در این مواقع به ما احساس ترس را منتقل میکند. زیرا بینشی که مدتهاست به درستی آن مطمئن است، حال مورد چالش قرار گرفتهاست. آمیگدال، مرکز مربوط به ترس مغز، از خطر درک شده از این واقعیت جدید که در حال رونمایی است، خبر هشداردهنده میدهد.
مرحله سوم : آغاز اصلاح دورهای
ضمیر ناخودآگاه هنگامی وارد عمل میشود که شما را به واقعیتی که همیشه میدانستید، بازگرداند و برای تضعیف روابط جدید یا از بین بردن فرصتهای جدید شغلیتان دست به اقدام جدید بزند. در رابطه خود، دچار سوءتفاهم در زمینه تعامل، صدا و لحن طرف مقابل میشوید. به همان حالت قبلی خود که دچار مشکل در اعتماد کردن به افراد بودید میشوید و نمیتوانید حرفهایی که به شما میزند را باور کنید. شروع به مورد سؤال قرار دادن هر کاری که طرف مقابل انجام میدهد و هرچیزی که او میگوید میکنید. هرکاری را انجام میدهید تا او را از دید خود بیاعتبار کنید. با گذشت زمان، در طی روندی که گفته شد، همهچیز از هم گسسته میشود و رابطهای که امید به ادامه آن در آینده بود را خراب میکنید و برای همیشه از دست میدهید.
در تجارت، دلایل منطقی مبنی بر توجیه خرید کالاهای غیرضروری پیدا میکنید، یا به یک مشتری بهای بیشازحد میدهید، درحالیکه برخی موارد کمکاری هم میکنید. بنابراین آنها از ادامه کار با شما امتناع میورزند. در این مواقع تصمیمات تجاری غیرضروری یا اغلب پرهزینه میگیرید. یا تا زمانی که حساب شما به صفر نزدیک شود و به پول نیاز مبرم پیدا کنید، کارهای مهم خود را به تعویق میاندازید. اگرچه بهآرامی، ولی مطمئناً هر موفقیت تجاری که آن را کسب کرده بودید از میان میرود. بهعلاوه این عقیده که شما به اندازه کافی خوب نیستید را به شما ثابت میکند.
مرحله چهارم : هیچچیز تغییر نمیکند
واقعیتی که ما برای خود ساختهایم همان چیزی است که هرگز تغییر نمیکند، زیرا ما هرگز وقت نکردهایم که روی سیستمهای اعتقادی مستقر در قسمتهای تاریک مغز خود کار کنیم. روابط ما به تدریج بدتر و بدتر میشود. در تجارت، اتفاقات ناگواری را بعد از هر موفقیتی تجربه میکنیم. حتی ممکن است به چرخه نگرش ذهنی قربانی بودن «چرا من» و «بیچاره من» بپیوندیم.
خبر خوب این است که ما میتوانیم تغییر کنیم. ما میتوانیم تخریب شخصیتی خود را از راههای مختلف متوقف کنیم و واقعیتی را ایجاد کنیم که هر آنچه که همیشه آن را میخواستیم داشته باشد… و موارد دیگر! چطور؟ همه اینها با درک این موضوع که رفتارها و عادات ما چیزی بیش از علائم سیستمهای اعتقادی ما نیست، شروع میشود.
هنگامیکه ما از خودآگاهی کافی برای شناخت الگوهایی که به طور مداوم درگیر آن هستیم که تاحد زیادی به پیشرفت رو به جلو ما کمک میکند برخوردار باشیم، میتوانیم شروع به مورد سؤال قرار دادن آنها کنیم و به عقیدهای که در پشت آن نهفته است برسیم.
وقتی ریشه مشکلات (باور) را بدانیم، کارهایی که در وهله اول باعث ایجاد باور و منجر به تغییر نگرش ما نسبت به مسائل و وضعیتها میشود را میتوانیم انجام دهیم. ما میتوانیم برداشتهای خود را از این وقایع بازآفرینی کنیم تا عقیده قدیمی خود را به گونهای دیگر بسازیم.
سخن پایانی
خش عمدهای از نظامهای اعتقادی که در سنین بزرگسالی با آن مواجه میشویم، در واقع در سنین 0 تا 7 سالگی ایجاد شدهاند. این باورها به وسیله چگونگی انتخاب ما برای مشاهده سایر رویدادهای رخ داده در ذهن ناخودآگاه ما بیشتر جای میگیرد.
بهعنوانمثال، اگر آن شخص مهمی که به شما خیانت کرد، باعث شد که شما به این عقیده برسید که نمیتوانید به کسی اعتماد کنید، نباید بگذارید با این جمله که شما بهاندازه کافی خوب نبودید فریب بخورید. بلکه اینها نشاندهنده عدم اعتمادبهنفس آن شخص است. یا شاید این اتفاق برای او در یک چشم به هم زدن و بدون فکر قبلی اتفاق افتاده باشد. در هر صورت، هیچ یک از این واقعیتها هیچ ارتباطی با ارزش شخصی شما ندارد.
تصور کنید که در تجارت، چه میشود اگر آن چالش ها و موانعی که پیش آمد، به شما کمک کند تا به منابع داخلی مورد نیاز برای ایجاد رشد تجاری دست پیدا کنید (مانند قدرت، مقاومت، تحمل، دلسوزی) و شما را در مسیر رسیدن به توانمندیهای خود و پربار شدن آنها یاری کند؟ چه اتفاقی میشود اگر شکست برای شما فقط یک رویداد باشد و شما در گذشته به وسیله ضمیر ناخودآگاه خود به آن فکر کرده بودید و آن را انتخاب کرده بودید تا حال به بخشی از هویت شما مبدل شود؟
زمانی که توانایی شکست افرادی که در جامعه موفق تلقی میشوند را بهدست آورید، به شما در تغییر نگرشهای سمی خود در مورد مسائلی که گفته شد، کمک میکند تا اعتماد به نفس بالایی داشته باشید. علاوه بر این، وقتی یک یا دو بار معامله ناموفق داشته باشید اشتباه است که آن را شکست تلقی کنید، آنهم درحالیکه توماس ادیسون هزاران بار در اختراع کردن لامپ شکست خورد! و در نهایت با اعتماد به نفس بالا توانست آن را اختراع کند .
وقت آن است که در مورد عادتهایی که به طور مستمر درگیر آن هستید و به نظر میرسد پیشرفت یا موفقیت شما را مورد هدف قرار میدهد، تأمل کنید و این کار باعث اعتماد به نفس در شما می شود. در خود این انگیزه را ایجاد کنید که این کار را انجام دهید و این سؤال را بپرسید که «هدف از انجام این کار چیست؟» تا بتوانید مانند بسیاری دیگر از کارآفرینان موفق و مهندسین قبل از خود، با تخریب شخصیتی خود خداحافظی کرده و توانمندیهای کاملی را در زندگی خود داشته باشید.