نام کتاب : قانون ده برابر (چطور با عبور از محدودیتهایتان و تعیین اهداف جسورانه، بر موج موفقیت سوار شوید.)
نویسنده : گرنت کاردون
سال انتشار: 2020
خلاصه کتاب
اندیشمندان زیادی تلاش کردهاند تا تعریفی جامع از موفقیت ارائه دهند و جوهره این مفهوم را در قالب عباراتی گیرا و رسا بیان کنند. اما متأسفانه اغلب این تلاشها برای تعریف موفقیت، به شکست محکومشدهاند.
اگر بخواهیم به موضوع موفقیت به شکلی واقعبینانه نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که اکثر مربیان سبک زندگی، تنها به فروش ایدههایی نامطمئن و ظاهری میپردازند و با تبلیغ و شعار، افراد ناآگاه را به خود جلب میکنند. اما حقیقتاً نمیدانند که چطور باید دیگران را بهسوی کامیابی هدایت کنند.
کتابی که در دست دارید، شیوهای واقعی برای پیروزی ارائه میدهد. این کتاب که بر اساس تجربیات یکی از مربیان فروش موفق و مشهور نگاشته شده، بهطور عملی توضیح میدهد که چطور هر یک از شما میتوانید با بکار بردن قوانین ساده اما مهم، بهسوی موفقیت حرکت کنید و دستاوردهای شگفتانگیزی کسب نمایید.
در این میکرولِرن به پرسشهای زیر، پاسخ داده میشود:
- چرا باید در هنگام تصمیمگیری، کودکان را الگو و سرمشق خود قرار دهید؟
- چرا باید با تمام قوا در دریای زندگی پارو بزنید؟
- چرا نباید خود را بیشازحد درگیر جلب رضایت مشتریان و مخاطبان کنید؟
“قانون ده برابر” چیست؟
منظور از “قانون ده برابر” این است که ده برابر فعالیت کنید تا به موفقیتی تا ده برابر بیشتر از قبل دست پیدا کنید!
اگر در میان قفسههای کتابفروشیها گشتی بزنید، کتابهای بیشماری پیدا میکنید که وعده افشای اسرار یک زندگی موفق را میدهند. باوجود همه این گزینهها، بهسختی میتوان کتابی درخور و مناسب پیدا کرد. بنابراین قبل از اینکه درگیر فرمولهای مختلف کامیابی شوید، به “قانون ده برابر” توجه کنید. این روش، شیوهای قطعی برای موفقیت در همه ابعاد زندگی است.
“قانون ده برابر” بر این نکته تأکید دارد که موفقیت، همواره نیازمند تلاشی بیش از آن مقداری است که در ابتدای راه تصور میکردید. کافی است به گذشته خود نگاه کنید و ببینید که برای دستیابی به اهدافتان در هر مرحله زندگی، همیشه نیازمند تلاشی ده برابری به نسبت آنچه قبلاً فکر میکردید، بودهاید. موفقیت در زمینه کسبوکار نیز از این قانون پیروی میکند و شما زمانی به پیروزی میرسید که ده برابر بیشتر از رقیبانتان سرمایهگذاری کنید. پس اگر میخواهید محصولی را هم بفروش برسانید و تصور میکنید با ده تماس در روز در این کار موفق میشوید، پیشنهاد میکنم از همان ابتدای کار، تعداد تماسهای روزانه خود را به صد مورد برسانید.
البته تلاش مضاعف، فقط در دستیابی شما به اهداف روزمره مؤثر نیست. بلکه قانونی که ما در این کتاب به آن اشاره میکنیم به شما کمک میکند تا در همه زمینهها، به دستاوردهای بیشتر و بیشتری برسید.
بعدازاینکه تلاش خود را به ده برابر افزایش دادید، باید برای اجرای بخش دوم این قانون آماده شوید: تمام اهداف شما باید ده برابر بزرگتر و بالاتر از محدوده واقعبینانه اهداف باشد. بهعبارتدیگر، باید هدفی را انتخاب کنید که از رؤیاییترین رؤیاهایتان نیز فراتر باشد. ممکن است این حرف بهظاهر غیرممکن برسد. اما درواقع زمانی که هدفی در دسترس و نزدیک انتخاب میکنید، حتی وقتی به آن برسید، بازهم احساس ناامیدی خواهید داشت و بدتر از این، اگر در آن کار شکست بخورید، بهشدت خودتان را سرزنش کرده و احساس ناتوانی میکنید. درصورتیکه نرسیدن به انتظاری فوقالعاده بالا، بسیار خوشایندتر از رسیدن به یک هدف معمولی است. زیرا خودتان میدانید که چندین برابر بیشتر از قبل تلاش کردهاید.
برای مثال ، فرض کنیم رؤیای شما این باشد که نویسنده شوید. هدف اصلی و ده برابری شما باید نوشتن یک رمان باشد نه نوشتن یک داستان کوتاه دوصفحهای. چون حتی اگر هدف دوم دست پیدا کنید، همچنان خود را یک نویسنده واقعی تلقی نمیکنید.
بهاینترتیب، منظور از قانون ده برابر، تلاش سختتر و داشتن رؤیایی بزرگتر است.
کاربرد “قانون ده برابر”
“قانون ده برابر” به شما در غلبه بر چالشهای غیرمنتظره و رسیدن به حداکثر پتانسیلهایتان کمک میکند.
تاریخ بارها و بارها به ما نشان داده که داشتن یک محصول عالی، برای رسیدن به موفقیت کافی نیست. موفقیت واقعی در بازار، زمانی حاصل میشود که شما بتوانید محصولی درست و مناسب را عرضه کنید و هرلحظه برای حل مسائل پیشبینینشده و غیرمنتظره آمادهباشید.
برای همین است که “قانون ده برابر” بر آمادگی فرد برای روبرو شدن با چالشهای از پیش تعیین نشده نیز راهکاری دارد. اما این راهکار چیست؟
اگر آنطور که این قانون توصیه کرده است، هدفی والا انتخاب کنید و ده برابر بیشتر از سایرین برای رسیدن به آن فعالیت کنید، عملاً میتوانید با هر آنچه سر راه شما قرار میگیرد بهخوبی مواجه شوید و از پس هر مسئلهای بهخوبی بربیایید. فرض کنید که درزمانی که اکثر افراد برای فروش ده هزار قلم کالا هدفگذاری میکنند، شما تصمیم میگیرید که صد هزار قلم کالا را بفروشید. این هدف بزرگ، به این معنی است که شما با ایجاد ظرفیت عملیاتی بیشتر در شرکت خود، میتوانید با دریافت سفارشات بیشتر، به موفقیت برسید، درحالیکه دیگران در همین موقعیت با شکست مواجه میشوند زیرا هم هدف کوچکی برای خود برگزیدهاند و هم تلاش خود را بهاندازه آن هدف، کم و کوچک کردهاند.
” قانون ده برابر”، دستورالعملهای مشخصی برای موفقیت ارائه میدهد.
اغلب مردم، موفقیت را از آنِ دیگران میدانند و خودشان را برای کامیابی، توانمند و یا شایسته نمیدانند. لازم است تا چنین باوری را از ذهن خود خارج کنید و به یاد داشته باشید که موفقیت هیچ حدومرزی ندارد و همه انسانها میتوانند با رعایت قوانین کامیابی، به پیروزی برسند.
برخلاف عقیده برخی که موفقیت را یک بازی مجموع صفر میدانند که حتماً یک بازنده و یک برنده دارد، به نظر من کامیابی میتواند نتایج متنوعی داشته باشد و امکان پیروزی همه افراد در موقعیتهای مختلف وجود دارد. هرکسی که بتواند ذهنیت ده برابری را در خود تقویت کند میتواند به نتیجه مطلوب خود دست پیدا کند و موفقیت یک نفر به معنی شکست دیگری نیست.
مثلاً اگر برای واردکردن تلفن همراه پیشرفتهای اقدام کنید و در این کار موفق شوید، در بازار تلفن همراه، موجی از رشد و حرکت به راه انداختهاید و این فعالیت را به یک پیروزی برای همه تبدیل کردهاید. حتی اگر برخی رقبا در ابتدا به شما حسادت بورزند، اما افرادی هم هستند که به این کار شما از منظر مشارکت در یک پیروزی مینگرند و یاد میگیرند که خودشان هم به این شیوه عمل کنند.
بنابراین، “قانون ده برابر” ابزاری است که به شما کمک میکند تا پتانسیلهای واقعی خودتان را بروز دهید.
نویسنده این کتاب را در نظر بگیرید. او تا بیستوپنجسالگی به مصرف الکل و مواد مخدر اعتیاد داشت. اما در مقطعی از زندگی، به این نتیجه رسید که زندگی رضایت بخشی ندارد. بنابراین تلاش کرد تا نگرش و عمل خود را تغییر دهد و خود را به جایگاهی رساند که هیچکس تصورش را نمیکرد.
در ادامه این خلاصه کتاب، به شما میآموزیم که چطور شما نیز میتوانید با بهکارگیری “قانون ده برابر”، زندگی خود را متحول کنید.
به هنگام مواجهشدن با چالشها، از نهایت توان خود استفاده کنید!
آیا تابهحال عبارت “چهار مرتبه عمل” به گوشتان خورده است؟ ماحصل این روش این است که ما در مواجهه با موقعیتهای مختلف، میتوانیم به چهار شیوه واکنش نشان دهیم:
میتوانیم کاری نکنیم، عقبنشینی کنیم، به شکل معمولی و در حد توانمان عمل کنیم یا با تمام توان خود در آن موقعیت عمل کنیم. آخرین گزینه، همان کلید موفقیت است.
برای مثال به کودکان توجه کنید. یک کودک وقتی با چالشی روبرو میشود، هر کاری که از دستش برمیآید انجام میدهد و هرگز دست از تلاش برنمیدارد.
شما هم میتوانید به شیوه کودکان عمل کنید. یعنی بهجای اینکه مشخص کنید به چند ساعت زمان برای انجام یک کار نیاز دارید، با تمام توان خود به انجام آن فعالیت بپردازید و این شیوه را به یک عادت در خودتان تبدیل کنید.
مثلاً فرض کنید که میخواهید محصول خود را به یکی از افراد تأثیرگذار در بازار بفروشید. بهتر است بهجای اینکه در مورد بودجه و قیمت با او بحث کنید، فقط همه توان خود را برای به نتیجه رسیدن فروش به کار ببرید. هر تحقیقی که لازم است انجام دهید اما هزینه اضافهای برای جلب نظر او انجام ندهید بلکه بهجای این کار، تا زمانی که کالای موردنظرتان فروخته نشده، دست از تلاش برندارید.
دنبال کردن این مسیر به معنای مسئولیتپذیری شماست. یادتان باشد که موفقیت چیزی نیست که برای شما اتفاق بیافتد، بلکه آن چیزی است که به خاطر شما رخ میدهد.
پس خود را به چشم یک قربانی یا کسی که میتوان او را بازی داد، نبینید. بلکه خود را بازیگر میدان ببینید. از چالشها استقبال کنید و بهجای دیدن خطرات و ریسکها در هر موقعیت، به فرصتهایی که پیش رو دارید فکر کنید.
همچنین به خاطر داشته باشید که متوسط بودن یعنی کمتر از عالی بودن. متوسط بودن کار آسانی است اما رسیدن به تعالی در هر امری سخت است و این، فقط و فقط وظیفه شماست که از محدوده متوسط پا را فراتر بگذارید و مرزهای والای مدنظرتان برسید.
واقعیت آن است که دنیا پر از چیزهای متوسط است. کافی است نگاهی به اطرافتان بی اندازید و ببینید که چه تعداد از مردم میخواهند جزو طبقه میانی جامعه باشند. اما متوسط بودن، به معنای کنار آمدن با شرایط و شاید فکر کردن به فردا یا پسفردا باشد و فراتر از این حد نمیرود. طبقه متوسط همواره در معرض این خطر هستند که به جایگاههای زیر متوسط تنزل کنند. بحران اقتصادی سال 2008، مثال خوبی از این اتفاق است که چطور ممکن است گروههای متوسط جامعه بهراحتی موقعیت خود را از دست بدهند و به ورطه فقر کشیده شوند.
پس متوسط بودن کافی نیست. اول مفهوم یک زندگی متوسط را برای خود تعریف کنید و بعد، اهدافی ده برابری برای آن تعیین کنید. اگر این روش را بهدرستی اجرا کنید، در سالهای آینده به موفقیت و کامیابی دست پیدا میکنید.
برای رسیدن به بهترین نتایج، باید با تمام توانتان کارکنید!
اگر تابهحال ورقبازی کرده باشید، حتماً میدانید که نباید همه موجودی خود را روی میز شرطبندی قرار دهید. زیرا ممکن است در یک دور بازی، برنده شوید و همه پولها را از آن خود کنید و یا ببازید و هر آنچه دارید از دست بدهید.
البته این کار در زندگی، ریسک کمتری دارد. زیرا همانطور که گفتیم، قانون صفر و یک در زندگی صادق نیست. اما میتوانیم برای افزایش احتمال پیروزی در هنگام استفاده از “قانون ده برابر” همه توان خود را برای انجام کار صرف کنیم. بهعبارتدیگر، برای رسیدن به هدف همه تلاش، انرژی و پتانسیلهای خود را به کار بگیریم.
پس ابتدا باید اهدافی را تعیین کنید که بهقدر کافی بزرگ و انگیزهبخش باشند و سپس، نهایت تلاشتان را برای دستیابی به آنها به کار بگیرید.
البته باید بدانید که عمل کردن با تمام توان به معنی فکر کردن خارج از چارچوبهای موجود و پیدا کردن راهحلهای جدید است. مطمئناً اگر اهداف درست و بزرگی انتخاب کرده باشید، با چالشهایی در همان ابعاد مواجه خواهید شد. چنین مسائلی بزرگی، اغلب میتواند اراده انسانها را در هم بشکند و آنها را از مسیر خود منحرف کند. پس باید هوشمندانه عمل کنید و تا آخرین لحظه، از تلاش و انرژی خود برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید.
برای پیروزی در برابر چنین مصائبی، باید مرتباً به اهداف خود فکر کنید. هدف شما باید تمام ذهن شما را فراگیرد و تبدیل به مأموریت اصلی شما در زندگی شود.
در این مورد هم میتوانید از کودکان سرمشق بگیرید. وقتی یک کودک با چیزی جدید مواجه میشود، تمام فکر و ذهنش مشغول آن شده و همه انرژی خود را صرف آن وسیله یا فعالیت نو میکند. شما نیز برای کامیابی باید مانند کودکان عمل کنید.
این کار شما برای اطرافیانتان هم سودمند است. زیرا وقتی آنها میبینند که شما تا چه حد بر هدفتان متمرکزشدهاید، اغلب از شما تبعیت میکنند و سعی خواهند کرد تا اهداف بلند پروازانه خود را بشناسند.
مصمم بودن درراه رسیدن به اهداف بسیار مهم است اما بهانه نتراشیدن برای انجام کارهای سخت و سرزنش نکردن خود در هنگام شکست هم از اهمیت بسزایی برخوردار است.
در تمامی لحظات، برای رشد کردن تلاش کنید و کنترل زمان و احساساتتان را به دست بگیرید!
اجرای “قانون ده برابر” در زندگی، یعنی این موضوع را به خاطر بسپارید که همیشه باید به رشد کردن ادامه دهید. حرکت در جاده موفقیت یعنی گامبهگام رشد کردن. پس اگر در این راه و حین مبارزه برای تحقق هدفتان شکست بخورید بازهم بهتر است عقبنشینی است.
بنابراین برای اینکه بر روی هدفتان متمرکز بمانید، باید آن دسته از تأثیرات بیرونی که سعی در کنترل زندگی شما را دارند، از خود دور کنید و دررسیدن به اهدافی که میخواهید به آنها برسید، پافشاری کنید.
برای مثال، در زمان رکود اقتصادی، مردم دچار ترس و اضطراب شده و میخواهند زودتر اموالشان را به مکانی امن منتقل کنند. اما لازم نیست شما هم در این موقعیتها، مانند دیگران عمل کنید، بلکه فقط به دستیابی به اهداف خودتان فکر کنید.
نکته مهم دیگری که باید به خاطر داشته باشید آن است که نگران زیاد دیده شدن خود نباشید. ممکن است فکر کنید که پافشاری و تلاشهای مکرر شما دیگران را خسته و آزرده میکند و یا باعث ناراحتی آنها از شما و شرکتتان شود. اما به چشم دیگران آمدن، بهتر از گمنامی و ناشناخته ماندن است.
شرکتهایی مانند کوکاکولا یا فیسبوک را در نظر بگیرید. آیا زیاد در معرض دید بودن به آنها آسیبی رسانده است؟
پس شما نیز برای آنکه حقیقتاً به موفقیت برسید، باید کنترل فعالیتهای روزمره و احساسات خود را به دست بگیرید. بسیاری از مردم نگران مدیریت زمانشان هستند و البته، زمان محدود است. اما به نظر من، سؤال این نیست که در زمان محدود، به کدامیک از دو گزینه موجود میتوانید دست پیدا کنید، بلکه سؤال مهم و اصلی آن است که چطور میتوانید ذهنیتی را در خود ایجاد کنید که انجام هر کاری را در آن زمان، امکانپذیر سازد.
تنها تاکتیک عملی در اینجا، تلاش برای رسیدن به دستاوردهای بیشتر در زمان کمتر است. به زمان باقیمانده توجه کنید و سپس، سختتر و سختتر تلاش کنید. خواهید دید که میتوانید زمان را بهخوبی مدیریت نمایید.
زندگی نویسنده این کتاب، نمونهای عملی از این راهکارهاست. او بعد از تولد دخترش، یک ساعت زودتر از خواب بیدار میشد تا با کودک تازه متولدشده خود وقت بگذارند و اجازه دهد تا همسرش کمی بیشتر استراحت کند. درعینحال نیز، مانند گذشته کارهایش را به سرانجام میرساند.
البته باید یادآوری کنم که همانقدر که ساختار و زمانبندی روزتان اهمیت دارد، احساساتی که تجربه میکنید نیز حائز اهمیت است. زیرا احساساتی همچون ترس و غرور مانع از پیشروی در مسیر رسیدن به اهداف میشوند. ترس از خطر کردن، از بهرهمندی از فرصتها جلوگیری میکند و غرور نابجا هم، به شما اجازه نمیدهد به بازخوردهای سازنده گوش بسپارید.
بنابراین به هنگام روبهرو شدن با چنین احساساتی، به یاد داشته باشید که باید آنچه حس میکنید را بهدرستی مدیریت کنید و حرکت به سمت هدفتان را ادامه دهید.
اهدافی معنادار برای خود تعیین کنید!
اکنون شما هر آن چیزی که برای بکار بردن “قانون ده برابر” در زندگیتان لازم دارید، میدانید. تنها یک نکته دیگر باقیمانده است. اینکه چگونه اهدافتان را انتخاب میکنید؟
کاری که باید از انجام آن پرهیز کنید، دنبال کردن کسانی است که اهداف تحمیلشده بر خود را میپذیرند.
مثلاً در موضوع رضایت مشتریان، مدیران شرکتها مرتباً به کارکنان خود یادآوری میکنند که رضایت مشتریان برای این سازمان مهم است. اما درواقع این حرف آنها فقط تقلیدی از دیگران است. چون اغلب شرکتها آنقدر مشتری ندارند که بتوانند بر آنها تأکید و تکیه کنند. پس گام اول برای آنها این است دست از تقلید و تکرار اهداف دیگران بردارند و سپس به افزایش تعداد مشتریان خود بپردازند.
با اِعمال “قانون ده برابر” در محیط کارتان، لازم نیست نگران نارضایتی مشتریان باشید. زیرا همیشه محصول یا خدماتی فراتر از انتظارات آنها را ارائه میکنید. این یعنی شما بهخوبی آگاه هستید که هر چه تعداد افراد بیشتری با رضایت درباره برند شما صحبت کنند، به اهداف بزرگتری میرسید. البته باید بدانید که بازخورد مشتریان حتی اگر یک انتقاد منفی باشد، برای شما ارزشمند است زیرا نشان میدهد که چطور میتوانید شرکت خود را بهبود بخشید.
هدف دیگری که بهتر است به آن توجه کنید، شناخته شدن نام شرکتتان توسط مخاطبان است. نام و آوازه شرکت، باارزشترین دارایی یک سازمان است و در ذهن مخاطبان، هموزن و مترادف هدفی است که شرکت دنبال میکند.
برای مثال، اغلب مردم وقتی به ام پی تری پلیر فکر میکنند، نام اَپل را به خاطر میآورند. وقتی به سرویسهای حملونقل اینترنتی فکر میکنند، نام اوبِر (شرکتی مانند اسنپ در ایران) برایشان تداعی میشود. بنابراین شما نیز باید مانند این شرکتهای موفق عمل کنید و باافتخار محصولتان را ارائه دهید.
پس قدم اول بعد از تعیین چشمانداز این است که وارد میدان عمل شوید. ابتدا لیست اهدافتان را بنویسید و خلاصهای از اقداماتی که باید برای تحقق آن اهداف صورت دهید را یادداشت کنید. سپس با نهایت توان خود به انجام آنها همت بگمارید.
اگر هدفتان فروش 100 هزار واحد از محصولتان است، باید دقیقاً بدانید که چطور میتوانید به آن برسید. آیا لازم است بودجه بازاریابی شرکت خود را افزایش دهید، یا باید یک استراتژی تبلیغاتی خوب در پیش بگیرید؟ بعد از نوشتن فهرستتان، مرتباً آن را بررسی و بر اساس میزان بازدهی و عملکردشان، آنها را اصلاح کنید.
سخن پایانی
اصلیترین پیام کتاب، این است:
کاربرد “قانون ده برابر”، تغییر اهداف و تمرکز بر خود بهمنظور دستیابی به نتایجی فراتر از حد انتظار است. با داشتن نگرش “قانون ده برابر”، فکر و رؤیای خود را رشد میدهید، سختتر از قبل تلاش میکنید، تعهد کاری بیشتری از خود نشان میدهید و درنهایت، برای رسیدن به اهدافی که زمانی برایتان دور از انتظار بودند، مصمم میشوید.
پیشنهادی برای مطالعه بیشتر در خصوص موضوع این کتاب:
کتابی که برای مطالعه بیشتر توصیه میکنیم به نام “انتخاب عالی” نوشته جیم کالینز ( Jim Collins) و مورتن هنسن ( Morten Hansen) است.
شاید بدانید که چطور اهدافی بلند پروازانه برای خود تعیین کنید که به رشد فردی شما کمک میکنند. اما آیا برای کسبوکارتان هم اهداف مشخصی دارید؟ چطور میتوانید مطمئن باشید که شرکت شما در یک بازار رقابتی دوام میآورد و به رشد خود ادامه میدهد؟
در کتاب” انتخاب عالی”، جیم کالینز درباره استراتژیها و تکنیکهایی که باعث موفقیت شرکتهای بزرگ میشوند صحبت میکند. با شناخت و درک استراتژیهایی که بهترین شرکتها به کار میبرند، شانس بیشتری برای رونق بخشیدن به کسبوکار خود پیدا خواهید کرد. برای کشف راز و رمزهای سازمانهای موفق میتوانید کتاب “انتخاب عالی” را مطالعه کنید.