نام کتاب : بهترینِ خود
نویسنده : مایک بایر (Mike Bayer)
سال انتشار: 2019
کتاب “بهترینِ خود” که در سال 2019 به چاپ رسیده و یک کتاب خودیاری برای همه کسانی است که از فقط “زندهبودن” خسته شدهاند و آمادهاند تا پیشرفت کنند. “مایک بایر” که یک مربی زندگی است، در این کتاب استدلال میکند که ضروری است که آن روحیه “ضدِ خودِ سمی” را کنار بگذارید و بهترین خودتان را پشت فرمان زندگیتان بنشانید. البته که این کار، آسان نیست، اما ممکن است. برای اطمینان از این موضوع فقط کافی است از هزاران مراجعهکنندهای که زندگیشان با آموزههای “بایر” تغییر کرده است، سؤال بپرسید. آنها صادق بودن با خود را شروع کردند و یاد گرفتند که عمیقترین ترسهای خود را کنار بگذارند. این کتاب مملو از نکات و بینشهای کاربردی است که به شما در “بهترینِ خود بودن” کمک میکند.
پس اگر شما هم:
- به دنبال کمک به خود هستید،
- از افراد مبتکر و نوآور بهحساب میآیید،
- در تلاشید تا معنای عمیقتری در زندگی خودتان پیدا کنید،
به شما پیشنهاد میکنیم که به این خلاصه کتاب گوش بسپارید.
درباره نویسنده
“مایک بایر” که بیشتر با لقب “مربی مایک شناخته میشود، مؤسس و مدیرعامل یک کلینیک تخصصی به نام “CAST Centers” است که به مردم برای داشتن یک زندگی شادتر و ارزشمندتر کمک میکند. ذهنیت و فلسفه پشت این بنیاد، مبارزه با بیاهمیت جلوه دادن مسائل بهداشت روانی است.
“بایر” همچنین عضو هیئت مشاوران دکتر “فیل مَک گرو” (Phil McGraw) و مهمان همیشگی برنامه “دکتر فیل” است.
میکروی شماره 1
نکات مهم برای اینکه بهترینِ خود باشید!
آیا بهترین زندگی خود را زیستهای؟ به عبارت دیگر، آیا شما در حال رشد هستید یا فقط زندهاید و نفس میکشید؟ این سؤالی است که تعداد کمی از ما میتوانیم با یک بله قاطع به آن پاسخ دهیم. بههرحال، وفادار بودن به خود و داشتن یک زندگی ارزشمند، آسان نیست. اینکه چگونه بهترینِ خود باشید ممکن است مهمترین موضوع در جهان باشد، اما نه والدین و نه مدارس، معمولاً به ما نمیآموزند که چگونه بهترینِ خود باشیم و به آن برسیم.
اینجاست که “مایک بایر” بهعنوان یک مربی زندگی وارد صحنه میشود. اگر میخواهید زندگی خود را تغییر دهید، اما مطمئن نیستید از کجا شروع کنید، این خلاصه کتاب برای شما مناسب است. این کتاب شامل راهنمای عملی “بایر” برای یافتن بهترینِ خود و نتیجه سالها تأمل عمیق در مورد مسائل شخصی زندگی نویسنده و نیز، مملو از ایدههای عملی است که میتوانید از امروز برای قرار دادن خود در مسیری برای رسیدن به فردای بهتر استفاده کنید.
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- چگونه تجسم “بهترینِ خود” میتواند به شما کمک کند تا روحیه “ضدِ خود” را کنترل کنید؟
- چگونه با ترسهای خود به شکل منطقی برخورد کنیم؟
- چرا مراقبت از خود، کار خودخواهانهای نیست؟
به افراد کمی آموزش دادهشده است که چگونه بهترینِ خود باشند. پس شما میتوانید با تعریف “خودِ واقعیتان” شروع کنید!
“تو منحصربهفرد هستی!” این چیزی است که احتمالاً میلیونها بار شنیدهاید، اما آیا تابهحال به خودتان اجازه دادهاید که در این جمله غرق شوید؟ هیچکس روی زمین نمیداند که راه رفتن با کفشهای شما چگونه است. هر فکر، تجربه و احساسی که دارید، تنها متعلق و منحصر به شماست. هیچوقت، فردی کاملاً شبیه تو در این زمین نبوده و نخواهد بود.
بااینحال، این احتمال وجود دارد که هرگز به شما آموزش داده نشده باشد که چگونه بهترینِ خود باشید. شما بهعنوان یک لوح خالی وارد این دنیا شدهاید و والدینتان این لوح را با ناکامیها و تجربیات خود پرکردهاند. بعد به مدرسهرفتهاید. مطمئناً شما خیلی چیزها را در مدرسه یاد گرفتهاید، اما ارتباط باکسی که واقعاً هستید را چطور؟ این تقریباً مهمترین مهارت در جهان است، اما شما آن را در هیچیک از کتابهای درسی نخواهید یافت.
نتیجه آن نیز این میشود که ما اغلب به زندگیهایی دست مییابیم که در آنها احساس رضایت نمیکنیم. همواره یک حس مبهم درونمان وجود دارد که میگوید ما خود واقعیمان نیستیم، اما نمیدانیم که در قبال آن باید چه کنیم. پس چگونه باید بهترینِ خود شویم؟
نویسنده در این کتاب، چگونگی رسیدن به این هدف را بررسی میکند. همه ما دو نوع از “خود” داریم: یک “بهترینِ خودِ مثبت” که همان شخصی است که بیشتر اوقات دوست داریم باشیم و یک “ضدِ خودِ منفی” که مانع از این میشود که آن شخص مثبت باشیم. نکته کلیدی این است: یاد بگیرید که تشخیص بدهید هرلحظه، کدام خود را در اختیاردارید یا به عبارت بهتر، کدام خود، زندگی ما را کنترل میکند. بهترین راه این است که این خودها یا شخصیتها را بشناسید و به آنها ویژگیهای قابلتشخیص بدهید.
پس بیایید با “بهترینِ خود” شروع کنیم
روی یک کاغذ، تمام ویژگیهای مثبت خود را بنویسید؛ یعنی چیزهایی که بیشتر در مورد خودتان تحسین میکنید، اما همیشه به آنها عمل نمیکنید. به صفاتی مانند “برخورد دوستانه”، “منطقی بودن” یا “شجاعت” فکر کنید. ممکن است سخت باشد، چون بههرحال همیشه، انتقاد کردن بسیار آسانتر از تمجید از خود است. اما به نوشتن صفات مثبت خود پایبند باشید.
در مرحله بعد، به صفاتی که روی کاغذ نوشتهاید، نگاه کنید. آیا بهترینِ شما، جنسیت خاصی دارد؟ حیوان است یا موجودی افسانهای؟ قدرت شگفتانگیز آن چیست؟ بهعنوانمثال، “بهترین خودِ نویسنده” یک جادوگر خردمند به نام “مرلین” (Merlin) است، درحالیکه بهترینِ خودِ یکی از مراجعهکنندگانش، سنجابی شاد به نام “رالف” (Ralph) بود!
هنگامیکه به ویژگیهای ظاهری و شخصیتیِ بهترینِ خود رسیدید، میتوانید آن را ترسیم کنید. نگران نباشید، این ترسیم نباید یک شاهکار از آب دربیاید. نکته مهم این است که یک الگو برای آویزان کردن درجایی در خانه داشته باشید تا به خودتان یادآوری کنید که میخواهید چه کسی باشید.
در ادامه، نگاهی دقیقتر به دشمن خود یعنی “ضدِ خود” خواهیم داشت.
میکروی شماره 2
شناسایی “ضدِ خود” به شما کمک میکند تا ویژگیهای منفیتان را تحت کنترل درآورید!
آیا تابهحال دیدهاید که شخصی در حین رانندگی، کنترل خود را کاملاً از دست بدهد؟ خشم حاصل از گیرکردن در ترافیک، گاهی حتی مهربانترین و باملاحظهترین مردم جهان را نیز ناگهان به افرادی خشمگین تبدیل میکند که سر همه اطرافیانشان فریاد میزنند.
اینیک مثال بسیار خوب از “تحت کنترلِ ضدِ خود قرار گرفتن” در یک فرد است. ضدِ خود درواقع بخشی از شخصیت شماست که به موقعیتها به بدترین شکل ممکن واکنش نشان میدهد، بهخصوص زمانی که محرکها شما را به یاد زخمها و ترسهای قدیمی میاندازند.
مایک بایر، دوستی به نام “سوزان” (Suzanne) دارد که نام ضدِ خودِ خویش را “جاده خشم رِجینا” گذاشته است. چیزی که “رجینا” (Regina) را بیشتر از هر چیز دیگری برمیانگیخت، راهبندان و در ترافیک ماندن در زمان رفتوآمدهای روزانه او بود. دلیلش همریشه در این داشت که زمانی که “سوزان” در دبیرستان تحصیل میکرد، به دلیل بیماری بسیاری از کلاسها را از دست داد و ماهها بهشدت در تلاش بود تا این عقبافتادگی را جبران کند و به همکلاسیهایش برسد. خارج از کنترل بودن و نگرانی در مورد دیر رسیدن به محل کار، باعث میشد تا این اضطراب قدیمی برانگیخته شود.
خبر خوب این است که داشتن یک بینش روشن از ضدِ خود، به شما شانس بسیار بیشتری برای پیشبینی زمانی میدهد که احتمالاً میخواهد طغیان کند. به آخرین باری فکر کنید که بهگونهای رفتار کردید که بعداً باعث شد با خودتان فکر کنید “وای، من واقعاً آنجا کنترلم را از دست دادم”. مثلاً شاید با خواهر یا برادرتان دعوا کردهاید و تلفن را روی آنها قطع کردهاید.
کاری که باید انجام دهید این است که هر چیز دوستنداشتنی در مورد رفتارتان را درزمانی که ضدِ خودتان مسئول اعمال شماست، روی کاغذ بنویسید. برای پر کردن این فهرست از صفتهای منفی مانند “بیدقتی”، “غیرمنطقی بودن” یا “عصبانیت” استفاده کنید. از هرگونه احساس شرمندگی بگذرید، زیرا وقتی چیزها در سایه هستند خیلی ترسناکتر به نظر میرسند، بنابراین به این کار به شکل یک چراغقوه برای حل مشکل نگاه کنید.
حالا کاری را که با بهترینِ خود انجام دادید، برای ضدِ خودتان نیز تکرار کنید: نام و چهرهای برای آن در نظر بگیرید! به یاد داشته باشید، اینیک نسخه اغراقآمیز از شما است، بنابراین از کارتونی کردن این شخصیت نترسید. درواقع، هرچه پرتره شما مضحکتر باشد، به یادآوردن رفتاری که میخواهید در آینده از آن اجتناب کنید آسانتر خواهد بود.
به پنج موقعیت اخیر فکر کنید که ضدِ خود شما، کنترلتان را دست داشته است. نحوه رفتار او را بنویسید و سپس آن را باکاری که اگر بهترینِ خودتان بود، انجام میداد، مقایسه کنید. در نظر داشتن این موضوع به شما کمک میکند تا زمانی که تحریک میشوید بهجای ازدستداده کنترل، عقبنشینی کنید و تصمیمهای بهتری بگیرید. ممکن است در ابتدا این کار برای شما سخت باشد، اما این روش با تمرین مداوم، میتواند به ماهیت دوم شما و یک عادت تبدیل شود.
میکروی شماره 3
ترس، دشمنِ بهترینِ خودِ شماست اما میتوانید با صداقت بر آن غلبه کنید!
تبدیلشدن به بهترینِ خود، مثل یک سفر است. این بدان معناست که در این راه با موانعی روبرو خواهید شد. اگر میخواهید به مقصد برسید، باید از چالهها و سایر خطرات اجتناب کنید و آگاه باشید که بزرگترین مانعی که با آن روبرو خواهید شد، “ترس” است.
اما بهترین راه برای غلبه بر ترس چیست؟ این است که با آن روبرو شوید و با خودتان روراست باشید.
به یاد داشته باشید، ترس یک دروغگوی همیشگی است. ترس در گوش شما زمزمه میکند که بهاندازه کافی خوب نیستید یا دیگران شما را قضاوت میکنند. درنهایت نیز شما را با یک دیدگاه کاملاً تحریفشده از جهان مواجه میکند و زمان گرانبها و نیروی مغز خود را در مورد رخ دادن اتفاقات احتمالی، تلف میکنید. این بدان معناست که شما آنقدر غرق در نگرانی در مورد فرضیات و احتمالات خواهید شد که هیچ کار مثبتی انجام نخواهید داد.
اما خبر خوب این است که چند استراتژی ساده برای نمایش ترسها و مواجهه با آنها وجود دارد. اولین قدم، شناسایی آنها است. یک خودکار بردارید و این سؤال را بنویسید: “چه ترسهایی من را از ایجاد تغییرات در زندگیام بازداشته است؟” به پاسخهای خود نگاه دقیقی بیندازید؛ آیا موضوعی فراگیر و مشترک وجود دارد؟ آیا برای مثال از شکست میترسید یا مثلاً از اینکه مردم در مورد شما چه فکر میکنند، واهمه دارید؟
اکنون برای مرحله بعدی آماده هستید: ترسهای خود را آزمایش کنید. مانند هر ماهیچه دیگری، مغز نیز قابل تمرین و ورزش دادن است. بااینحال، تفکر منفی معمولاً به این معنی است که شما بهجای راهحل، بر ترس تمرکز میکنید. آنچه شما نیاز دارید یک برنامه عملیاتی برای غلبه بر ترس است و در اینجا نحوه انجام آن آورده شده است.
این سه عنوان را یادداشت و جاهای خالی را کامل کنید: “ترس من این است که …” ، “این ترس من را از … بازمیدارد” و “برنامه من برای جلوگیری از تبدیلشدن ترسم به واقعیت … است”. بنابراین خواهید دید که مثلاً دوست دارید شغل خود را رها کنید و کسبوکار خودتان را راهاندازی کنید، اما احتمال خراب شدن اوضاع مالی، شما را از انجام این کار بازمیدارد. یکی از راهحلها این است که بهاندازهای پول پسانداز کنید که به مدت شش ماه شما را تأمین کند و فقط زمانی که آن مبلغ را پسانداز کردید، کار خود را ترک کنید.
یک ابزار عالی دیگر، تجسم است. دفعه بعد که ترس شما سر برآورد، این تکنیک را امتحان کنید. چشمان خود را ببندید و تصور کنید که تمام نگرانیهای خود را در یک جعبه مقوایی بزرگ قرار دادهاید. اکنون آن جعبه را در ذهن خود کوچک کنید تا جایی که در کف دست شما قرار گیرد. درنهایت، خود را در حال پرتاب آن جعبه به درون درهای عمیق و تاریک تصور کنید و احساس آرامشی را که در هنگام تماشای افتادن و غلت خوردن آن شما را فرامیگیرد، بچشید.
میکروی شماره 4
معاشرت برای سلامتی شما عالی است و این چیزی است که قابل یادگیری است!
تاکنون، بخش درونی سفر شما به سمت بهترینِ خود را بررسی کردهایم. اما در مورد روابط شما با دیگران چطور؟ بههرحال، همانطور که “جان دان” (John Donne) شاعر انگلیسی گفته است: “هیچ انسانی یک جزیره نیست”. در این قسمت از خلاصه کتاب، زندگی اجتماعی شما را دقیقتر بررسی خواهیم کرد.
بیایید از این موضوع که چرا معاشرت و روابط اجتماعی در وهله اول بسیار مهم هستند، شروع کنیم.
همه شواهد به این ایده اشاره دارد که معاشرت برای جسم و روح شما عالی است. مطالعهای را که در سال 2008 در دانشگاه “میشیگان” انجام شد، در نظر بگیرید. این مطالعه نشان داد که تعاملات اجتماعی اساساً مانند این است که مغزمان را به باشگاه ورزشی ببریم. بهعبارتدیگر، اینیکی از بهترین راهها برای حفظ ظرفیتهای شناختی شما در بهترین شکلِ خود است.
یک نظرسنجی دیگر در سال 2008 نشان داد که از 140 هزار آمریکایی، آن افرادی که در طول روز بین 6 تا 7 ساعت را صرف معاشرت میکنند، شادترین انسانها هستند. این نشان میدهد که چقدر مهم است که برای دوستان و خانوادهتان در برنامه خود وقت بگذارید. اما نباید فقط با افرادی که از قبل میشناسید، معاشرت کنید. به گفته نویسنده، هیچچیز محرکتر از بیرون رفتن و دوستیابی نیست. بههرحال، در آن زمان است که شما بهاحتمالزیاد ایدههای جدیدی را انتخاب میکنید. مطمئن باشید که وقتی تنها روی مبل خود نشستهاید، چیزی به شما الهام نمیشود.
بنابراین شواهدی درباره مزیت معاشرت و اجتماعی بودن وجود دارد، اما نکته اینجاست که تعداد کمی از ما به شکل ذاتی اجتماعی هستیم و بسیاری از ما، معاشرت، بهویژه با افرادی که نمیشناسیم را بسیار ناخوشایند میدانیم. خوشبختانه، چند ترفند وجود دارد که میتوانید از همین امروز استفاده کنید تا دفعه بعد که در یک دورهمی قرار گرفتید، به شما کمک کند تا بیشتر اجتماعی باشید.
یکی از رایجترین مشکلاتی که مردم با آن مواجه هستند، تلاش برای یافتن چیزی برای گفتن و شروع صحبت است. رفع این مسئله آسان است: فقط باید بافکر کردن در مورد برخی از چیزهایی که اخیراً آموخته یا تجربه کردهاید، خود را برای گفتگو آماده کنید. این کار، فشار را برای رسیدن به یک موضوع در آن لحظه کاهش میدهد و امکان شروع یک مکالمه خوب را برای شما فراهم میکند.
توجه به جزئیات کوچک نیز تفاوت زیادی ایجاد میکند. سؤال پرسیدن و گوش دادن با دقت، افراد را تشویق میکند که گفتگوی خود را با شما با اشتیاق ادامه دهند.
سپس زبان بدن به میان میآید. تخمین زده میشود که نشانههای غیرکلامی، 70 درصد از کل ارتباطات را تشکیل میدهند. بنابراین صاف ایستادن، باز نگهداشتن دستها و برقراری تماس چشمی، راههایی عالی برای نشان دادن حضور، توجه و مشارکت شما در بحث هستند.
میکروی شماره 5
اگر میخواهید به دیگران کمک کنید، باید مطمئن شوید که ابتدا به خودتان کمک میکنید!
بسیاری از مهمترین روابط شما، شما را در نقش یک مراقب، پرورشدهنده و کمککننده قرار میدهد. مراقب کردن و کمک به دیگران بخش مهمی از بهترینِ خود شدنِ شماست. اما این تنها زمانی اتفاق میافتد که شما از خودتان نیز مراقبت کنید و در انجام این کار شکست نخورید. چراکه در آن صورت، انرژی فیزیکی یا عاطفی کافی برای مفید بودن برای افراد دیگر را نخواهید داشت.
بهعبارتدیگر، مراقبت از خود، خودخواهانه نیست. بلکه چیزی است که به شما اجازه میدهد به دیگران اهمیت بدهید! این بدان معناست که یادگیری نحوه مدیریت استرس و شلوغی زندگی روزمره، بسیار مهم است. بیایید نگاهی به ابزارهایی بیندازیم که میتوانید از آنها برای حفظ سلامت و تعادل خود استفاده کنید.
یکی از تکنیکهایی که نویسنده به کارآمد بودن آن یقین دارد، “تنفس آگاهانه” است. یکی از اولین چیزهایی که در هنگام احساس غرق شدن در اندیشه یا دستپاچه شدن اتفاق میافتد، این است که تنفس شما سریعتر میشود. عقبنشینی و تأمل و انجام سه یا چهار نفسِ عمیق، یکراه عالی برای آرام کردن ذهن پرتنش و بازگرداندن همهچیز بهپیش چشمان شما است.
یکی دیگر از رفتارهای کاهشدهنده استرس، ورزش کردن است. سعی کنید هرروز حداقل 20 تا 30 دقیقه را به ورزش اختصاص دهید. این میتواند به معنای پیادهروی سریع در اطراف خانهتان، دوچرخهسواری یا به باشگاه رفتن باشد. نکته کلیدی این است که ذهن خود را از همهچیز دور کنید و خون خود را در بدنتان به حرکت درآورید.
رفتار کمککننده بعدی در این فهرست، “خواب” است. یک استراحت خوب شبانه برای عملکرد شناختی شما ضروری است. بنابراین مطمئن شوید که هر شب حداقل 6 ساعت میخوابید. زمان خواب خود را منظم نگهدارید و از خوردن غذا یا تنقلات، اندکی قبل از خواب خودداری کنید.
شما همچنین به شور و اشتیاق نیاز دارید تا زندگی خود را معنادار و شاد کنید. چه نقاشی باشد و چه شیرینیپزی، سرگرمیها به شما این امکان را میدهند که عشق خود را به دنیا ابراز کنید. اما گفتن این حرف آسانتر از انجام دادن آن است، چراکه شما یک شغل، کارهای روزمره و احتمالاً فرزندی دارید که باید هرروز به همه آنها رسیدگی کنید.
مطمئناً یافتن زمانی برای رسیدن به سرگرمیها دشوار است، اما میتوان برای آنها وقت خالی کرد و آنها را انجام داد. کافی است به مراجعهکنندگان پرشور نویسنده که بهطور منظم روزهای طولانی را در دفتر کار میگذرانند، اما هنوز هم برای پیگیری علایق خود وقت پیدا میکنند، نگاه کنید. بهترین راه برای یافتن جا و زمانی که بتوانید سرگرمیتان را در زندگی روزمرهتان جا دهید این است که از خودتان بپرسید چه چیزی شما را از یادگیری یکزبان جدید یا قدم زدن در پارک بازمیدارد. آیا میتوانید زمان تماشای تلویزیون را کاهش دهید یا از مسیر رفتوآمد خود برای گوش دادن به یک دوره صوتی استفاده کنید؟
میکروی شماره 6
از بین بردن کلیشههای رایج به شما کمک میکند از روابط بهتر و صمیمانهتری لذت ببرید!
تاکنون چند بار شنیدهاید که کسی با گفتن “پیچیده است!” روابط خود را توضیح دهد؟ اینیک عبارت رایج اما کاملاً گمراهکننده است. حقیقت این است که بسیاری از مسائلی که در روابط خود با آنها روبرو خواهید شد به یک موضوع بسیار ساده برمیگردد و آن، انتظارات غیرواقعی است.
تعجبآور نیست که بسیاری از ما چنین دیدگاههای نادرستی داریم. ما دائماً توسط تصاویر ایده آلی از عشق در فیلمها، تبلیغات و موسیقی بمباران میشویم. معمولاً در آنها شاهد صحنههای عاشقانه و اشتیاق فراوان هستیم، اما نمایش حالوروز بد، بحرانهای میانسالی و زمانهای سخت و خشن که بخشی از روابط بلندمدت هستند، بسیار کم است.
پس بیایید چند کلیشه را که مانع از تجربه بهترین زندگی در رابطهتان میشوند، از بین ببریم. با این ایده شروع کنیم که یک رابطهی عالی نیازمند عاشقانههای عالی است. بهصراحت بگویم، اینیک دستورالعمل برای رسیدن به ناامیدی است، چراکه همهچیز همیشه عالی نیست.
به یاد داشته باشید، بین عاشق شدن و عاشق بودن تفاوت وجود دارد. باگذشت زمان، هیجانی که اولین لحظات رابطه شما را در برگرفته بود، جای خود را به مسائل واقعیتر میدهد. این بدان معنا نیست که چیزی اشتباه است، فقط به این معنی است که شما وارد مرحله جدیدی در رابطه خود شدهاید که تماماً مربوط به احساس عمیقتری از ارتباط است.
کلیشه شماره دو این است که روابط عالی همیشه شامل هماهنگی و عدم اختلافنظر هستند. اما درواقع، مشاجره، بحث و مجادله یک بخش کاملاً طبیعی از زندگی زناشویی است. حتی بهترین و سالمترین شریکها هم باهم دعوا میکنند و درواقع این حتی میتواند پیوند آنها را تقویت کند. درنهایت، گاهی اوقات شما نیاز دارید که خود را از تنش ایجادشده، رها کنید. نکته کلیدی این است که یاد بگیرید به روش صحیح بحث کنید.
ضدِ خودت را به یاد میآورید؟ هنگام مشاجره باید مطمئن شوید که بهترین خودتان پشت فرمان رفتار شماست و کنترل خود را به دست ضد خودتان ندادهاید. هنگامیکه تنشها بالا میرود، یکنفس عمیق بکشید و بهجای اینکه اجازه دهید ضدِ خودِ شما کنترلتان را به دست بگیرد، از خود بپرسید که بهترینِ شما در این شرایط چهکاری انجام میدهد. در اینجا به چند نکته اشاره میکنیم که به شما کمک میکند تا همهچیز را بسنجید.
ابتدا آرامش خود را حفظ کنید و صدای خود را بلند نکنید. فریاد زدن بر سر شریک زندگیتان، به او کمک نمیکند که استدلالهای شما را بشنود! همچنین ایده خوبی است که نشان دهید در حال گوش دادن هستید و تلاش کنید تا بر مواردی که در مورد آنها توافق دارید، تأکید کنید. بنابراین، اگر آن موارد درست هستند، به همسرتان بگویید که دیدگاه او را درک میکنید. همچنین، از موضوع دور نشوید. حتی اگر نمیتوانید آن را فوراً حل کنید، مطمئن شوید که با یافتن یکراه حل قابل اجرا به این درگیری پایان میدهید.
میکروی شماره 7
خلاصه نهایی
پیام کلیدی کتاب این است که “بهترینِ خود بودن” مهمترین چیزی است که میتوانیم یاد بگیریم، اما این موضوع بهندرت آموزش داده میشود. نه مدرسه و نه والدین، واقعاً هرگز به ما نشان نمیدهند که چگونه خودِ واقعیمان باشیم و بعداً در زندگی، ما اغلب خود را سرگردان و بدون هدف مییابیم، سپس به نادیده گرفتن این حس و فقط نفس کشیدن و زنده ماندن ادامه میدهیم و بهندرت، واقعاً شکوفا میشویم. اما لزومی ندارد که اینطور باشد. با شناخت “بهترینِ خود” و “ضدِ خود”، غلبه بر ترسهایتان، یادگیری بیشتر اجتماعی شدن و معاشرت، مراقبت از خود و کنار گذاشتن انتظارات غیرواقعی از روابطتان، میتوانید برخی از رایجترین موانع برای “بهترینِ خود بودن” را پشت سر بگذارید.
یک توصیه کاربردی
“زمان آرامش” را در برنامه هفتگی خود تنظیم کنید!
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا مردم هنگام مدیتیشن و تفکر، یک واژه مثل ” اوم” را تکرار میکنند؟ تمرکز ذهن بر روی آن کلمه تکراری به آنها کمک میکند تا افکار و نگرانیهای منحرفکنندهای را که با شلوغی زندگی مدرن همراه است، از بین ببرند. با این حال، برای استفاده خوب از این ایده، نیازی به مدیتیشن ندارید.
نکته کلیدی این است که حداقل یکبار در هفته، زمانی را برای آرامش پیدا کنید که بتوانید بهسادگی به این کار بپردازید. نیازی نیست که زمان آرامش شما به معنای واقعی کلمه، آرام و ساکت باشد. در واقع، برخی از افراد متوجه میشوند که گوش دادن به موسیقی موردعلاقهشان، با صدای بلند به آنها کمک میکند تا ذهن خود را متمرکز کنند. اگر این شیوه برای شما کار نمیکند، به این فکر کنید که چگونه میتوانید زمانِ با کیفیتی را برای خیره شدن به نقاشی مورد علاقه خود یا نفس کشیدن آگاهانه صرف کنید.