
نام کتاب : «استادان مقیاس: حقایق شگفتانگیز از موفقترین کارآفرینان جهان»
نویسنده : رید هافمن (Reid Hoffman)
سال انتشار :2021
خلاصه کتاب
کتاب “استادان مقیاس” که در سال 2021 منتشرشده، مجموعهای از حکایات جذاب و راهنمای کار برای کارآفرینانی است که در حال آماده شدن برای عرضه محصول یا اصطلاحاً افزایش مقیاسِ شرکت خود به معنی رشد و وسعت بخشیدن به کسبوکارشان هستند. “رید هافمن” در این کتاب با مطالعاتِ موردی و داستانهایی که در پشت پرده برخی از بزرگترین شرکتهای جهان است، اصولی را که در پسِ رشدِ موفقیتآمیز آنها وجود دارد، تشریح میکند.
پس اگر شما هم:
- از کارآفرینان سریالی هستید،
- از سرمایهگذاران شرکتهای نوپا هستید و رشد و توسعه یک استارتاپ را دنبال میکنید،
- بهعنوان یک مدیر، به دنبال رشد شرکت خود هستید،
به شما پیشنهاد میکنیم که به این خلاصه کتاب توجه کنید.
درباره نویسنده
“رید هافمن” مؤسس سرشناس “لینکدین” (Linkedin) یک معلم و استاد راهاندازی استارتاپ است که در موفقیت شرکتهای متعددی ازجمله “اِیر بی اَند بی” (Airbnb)، “پِی پَل” (PayPal) و ” فیسبوک” (Facebook) نقش داشته است. او نویسنده کتابهای موفقی نظیر “رشد برقآسا” (Blitzscaling)، “استارتاپِ خودت” (The Start-up of you)، و “اتحاد” (The Alliance) است. وی همچنین تولیدکننده پادکست محبوب “استادان مقیاس” (Masters of Scale) است.
میکروی شماره 1
نکات الهامبخش را از مبتکران مشهور جهان در مورد گسترش کسبوکار خود دریافت کنید!
فرض کنید شما یک ایدهی ناب که بهاحتمال یک در میلیون موفقیتآمیز است را در ذهن دارید. اکنون فقط باید چند سرمایهگذار پیدا کنید تا ایدهی شما را در دنیای واقعی محقق کنند و محصول شما را به یک محصول نامآشنا تبدیل کنند. شما در این کتاب خواهید آموخت که بنیانگذاران شرکتهایی مانند “پِی پَل”، “اِیر بی اَند بی”، “فیسبوک” و “نتفلیکس” چگونه این کار را انجام دادند و خواهید فهمید که همهچیز، با نگاه به پاسخ منفی و “نه” بهعنوان یک فرصت شروع میشود.
قسمتهای مختلف این خلاصه کتاب حاوی داستانهای موفقیت در زندگی واقعی است و آنها را بررسی میکند تا از اهمیت زمانبندی، رهبری، فرهنگ و توانایی سازگاری و تطبیقپذیری آگاه شوید. توسعهی یک استارتاپ که اصطلاحاً “افزایش مقیاس” نامیده میشود، میتواند یکی از هیجانانگیزترین ماجراهای زندگی یک کارآفرین باشد و یادگیریِ نحوهی بهترین استفاده از موقعیتهای غیرقابلپیشبینی، میتواند منجر به رشد و رضایتمندی بسیاری شود.
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- چرا داشتنِ یک ایدهی احمقانه ممکن است به این معنی باشد که شما به دنبال چیزی بزرگ هستید؟
- بهترین کارمندان نتفلیکس چگونه انتخاب شدند؟
- توییتر چگونه از خاکسترِ یک پلتفرمِ انتشار پادکست به یک رسانه اجتماعی بزرگ تبدیل شد؟
میکروی شماره 2
هر پاسخِ منفیِ یک سرمایهگذار را فرصتی برای بصیرت و آگاهی در نظر بگیرید!
“148”: این تعداد دفعاتی است که “کاترین مینشِو” (Kathryn Minshew) زمانی که به دنبال یافتن سرمایهگذار برای راهاندازی پلتفرم کاریابی آنلاین خود بود، “نه” شنید.
اما “مینشِو” تنها با یک جواب “بله”، 28 میلیون دلار برای برنامه “میوز” (The Muse) جمعآوری کرد. او اکنون 200 کارمند دارد و به 100 میلیون کاربر خدمات ارائه میدهد.
پیامِ این داستان چیست؟ این است که حداقل در 99 درصد از مواقع نباید اجازه بدهید که پاسخهای “نه” شما را عقب نگه دارد و از کاری بازدارد.
گاهی اوقات یک “نه” شما را به راهحلهای احتمالی دیگری راهنمایی میکند. به عنوان مثال، فرض کنید به دنبال بودجه برای زنجیرهای از سالنهای ورزشی “کیک بوکسینگ” در سراسر ایالت فلوریدا هستید. اولین سرمایهگذاری که به آن نزدیک میشوید میگوید: “نه، افراد مسن زیادی اینجا زندگی میکنند که نمیتوانند این ورزش را انجام دهند.”
این پاسخ میتواند چندین موضوع را برای شما مشخص کند. شاید لازم باشد نحوهی ارائهی ایدهی خود را اصلاح کنید. مثلاً دفعه بعد، آماری را در درخواست خود مطرح خواهید کرد که نشاندهنده علاقه روزافزون به عضویت در باشگاههای ورزشی در جمعیت این ایالت است. یا شاید باید مکان دیگری را در نظر بگیرید. شاید هم بهتر است از این سرمایهگذار دور شوید، زیرا با نگرش سنی او مشکلدارید. صرفنظر از اینها، آن “نه” فرصتی برای دریافت بازخورد و تنظیم و اصلاح رویکردتان است.
از طرف دیگر باید به اینکه چه کسی به شما “نه” میگوید، توجه کنید. آیا یکی از والدین مهربانتان است که نمیخواهد شما آسیب ببینید؟ یا همسرتان است که نمیخواهد دچار مسائل و مشکلات مالی شوید تا امنیت مالی خانواده به خطر بیفتد؟ در نظر داشته باشید که این پاسخهای منفی، بیشتر به روابط شما مربوط میشود تا ایدهی شما.
همچنین مهم است که “نه”های تنبل را که توسط سرمایهگذارانی که مایل بهصرف زمان، تحقیق در مورد ایدهی شما یا تخیل در مورد آن نیستند، نادیده بگیرید. اما یک “نه” صادقانه را از کسی که به عقیده و عقل او احترام میگذارید، با دقت بررسی کنید.
بهترین نوعِ “نه” یک ” نه جنجالبرانگیز ” است. واکنش و پاسخی که یک اتاق را دوقطبی میکند و آن را بین افرادی دستهبندی میکند که یک دسته میگویند: ” این مضحکترین ایدهای است که تابهحال شنیدهایم! ” و دسته دیگر که میگویند: ” این ایده خیلی دیوانه کننده است و ممکن است عملی باشد! “
این سناریو به شما میگوید که درگیر چیزی هستید که آنقدر بدیع است که هیچکس حتی نمیداند در مورد آنچه فکری کند. درحالیکه طرحِ یک ایدهی غیرمتعارف میتواند شکست به همراه داشته باشد، اما درعینحال به این معنی است که احتمالاً شما اولین کسی هستید که این ایده را امتحان میکنید و اولین بودن در چیزی که هیچکس قبلاً ندیده است، شگفتانگیز و هیجانانگیز است.
میکروی شماره 3
رشد و توسعهی خیلی سریع میتواند مخاطرهآمیز باشد، اما حرکتِ خیلی آهسته نیز میتواند موجب عقبماندگی شرکت شما شود!
” توری بارچ ” (Tory Burch) که یک طراح است. وی میخواست در هفتهی مُد، فروشگاه خود را در شهر نیویورک راهاندازی کند. او مشتریان، دوستان و خانواده، رسانهها و مجموعهای کاملاً جدید از لباسهای هیجانانگیز داشت. فقط یک مشکل وجود داشت. فروشگاهِ او هیچ دری برای باز کردن نداشت! در نارنجی رنگ روشنی که او به صورت سفارشی طراحی کرده بود، آماده نشده و به مراسم افتتاحیه فروشگاه نرسیده بود.
حالا او باید انتخاب میکرد. آیا باید برنامه را به تعویق میانداخت تا همهچیز کامل و آماده شود یا باید بیخیال میشد و اجازه میداد مردم از یک درگاه خالی وارد فروشگاه شوند؟
” بارچ ” گزینهی دوم را انتخاب کرد و آن روز، یک موفقیت خیرهکننده را شاهد بود و تعریف و تمجیدهای فراوانی را به همراه داشت.
انتخابِ زمانِ راهاندازی، ممکن است یکی از پیچیدهترین تصمیماتی باشد که یک کارآفرین باید بگیرد. اگر خیلی زود اقدام کنید، ممکن است مشتریانِ بالقوه را باعرضهی یک محصولِ ناتمام و بینظیر که زمان کافی برای تکمیل پتانسیل خود را ندارد، از دست بدهید. اما بیشازحد صبر کردن هم باعث میشود مشتریان بالقوه به سراغ گزینههای دیگر بروند و رقبایتان از شما پیشی بگیرند.
همانطور که میدانید، کسبوکار در یک محیط ایستا شکل نمیگیرد. همهچیز هر دقیقه تغییر میکند. یک رهبر کارآمد، این تغییرات را زیر نظر دارد تا بفهمد چه زمانی باید صبور بود و چه زمانی باید شتاب کرد. استادانِ واقعیِ این بازی در وقت مقتضی میتوانند آنقدر سریع حرکت کنند که از رقبا پیشی بگیرند.
تکنیک رشد سریع ” پیتر تیل ” (Peter Thiel) بنیانگذار ” پِی پَل “، پرداخت 10 دلار به مشتریان اولیه برای معرفی این شرکت به دیگران بود. تاکتیک ” تیل ” جواب داد، اما این نوع رشد سریع میتواند با هزینهای گزاف و با عواقبی نظیر آشفتگی و شلوغی همراه باشد.
در صبح اولین روز موفقیت، بهندرت به صبح روز بعد فکر میکنید. این در حالی است که ممکن است فردا صبح براثر آتشسوزی بزرگی از خواب بیدار شوید، اما چندان درگیر آن نشوید. وقتی یک شرکتِ جوان و نوپا هستید، میتوانید چالاک و چابک هم باشید. ” توقف ” فقط شتابِ شما را خفه میکند.
همانطور که گفته شد، همه آتشسوزیها برابر نیستند. باید اولویتبندی کنید که کدامیک توجه شما را به خود جلب کند: هر مشکلی در محصول اصلی یا فرهنگ شرکت باید در اولویت قرار گیرد.
اگر شرکت خود را توسعه دادید و فوراً با یک مشکل بزرگ روبرو شدید، از خودتان بپرسید که آیا این مشکل میتواند تجارت شما را نابود کند یا خیر. اگر احتمال قابلتوجهی مبنی بر آن وجود دارد، کار خود را متوقف کنید و به این مشکل رسیدگی کنید.
میکروی شماره 4
پرورشِ فرهنگِ صحیحِ شرکت برای گسترش استارتاپ شما بسیار مهم است!
شاید تصور کنید بهمحض اینکه بودجه کافی وجود دارد، میتوانید شروع به افزایش مقیاس و توسعه کنید، درست است؟ نه اصلاً. در عوض، زمانی که یک گروه کوچک وفادار و حتی متعصب از کاربران دارید، از آن مرحلهی شروع، استفادهی استراتژیک کنید.
طرفداران و منتقدان خود را پیدا کنید و برای یادگیری از بازخوردهای آنها وقت بگذارید. متوجه شوید که نردههای محافظ شما چیست، چه چیزی را تحمل میکنید و با چه کسانی باید با مدارا صحبت کنید که ازجملهی آنها میتوان به بزرگان صنعت و سازمانهای دولتی اشاره کرد. هنگامیکه توسعه را شروع کردید، انجام این کارها و همچنین تغییر مسیر دشوار خواهد بود.
بازخورد صادقانه و دقیق میتواند شما را به ماهیت اینکه واقعاً بهعنوان یک تجارت، چه هستید راهنمایی کند و ارتباط با آن به شما در انجاموظیفه بعدی کمک میکند که همان توسعهی فرهنگ شرکت شما است.
به نظر میرسد کارمندان ” نتفلیکس ” (Netflix) یک شرایط رشکبرانگیز دارند. آنها هیچ ساعت کاری یا خطمشی مرخصیِ مشخصی ندارند. ” نتفلیکس ” فرض میکند که افرادی که استخدام میکند نیازی به محدودیت برای کار بین ساعت 9 صبح تا 5 عصر ندارند. این شیوه باعث شده است که کارمندان این شرکت تشویق شوند تا پس از گذراندن تعطیلات، حتی با خلاقیت بیشتری به کارشان بازگردند. این شرکت بهوضوح نشان میدهد که کارکنانش یک تیم هستند، البته یک تیم رقابتی و باانگیزه.
مشخص است که این استراتژی برای این شرکت که یک غول در عرصه پخش فیلم و سریال است، بهخوبی کارساز بوده، اما این اتفاق تصادفی نیست. محیط و دستاوردهای خلاقانهی آن نتیجهی یک فرآیند انتخابی و روشن برای فرهنگسازی است. بیش از 100 اسلاید درباره فرهنگ ” نتفلیکس ” برای همگان در اینترنت قابلدسترسی است.
این سطح از شفافیت بسیار مهم است. هنگامیکه یک شرکت، فرهنگ خود را تثبیت کرد، خنثی کردن یا تغییر آن دشوار است. بنابراین دریابید که ارزشهای اصلی شما چیست و همچنین نحوه برخورد با کارکنان و مشتریان خود را مشخص کنید. در صورت نیاز یک مانیفست بنویسید. سپس افرادی را استخدام کنید که فرهنگ موردنظر شما را بپسندند، زیرا اینیک اثرِ موجدار خواهد بود. وقتی یک نفر را استخدام میکنید، شبکهی ارتباطی آنها را نیز به دست خواهید آورد.
این بدان معنا نیست که شما باید یک گروه همگن را استخدام کنید. مهم است که به یک تنوع معنادار قائل و متعهد باشید. همانطور که مجموعه متنوعی از افراد میتوانند از مجموعه ارزشهای اصلی یک مجموعه پیروی کنند، سرمایهگذاران اولیه شما نیز میتوانند همینطور باشند. بنابراین سرمایهگذاران را به همان روشی انتخاب کنید که همبنیانگذاران خودتان را انتخاب میکنید. آنها را به نسبت میزان تأثیرشان برگزینید.
وقتی فرهنگسازمانی بهدرستی اعمال شود، میتواند محیط یک استارتاپ در حال رشد را همگرا کند. این میتواند روحیه تیمی را افزایش دهد و به بازخوردی منجر شود که در آن کارمندان حتی بیشتر کار و تلاش میکنند و بهنوبه خود باعث میشود یک کسبوکار، بهتر عمل کند و مشتریان بیشتری جذب کند.
میکروی شماره 5
هنگام افزایش مقیاس، بهجای وعده دادن، به آنچه مشتریانتان میخواهند پاسخ دهید!
میدانید چرا معلمان شما همیشه میگفتند که نشان دهید چه چیزی یاد گرفتهاید، نه اینکه فقط مطالب را حفظ کنید و بگویید؟ پیروی از این توصیه قدیمی میتواند به شما در مسیر دنیای توسعه و گسترش یک استارتاپ کمک کند.
” مارک زاکِربِرگ ” (Mark Zuckerberg) شرکت ” فیسبوک ” را ابتدا به شکل انحصاری برای دانشجویان دانشگاه ” هاروارد ” ایجاد کرد و هنگامیکه او اعلام کرد که آن را به دانشگاههای ” یِیل ” ( Yale )، ” پرینستون ” ( Princeton ) و سایر دانشگاهها گسترش خواهد داد، کاربران اولیه آن ابراز ناراحتی کردند اما این ناراحتی مانع از استفاده و رشد ” فیسبوک ” نشد.
اگرچه کاربران اولیه در ابتدا انحصارطلبی از خود نشان دادند و ابراز ناراحتی کردند، اما درواقع تمایل بیشتری به ماندن در هنگام گسترش این شبکه اجتماعی داشتند.
مثال دیگر درباره همسر رئیسجمهور اوباما است. پس از اینکه ” میشل اوباما ” (Michelle Obama) همسر رئیسجمهور اسبق آمریکا لباسهای طراحیشده توسط ” جیسون وو ” (Jason Wu) را پوشید، طراحان مد اعلام کردند که آن را دوست داشتند. بااینحال، ” جنیفر هایمن ” (Jennifer Hyman) متوجه شد که مشتریانش هنگام انتخاب لباسهای طراحیشده توسط این طراح از سایتش برای اجاره، چندان جذب نمیشوند. به نظر میرسید طراحیهای ” وو ” با نیازهای روزانه آنها مطابقت ندارد.
” هایمن ” این نکته را به اطلاع ” وو ” رساند و هر دو درنهایت این مشکل را حل کردند و به یک راه حل بسیار سودآور رسیدند. ” هایمن ” به اینجا بسنده نکرد. او متوجه شد که زمانی که مشتریانش لباسی را برای شنبهشب کرایه میکنند، آن را تا صبح دوشنبه پس نمیدهند.
چراکه آنها آن را دوباره با یک کت برای رفتن به سرکار میپوشیدند. این موضوع برای ” هایمن ” هزینه زیادی برای تعمیر و تمیز کردن لباسها داشت، اما یک فرصت نیز به شمار میرفت. ” هایمن ” یک سرویس اشتراکی راهاندازی کرد که به مشتریانش اجازه میداد چندین لباس را همزمان اجاره و آنها را بین خودشان مبادله کنند و درنهایت، کسبوکارش رونق بیشتری گرفت.
شما چگونه میتوانید بفهمید که مشتریان شما چهکار میکنند؟ بسیاری از بنیانگذاران گروههای متمرکز خود را تشکیل میدهند که آنها را به مشاهدات جالب و سودآور هدایت میکند. هنگامیکه ” مریم نفیسی ” از شرکت لوازمالتحریر سفارشی ” مینتِد ” (Minted) متوجه شد که مردان، امروزه بیشتر در فرآیند برنامهریزی برای عروسی درگیر هستند، شروع به گنجاندن طرحهای کمتر زنانه در محصولات خود کرد.
تماشای نحوه رفتار مشتریان و واکنش به رفتارهای آنها میتواند نتایج هیجانانگیزی به همراه داشته باشد. اما اگر با مانعی برخورد کنید که غیرقابلعبور به نظر میرسد چه؟ در قسمت بعدی به این مسئله خواهیم پرداخت.
میکروی شماره 6
اگر در حین افزایش مقیاس به مشکل برخوردید، به ایدهای بهتر روی بیاورید!
” ایو ویلیامز ” (Ev Williams) در حال کار بر روی یک پلتفرم انتشار پادکست به نام ” اودِئو ” (Odeo) بود که خبر بدی دریافت کرد. رقیب غولپیکر او، شرکت ” اَپِل ” (Apple) نیز همین ایده را داشت. این خبر حکایت از به صدا درآمدن ناقوس مرگ برای ایده و محصول موردنظر او بود.
” ویلیامز ” با دانستن اینکه شانس موفقیت استارتاپش در رویارویی با ” اَپِل ” نزدیک به صفر است، عقبگرد کرد. او تیم خود را دورهم جمع و یک ” هَکاتون ” ( hackathon ) برگزار کرد که به رویدادی گفته میشود که شرکتکنندگان را به طوفان فکری و توسعه یک محصول یا راهحل جدید در یک جلسه طولانی ترغیب میکند.
تعجب خواهید کرد اگر بدانید که چه چیز جدیدی از این جلسه آفریده شد: یک پلتفرم پیامرسان گروهی که بر بهروزرسانی وضعیت (status) تمرکز داشت. برنامهای به نام ” توییتر ” (Twitter) !
انعطافپذیری کافی برای چرخش و تغییر رویکرد درزمانی که همهچیز غیرممکن میشود بهطورکلی یک مهارت عالی در زندگی است. در کسبوکار، افزایش مقیاس یا همان گسترش و توسعه استارتاپها میتواند جان تازهای به محصولات شکستخورده بدهد. همهگیری جهانی ویروس کرونا انگیزه نهایی برای شرکتها در هراندازه برای یادگیری این مهارت بود. به نظر میرسد زمانِ بحران، فرصتی برای سازگارتر و انعطافپذیرتر کردن یک شرکت است.
شرکت اجاره اقامتگاه ” اِیر بی اَند بی ” (Airbnb) زمانی که مسافرت در پی شیوع بیماری همهگیر کووید-19 با کاهشی جدی همراه و تقریباً تعطیل شد، مجبور شد بهسرعت راههایی برای زنده ماندن در این شرایط پیدا کند. این شرکت در پاسخ به نیاز افرادی که از ساختمانهای اداری به دفاتر خانگی تغییر مکان میدهند به ارائهی اقامتگاههای طولانیمدت برای افرادی که میخواهند از دورکاری متمرکز شد. این شرکت همچنین ویژگیهای جالبی مانند درسهای مجازی رقص سالسا و گشتوگذار در جاذبههای محلی را به این اقامتگاهها اضافه کرد.
گاهی اوقات شما روی یک راه حل برای یک ایدهی تجاری کار میکنید و در عوض آن راهحل خودش به یک ایده برای یک کسبوکار جدید تبدیل میشود. ” توبی لوکه ” (Tobi Lütke) به دنبال راهی برای فروش اِسنوبوردهای خود بهصورت آنلاین بود، اما نتوانست نرمافزار مناسبی برای راهاندازی شرکت خود پیدا کند. بنابراین او که از جوانی با کد نویسی سروکار داشت، درنهایت پلتفرم خود را ایجاد کرد و ” شاپیفای ” (Shopify) اینگونه متولد شد.
چه در حال تغییر یا راهاندازی مجدد و کامل کسبوکار خود باشید، یک فرصت برای چرخش و تغییر رویکرد درنهایت میتواند شرکت شما را روبهجلو سوق دهد. اما برای اینکه واقعاً این موفقیت را ممکن کنید یا هر موفقیتی را به حداکثر پتانسیل خود برسانید، به یک عنصر جادویی به نام ” رهبری ” نیاز دارید.
میکروی شماره 7
برای توسعهی موفقیتآمیز یک شرکت، به رهبریِ خوب نیاز دارید!
زمانی که ” آنجلا آهِرنتس ” (Angela Ahrendts) پس از کار بهعنوان مدیرعامل شرکت ” بِربِری ” ( Burberry ) برای کار به شرکت ” اَپِل ” رفت، این جابهجایی برایش سخت بود. همهچیز متفاوت بود. او از یک شرکت که در زمینه مُد و فشن فعالیت میکرد به یک شرکت فناوری آمده بود. وی از انگلیس به آمریکا نقلمکان کرده بود و ناگهان خود را رئیسِ 70 هزار نفر میدید.
او میدانست که باید دیدگاههای خود را به همهی کارمندان جدیدش منتقل کند. اما بهعنوان مادر سه نوجوان، میدانست که کارمندانِ جوانِ ” اَپِل ” بعید است که ایمیلهای طولانی او را بخوانند. بنابراین یک ویدیوی سهدقیقهای ساخت که طبیعی و واقعی بود. او تماس تلفنی دخترش را که در حین ضبط ویدیو رخ داد، سانسور نکرد.
این شروع برای ” آنجلا ” عالی رقم خورد. این ویدیو به حدی موفق ظاهر شد که او به مدت چهار سال بدون توجه به این که در کجای دنیا قرار دارد، هر هفته یکی از این ویدیوها میساخت.
هنگامی که شرکت شما بهطور ناگهانی گسترش مییابد، تقریباً مانند این است که اکنون در یک شرکتِ جدید و بزرگتر هستید. دقیقاً شبیه به تغییری که برای ” آنجلا ” از ” بِربِری ” به ” اَپِل ” پیش آمد. درست است که همهچیز تغییر میکند اما برای الهام بخشیدن به کارمندان، مهم است که هدف و انگیزهی ثابتی داشته باشید.
برای انجام این کار، بهخوبی، شفقت، خِرَد و وضوح دید نیاز دارید. این به این معنی است که مایل به گوش دادن، یادگیری و دریافت نصیحت و توصیهها حتی از کسانی باشید که در موقعیتهای پایینتر از شما قرار دارند. همچنین به معنای توانایی پذیرش انتقادات سازنده است. گاهی اوقات این میتواند به معنای تشویق دیدگاههای مخالف باشد. ” بن چِستنات ” (Ben Chestnut) بنیانگذار استارتاپ ” مِیلشیمپ ” (Mailchimp) خاطرنشان میکند که استارتاپها مانند کشتیهای دزدان دریایی هستند، اما زمانی که گسترش مییابند، فرهنگِ شرکت، اصلاحات لازم را انجام میدهد و با وضع و رعایت قوانین، مسئولیتپذیری و رفتار خوب از دزدی دریایی به نیروی دریایی تبدیل میشود.
” ماریسا مایِر ” (Marissa Mayer) هنگام استخدام کارکنان جدید برای شرکت ” گوگل ” افراد دارای مدرک MBA باتجربهی زیاد را استخدام نمیکند، بلکه در عوض، او یک جوان 23 ساله باهوش را استخدام میکند و به او فرصت مدیریت مجموعه عظیمی مانند بخش ” جیمیل ” (Gmail) را میدهد. همانطور که او بر بخش تحت مدیریت خود مسلط میشود، ” مایِر ” از آنها میخواهد به بخش دیگری نقلمکان کنند و آنها را برای یادگیری چیزهای جدید به چالش میکشد.
این حرکت بهعنوان یک روشِ رهبریِ جسورانه فقط به ” مایِر “، یک تیم مدیریتی زیرک و آموزشدیده هدیه نمیدهد، بلکه همچنین منجر به یک سونامی از ایدههای جدیدی میشود که از همافزایی گروهی از افراد باهوش که در معرض چندین روش برای انجام کارها قرارگرفتهاند، پدید میآید.
رهبریِ ” مایِر ” نتایج بسیار خوبی برای گوگل و همینطور برای جهان داشت، زیرا بسیاری از این کارمندان، بعداً شرکتهای خود را راهاندازی کردند.
در بهترین شرایط، رهبریِ عالی بهطور طبیعی به جنبهی نهاییِ افزایش مقیاس بزرگ منجر میشود که ” کارِ خوب ” است.
میکروی شماره 8
هرچه کسب و کار شما بزرگتر شود، میتوانید تأثیر بیشتری بر جامعه بگذارید!
” هاوارد شولتز ” (Howard Schultz) هفتساله بود که از مدرسه به خانه آمد و پدرش را دید که در رختخواب دراز کشیده و از لگن تا مچ پا گچ گرفتهشده است. پدرش که یک کهنه سرباز از دوران جنگ جهانی دوم بود که در حین کار دچار حادثه شده و اکنون هم ازنظر جسمی و هم ازنظر مالی بیحرکت شده بود. او مطلقاً هیچ پوشش بیمه پزشکی، مزایا یا خدمات تأمین اجتماعی نداشت.
چند دهه بعد، زمانی که ” شولتز ” صاحب یک قهوهخانه کوچک به نام ” استارباکس ” (Starbucks) شد، تصمیم گرفت شرکتی تأسیس کند که حتی قبل از اینکه به یک سود واقعی برسد، از کارمندانش مراقبت کند. بنابراین ” استارباکس ” اولین شرکتی در آمریکا شد که همه کارمندانش، حتی کارگران پارهوقت را نیز تحت پوشش بیمه درمانی جامع قرارداد.
گاهی اوقات کارِ یک شرکت این است که یک ” اسب تِرُووا ” باشد. بهعبارتدیگر، یک شرکت میتواند یک مأموریت را انجام دهد و آن مأموریت ممکن است بسیار بیشتر از فقط کسب درآمد باشد.
هر چه کسبوکار شما بزرگتر شود، تأثیر بیشتری بر جامعه خواهید داشت. شما میتوانید کل جوامع و مناطق را سروسامان دهید و کارهای خوبی که انجام میدهید میتواند دوباره به سمت شما بازگردد. زمانی که ” شولتز ” در تلاش بود در چین شعبه تأسیس کند، برای او سخت بود که از کارگران محافظت کند. او متوجه شد که این مشکل تا حدودی به دلیلِ جایگاه و شأن اجتماعیِ پایینی است که برای باریستا بودن در فرهنگ چین قائل میشوند.
بنابراین او برنامهای ویژه برای تعطیلات آخر هفته والدین کارکنانش ترتیب داد تا آنها با پرواز از شهرها و روستاهای دورافتاده به محل کار فرزندانشان بیایند و محیط و نحوه کار و مزایای آن را مشاهده کنند. این کار نهتنها موجب جلب رضایت خانوادهها شد، بلکه به کاهش ترک کار و استعفای کارگران کمک شایانی کرد.
گاهی اوقات افزایش مقیاس به شما این امکان را میدهد که نیازی را در جامعه برطرف کنید. کار ” فرانکلین لئونارد ” (Franklin Leonard)، خواندن فیلمنامه برای شرکت فیلمسازی ” لئوناردو دی کاپریو ” (Leonardo DiCaprio) به نام ” آپیان وِی ” (Appian Way) بود. او که از اینکه تنها تعداد انگشتشماری از فیلمنامهها پذیرفته میشدند، ناامید شده بود.
بنابراین، یک نام ناشناس برای فیلمنامههای خوبی که تبدیل به فیلم نمیشدند، انتخاب و این فهرست را منتشر کرد. ” لئونارد ” درنتیجهی این اقدام، کار خود را از دست داد، اما ” فهرست سیاه ” او به بسیاری از فیلمسازان مستقل کمک کرد تا پروژههای خود را تکمیل کنند.
سخن پایانی
پیام کلیدی کتاب این است که افزایش مقیاس میتواند یک اتفاق هیجانانگیز و پرماجرا در زندگی یک شرکت نوپا باشد، اما درعینحال میتواند چالشبرانگیز نیز باشد. با ایجاد فرهنگِ مثبت تحت نظر یک رهبر درخشان، یک استارتاپ میتواند به یک شرکتی نامآشنا تبدیل شود.
یک توصیه کاربردی
در اینجا یک توصیه عملی دیگر نیز به شما ارائه میدهیم:
کامل و بینقص بودن را تصور کنید. برای ایده پردازیِ بهترین محصول یا خدمات خود، به این فکر کنید که نسخه کامل و بینقص آن ممکن است چه باشد. یعنی چیزی که فراتر از بهترین باشد. برای مثال، یک هتلدار ممکن است تصور کند که مهمانان را با ماشینهای عتیقه و آنتیک جابجا کند. اکنون به عقب برگردید تا زمانی که آن نقطهی عطف را برای تبدیل غیرممکن به چیزی فراتر از تصور پیدا کنید.