خلاصه کتاب اَبَر مغز: قدرت انفجاری مغز خود را آزاد کنید!

نام کتاب : اَبَر مغز

نویسندگان: دیپاک چوپرا (Deepak Chopra)  و رودولف تانزی (Rudolph Tanzi)

سال انتشار : 2012

 

 خلاصه کتاب

کتاب “اَبَر مغز”، نگاهی به قدرت‌های شگفت‌انگیز مغز شما برای تغییر زندگی و حتی تغییر ادراک شما نسبت به جهان می‌اندازد. “حاکمیت ذهن بر ماده” یک قانون است. شما با داشتن مجموعه‌ای از ابزارهای صحیح، می‌توانید فراتر از زندگی روزانه خود بروید و زندگی سالم‌تر، طولانی‌تر و رها از ترس و ناامیدی داشته باشید.

نظر لیزا (Lisa) یکی از کاربران در مورد این کتاب این است: “این کتاب رو خیلی دوست داشتم. واقعاً دوست دارم درباره مغز و غدد درون‌ریز و فرایندهای بیوشیمیایی بدن بیشتر بدانم. من مربی شخصی، ماساژ درمانگر و مربی یوگا و عاشق یادگیری درباره بدن انسان هستم”.

پس اگر شما هم:

  • از متخصصان عصب‌شناسی هستید که به یادگیری قدرت‌های فراگیر مغز علاقه‌مندید،
  • مربی معنوی هستید و درباره نحوه درک مغز از واقعیت کنجکاوید،
  • به دنبال راز شادی می‌گردید،

به شما پیشنهاد می‌کنیم که به این خلاصه کتاب گوش بسپارید.

 

درباره نویسندگان

رودولف تانزی، استاد دانشگاه هاروارد در رشته عصب‌شناسی و متخصص در ژنتیک کهولت سن و اختلال‌های عصبی مرتبط با آن همچون  آلزایمر است. رودولف جوایز بسیاری ازجمله جایز لایف متروپولیتِن (Life Metropolitan) را کسب کرده است. او همچنین کمک نویسنده کتاب “اَبَر ژن‌ها” است.

دیپاک چوپرا، پزشک داخلی و متخصص غدد درون‌ریز است و در دانشکده مدیریت کِلاگ تدریس می‌کند. او مؤسس بنیاد چوپرا و نویسنده بسیاری از کتاب‌های پرفروش ازجمله “بدن بی سِن”، “ذهن بی‌زمان” و “هم تقدیری” است.

  

میکروی شماره یک

“اَبَر مغز” پنهان در ذهنتان را آزاد کنید!

مغز انسان با داشتن بیش از صد میلیارد سلول عصبی، یکی از پیچیده‌ترین مخلوقات زیستی است. مردم روزانه از قدرت مغزشان برای حل معادلات ریاضی، به یادآوردن خاطرات گذشته و پردازش احساسات مربوط به حوادث اخیر استفاده می‌کنند.

اما پیچیدگی زندگی روزمره، به‌ندرت باعث استفاده تمام و کمال از مغز انسان می‌شود. تصور کنید چه می‌شد اگر ما حقیقتاً می‌توانستیم نیروی میلیاردهای سلول عصبی را آزاد و فراتر از فعالیت‌های ابتدایی مغز عمل کنیم؟

این خلاصه کتاب، روش‌های کاربردی برای این کار پیش پای شما می‌گذارد. با افزایش خود–آگاهی و متمرکز کردن مغز بر ارتقای خود، می‌توانید ظرفیت مغزتان را فراتر ازآنچه تصور می‌کنید، بالا ببرید. در این خلاصه کتاب از طریق بینش علمی و خرد معنوی، می‌آموزید که چگونه مغزتان را به یک “اَبَر مغز” تبدیل کنید.

در این میکرولِرن به چنین پرسش‌هایی، پاسخ داده می‌شود:

  • چرا کودکان در پرورش اَبَر مغز الگوی ما هستند؟
  • چگونه تمرین دادن مغزتان، بهترین روش برای دستیابی به بدنی سالم است؟
  • چرا انجام کارهای بشردوستانه طول عمرتان را افزایش می‌دهد؟

میکروی شماره دو

وقتی متوجه عملکرد مغز شوید، می‌توانید از این دانش برای شفای بدنتان استفاده کنید!

ذهن و جسم از یکدیگر جدا نیستند. درواقع مغز انسان عمیقاً با تک‌تک سلول‌های انسان در ارتباط است. وقتی مغز با بدن ارتباط برقرار می‌کند، حلقه‌های بازخوردی ایجاد می‌شود. حلقه‌های بازخوردی زمانی ایجاد می‌شوند که محرک بیرونی، زنجیره‌ای از واکنش‌های هم‌زمان و گاهی متضاد باهم را آغاز می‌کند.

فرض کنیم در خیابانی راه می‌روید و سگی از پشت در می‌پرد و به شما پارس می‌کند. این اتفاق باعث می‌شود مغز شما پیام حمله یا فرار به بدن شما بفرستد و قلبتان در پاسخ به این پیام سریع‌تر می‌تپد.

ترسی این‌چنینی، می‌تواند منجر به سکته قلبی شود اما معمولاً از این اتفاق توسط پیام دیگری از مغزتان که حلقه بازخوردی را می‌شکند، جلوگیری می‌شود. درحالی‌که قلبتان سریع می‌تپد، مغز هم‌زمان به غدد آدرنال دستور می‌دهد تا هورمون‌هایی تولید کنند که جلوی تپش بالای قلبتان را بگیرد. این هورمون‌ها سرانجام ضربان قلب را به ریتم طبیعی خود برمی‌گردانند.

آنچه درباره این فرایند هیجان‌انگیز است آن است که ما توانایی کنترل حلقه‌های بازخوردی و مشخص کردن نحوه تأثیر این ارتباط بر بدنمان را داریم.

برای مثال راهبانی بودائی، تعادلِ هماهنگ بین ذهن و جسم را تمرین می‌کنند. راهبان از طریق تمرکز قوی، می‌توانند پیام‌هایی که مغز به بدنشان می‌فرستد را کنترل کنند. وقتی دما به زیر دمای انجماد می‌رسد، یک راهب می‌تواند با مراقبه کردن، مغزش را تشویق کند تا این پیام را به بدنش بفرستد که دما را تا حد مطلوبی بالا بیاورد.

از این نوع کنترل ذهنی، در مقابله با بیماری‌های مزمن و غیرقابل درمان، استفاده می‌شود.

وقتی فردی دچار سکته قلبی می‌شود، ضربه وارده می‌تواند مسیرهای عصبی که مغز از طریق آن پیام‌هایش را به اعضای بدن می‌رساند، قطع کند و درنتیجه منجر به فلج موضعی می‌شود.

باآنکه متخصصان پزشکی زمانی فکر می‌کردند این نوع از فلج‌ها غیرقابل درمان است، اما اکنون درمانگران می‌توانند به قربانیان سکته مغزی کمک کنند تا از طریق فرستادن پیام‌های مکرر به نواحی آسیب‌دیده بدن، مغز را تمرین دهند. بیمار در حین درمان، بر روی کارهای ساده مانند چندین بار بلند کردن یک فنجان یا نوشتن یک کلمه تمرکز می‌کند. در این صورت مسیرهای عصبی خودشان را ترمیم می‌کنند و بدن دوباره می‌تواند حرکات عادی‌اش را انجام دهد.

این مثال نشان می‌دهد که وقتی به مغز توجه متمرکزی داشته باشیم، چقدر می‌تواند قدرتمند عمل کند.

 

میکروی شماره سه

افراد می‌توانند از طریق چالش‌های ذهنی و تمرینات فیزیکی، سلول‌های عصبی مغزی تولید کنند!

گاهی اوقات مردم درباره فعالیت‌هایی صحبت می‌کنند که انجام آن‌ها به قیمت سوزاندن سلول‌های مغزی‌شان تمام می‌شود. گویی که مغز انسان ذخیره محدودی از سلول دارد.

همچنین بخوانید:  خلاصه کتاب امروز نه!

درست است که مغز انسان دارای سلول‌های عصبی بی‌شماری است اما مغز در صورت نیاز، بازهم می‌تواند سلول‌های عصبی بیشتری تولید کند.

باور عامه‌ای وجود دارد که می‌گوید مغز مانند ماشین است. مغز باگذشت زمان، به‌قدری ساییده می‌شود که ناگزیر تحلیل می‌رود یا به‌طور دائمی آسیب می‌بیند.

مغز انسان روزانه به‌طور متوسط 85 هزار سلول عصبی خود را از دست می‌دهد اما این مقدار قطره‌ای در برابر دریا است. در حدود 40 میلیارد سلول عصبی در غشای مغزی وجود دارد. اگر بر اساس این مقدار سلول ازدست‌رفته محاسبه کنیم، انسان می‌تواند صدها سال زندگی کند و همچنین سلول‌های بی‌شماری برای زندگی کردن همانند یک ریاضی دادن بااستعداد را خواهد داشت.

مغز انسان به طرز شگفت‌انگیزی همواره در حال تولید سلول‌های جدید است.

در دانشگاه روچِستر، عصب‌شناس پاول کولمَن (Paul Coleman) کشف فوق‌العاده‌ای انجام داد. او متوجه شد که مغز یک انسان بیست‌ساله و مغز یک انسان 70 ساله، تعداد سلول‌های عصبی یکسانی دارند. این به دلیل توانایی بدن ما در تولید سلول‌های جدید است.

مغز انسان همیشه در حال رشد و تکامل است. مغز در زمان چالش‌های ذهنی، مثلاً یادگیری یک‌زبان جدید یا حل کردن یک مسئله ریاضی رشد می‌کند.

به طرز جالبی همین تأثیر روی پرندگان نیز مشاهده‌شده است. وقتی محققان، فنچ‌ها را موردمطالعه قراردادند، متوجه شدند که مغز یک پرنده در فصل جفت‌گیری به طرز قابل‌توجهی رشد می‌کند، زیرا پرندگان آوازهای جدیدی را برای جذب جفت خود می‌آموزند.

تمرینات فیزیکی نیز به تولید سلول عصبی کمک می‌کند. در دانشگاه شیکاگو، عصب‌شناس سَم سیسودیا (Sam Sisodia) نشان داد که سلول‌های عصبی تولیدشده از طریق ورزش کردن، می‌تواند از موش‌ها در برابر ابتلا به بیماری آلزایمر محافظت کند.

در قسمت بعدی، کارهایی را که با انجام آن‌ها می‌توانید قدرت مغزتان را افزایش دهید، توضیح می‌دهیم.

میکروی شماره چهار

برای آنکه قدرت‌های مغزی خود را پرورش دهید، نسبت به تجارب جدید و دنیای اطرافتان ذهنیتی پذیرا داشته باشید!

چه کسی نمی‌خواهد اَبَر مغز داشته باشد یا استیو جابز یا وارِن بافِت (Warren Buffet) بعدی باشد؟ اگر دوست دارید مغزتان را پرورش دهید، باید الگوهای مختلفی را سرمشق زندگی‌تان قرار دهید.

بچه‌ها در یادگیری و پرورش مغزشان متخصص‌اند. آن‌ها می‌توانند مطالب زیادی درباره افزایش قدرت ذهنی به ما یاد بدهند.

اولین گام برای پرورش مغزتان، داشتن ذهنیتی باز نسبت به دنیا و موقعیت‌هایی است که برای رشد و یادگیری سر راهتان قرار می‌دهد.

اکثر افراد روزشان را بدون ارتباط با دنیای بیرون می‌گذرانند. آن‌ها سرشان را پایین می‌گیرند و علاقه‌ای به خارج شدن از حاشیه امن کارهای روزمره‌شان ندارند.

منفعل کردن قدرت مشاهده جهان و کنجکاوی نسبت به آن، جلوی رشد مغز شما را می‌گیرد. برای تحریک اَبَر مغز، مناظر جدید و طبیعت یا محیطی که در آن زندگی می‌کنید را مشاهده کنید.

با افراد جدید صحبت کنید و به بوها و اصوات جدید توجه نشان دهید. از منحرف شدن از مسیر طبیعی نترسید. غذاها و مزه‌های جدید را امتحان کنید.

کتاب خواندن نیز مهم است. بسیاری از افراد از خواندن روزنامه دلسرد می‌شوند، زیرا مملو از داستان‌های ناراحت‌کننده است. این دیدگاه، اطلاعات جدیدی به شما نمی‌دهد و بدون اطلاعات جدید، مغزتان دچار گرسنگی می‌شود.

بنابراین، از جذب اخبار به مغز خود نترسید. چنین اطلاعاتی، منبعی باارزشی است برای درک بیشتر جهان اطرافتان و اینکه در “آن بیرون” چه می‌گذرد و مردم در کشورهای دیگر چطور زندگی می‌کنند.

در حین کنکاش دنیا از طریق اخبار، باید به هنگام روبه‌رو شدن با دیدگاه‌های دیگران، ذهنی باز داشته باشید.

یک ذهن رو به تکامل، نباید متعصب بوده یا تصورات از پیش تعیین‌شده‌ای درباره مفاهیم درست و غلط داشته باشد. اگر فکر کسی، هم‌راستا با افکار شما در زمینه سیاست، مذهب یا غیره  نیست آن را رد نکنید.

در عوض، از مباحثه‌ها به‌عنوان موقعیتی برای آگاه شدن از تمام جنبه‌های یک مسئله استفاده کنید.

میکروی شماره پنج

از حلقه بازخوردی مغز و احساساتتان، برای پیدا کردن راهی برای کمتر خوردن و سالم‌تر زندگی کردن استفاده کنید!

فواید اَبَر مغز بشمار است. وقتی متمرکز بر پرورش مغزتان هستید، نه‌تنها هوشتان را تقویت می‌کنید بلکه هرگونه رفتارهای آسیب‌رسان مانند پرخوری را کنار می‌گذارید.

همه ما میدانیم که رژیم گرفتن چقدر سخت است. حتی تحقیقات علمی نشان داده است که افراد رژیم گیرنده در از دست دادن وزن اضافه خود سختی‌های زیادی را تجربه می‌کنند.

دانشمندان استرالیایی هورمون گرسنگی به نام گرلین را کشف کرده‌اند. این هورمون، وقتی شما وزن از دست می‌دهید به‌شدت فعال می‌شود و در شما گرسنگی شدیدی ایجاد می‌کند.

بنابراین اگر آن‌قدر خوش‌شانس هستید که “دستگیره‌های عشق” خود را آب کنید، گرلین بدن شما در وضعیت قرمز قرار می‌دهد و تا به خودتان بیایید، می‌بینید که دوباره دچار اضافه‌وزن می‌شوید.

در این مثال خاص، مکانیسم بدنتان برخلاف شما کار می‌کند. می‌توانید از بازخوردی که به مغزتان می‌دهید برای یافتن راه‌حل استفاده کنید.

ما اغلب به دلایل مشخصی احساسی پرخوری می‌کنیم، مثلاً وقتی خیلی خسته هستیم، استرس داریم، احساس تنهایی می‌کنیم یا مضطربیم. مصرف غذاهای شیرین یا میان وعده‌های پرکالری در آرام کردن احساسات ناخواسته به ما کمک می‌کند.

اولین گام در رژیم گرفتن، شناخت تفاوت مابین خوردن احساسی و گرسنگی واقعی است. وقتی نسبت به علت خوردن خودآگاه شوید، می‌توانید بازخوردهای مناسبی به مغزتان بدهید.

همچنین بخوانید:  خلاصه کتاب اعترافات یک مربی شغلی!

با دادن بازخوردهای آگاهانه به مغز که می‌پذیرد خوردن شما به دلایل احساسی است، مغزتان درنهایت، مسئله واقعی را درک می‌کند و دیگر شما را به خوردن وانمی‌دارد.

مغزتان به‌جای آنکه شما را به آشپزخانه بفرستد، به شما در درمان مسئله عاطفی کمک می‌کند و میل به دیدن دوست یا مشاور، برای صحبت کردن درباره مسئله و یافتن راه‌حل را در شما ایجاد می‌کند.

 

میکروی شماره شش

شهود، نیرویی قدرتمند است که شما را قادر به پیش‌بینی وقایع قبل از وقوع آن‌ها می‌کند!

ممکن است در برهه‌ای، نیروی شهودی قدرتمندی را درون خود تجربه کرده باشید. شاید احساس کرده باشید باید در جمعی شلوغ، از کسی فاصله بگیرید، زیرا به نظرتان خطرناک می‌آید.

شهود انسان دقیق‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کنید. مطالعات اخیر نشان می‌دهند که قضاوت آنی فرد، گاهی اوقات نسبت به تفکر منطقی منافع بیشتری برایش دارد.

این تحقیقات همچنین ثابت می‌کنند که مردم، وقتی به‌جای قدرت تجزیه‌وتحلیل منطقی مغز خود به نیروی شهودی‌شان تکیه می‌کنند، بهتر می‌توانند چهره‌ها را تشخیص دهند.

در یک مطالعه، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا چهره افراد را نگاه کرده و چهره آشنایی را تشخیص دهند. در اولین آزمایش، تنها یک ثانیه تصویر را به آن‌ها نشان دادند، سپس در آزمایش دوم وقت بیشتری برای نگاه کردن به عکس‌ها به شرکت‌کنندگان داده شد. به طرز باورنکردنی‌ای معلوم شد وقتی زمان کمتری در اختیار افراد گذاشته می‌شود، بهتر می‌توانند چهره‌ها را تشخیص دهند.

باآنکه شهود انسان در تشخیص چهره یک دوست کمک زیادی به او می‌کند، در بسیاری از سایر تصمیم‌گیری‌ها نیز هدایت‌گر ماست، از انتخاب شغل گرفته تا انتخاب همسر یا مکان زندگی.

نیروی شهودی به‌قدری قدرتمند است که می‌تواند حوادث را قبل از وقوع پیش‌بینی کند.

در یک آزمایش به شرکت‌کنندگان به‌صورت تصادفی عکس‌هایی داده شد که بسیاری از آن‌ها تصاویر خشونت‌آمیز بودند. محققان واکنش شرکت‌کنندگان را به هنگام مشاهده تصاویر با اندازه‌گیری ضربان قلب، فشارخون و عرق تولیدشده بررسی کردند. هر بار که شرکت‌کننده‌ای، تصویر خشونت‌آمیزی می‌دید همان‌طور که انتظار می‌رفت، واکنشِ همراه با استرسی از خود نشان می‌داد که باعث بالا رفتن ضربان قلب و فشارخون او می‌شد.

بعد از مدتی، مطالعه شکل کنجکاوانه‌ای به خود گرفت. باآنکه تصاویر به‌صورت تصادفی به افراد نشان داده می‌شدند، میزان استرس شرکت‌کنندگان چند میکروثانیه قبل از دیدن آن‌ها بالا می‌رفت. یعنی نیروی شهودی شرکت‌کنندگان به‌نوعی، لحظه دقیقی که یک تصویر خشونت‌آمیز ظاهر می‌شد را پیش‌بینی می‌کرد.

 

میکروی شماره هفت

مردم فکر می‌کنند پول و شهرت برای آن‌ها شادی به همراه می‌آورد، اما این اهداف گمراه‌کننده‌اند!

هر روز میلیاردها دلار صرف شادی و راحتی مردم می‌شود. بااین‌حال اگر یک ‌لحظه، صورت افرادی که سوار بر اتوبوس یا مترو هستند را بررسی کنید، به‌ سرعت می‌بینید که شادی برای همه، همچنان یک هدف دست ‌نیافتنی است.

علت این امر ساده است. مردم تصور غلطی درباره شادی دارند.

اکثر افراد شادی را با پول، شهرت، پیدا کردن همسر یا بچه داشتن یکی می‌بینند. این افراد متوجه نیستند که دستیابی به این اهداف، ضرورتاً باعث ایجاد حس شادی در درون آن‌ها نمی‌شود.

مثلاً بچه‌دار شدن، استرس‌های زیادی به همراه دارد و به‌طور اتوماتیک منجر به زندگی شادتری نمی‌شود.

همین امر در مورد موفقیت‌های حرفه‌ای صادق است. وقتی از تنیس‌بازان برتر جهان سؤال شد که چه عاملی به آن‌ها انگیزه می‌دهد پاسخ دادند که انگیزه آن‌ها شادی پس از بازی و خوشحالی حاصل از بردن مسابقه نبوده است. آن‌ها سخت تمرین کرده‌اند زیرا، از باختن می‌ترسیدند و این حس، حسی مثبت نیست.

پس اگر می‌خواهید زندگی شادی داشته باشید، مهم است که اهداف درستی برای خود انتخاب کنید.

این به معنای جایگزین کردن اهداف بی ‌حاصل با اهدافی است که در راستای ارزش‌های فردی شما بوده و نتایج طولانی‌مدتی به همراه دارند. پس به‌ جای آنکه روی موفقیت مالی تمرکز کنید، شغلی پیدا کنید که دوست دارید تا این کار، برایتان موقعیت‌هایی را فراهم کند که زندگی دیگران را ارتقا دهید.

این کاری است که بِرِندون گریمشاو (Brendon Grimshaw) انجام داد. او در سال 1962 جزیره‌ای متروکه در سیشلز (Seychelles) را به مبلغ 8 هزار پوند خریداری کرد. او در دهه 1970 شغل خبرنگاری‌اش در انگلیس را کنار گذاشت و نگهبان دائمی جزیره شد.

گریمشاو دهه‌ها زندگی شادی در آن جزیره داشت، صدها درخت ماهون کاشت و جزیره‌اش را به پناهگاه حیات ‌وحش حیوانات ازجمله لاک‌پشت‌های دریایی غول‌پیکر تبدیل کرد. گریمشاو در سال 2012 درگذشت.

مراقبه و رفتار بشر دوستانه به شکل مثبتی مغز و بدن را تحریک و عمر را طولانی‌تر می‌کند.

اگر متوجه شده‌اید که سلول‌های بدنتان آسیب‌دیده است، شاید اولین راه‌ حلتان آن باشد که دارو بخورید یا جراحی کنید. علم نشان داده است که روش‌های مؤثرتر و کم تهاجمی‌تری وجود دارد.

برای مثال مراقبه کردن، نه‌تنها روشی عالی برای واردکردن آرامش به زندگی است، بلکه می‌تواند بدنتان را جوان‌سازی کند.

در مطالعه‌ای که در سال 2010 در دانشگاه کالیفرنیا انجام شد نشان داده شد که مراقبه کردن، ذخیره آنزیم “تلومِراز” را در بدن بالا می‌برد.

وقتی پیر می‌شویم، کلاهک‌های انتهای رشته‌های دی اِن اِی، به نام “تلومِر”، تحلیل می‌روند و باعث آسیب سلولی می‌شوند. آنزیم “تلومِراز”، تلومِرها را تقویت می‌کند و موجب سلامت دی اِن اِی و سلول‌ها می‌شود.

اما این تنها وظیفه تلومِراز نیست. همین مطالعه نشان داد که افرادی که سطح بالاتری از هورمون تلومِراز دارند، شادی و مقاومت بیشتری در برابر بیماری دارند. بنابراین، این افراد نه‌تنها طولانی‌تر زندگی می‌کنند و سالم‌ترند، بلکه خشنودی بیشتری در زندگی دارند.

همچنین بخوانید:  خلاصه کتاب آیین دوست‌یابی

به‌علاوه، روش دیگر برای داشتن زندگی شادتر و سالم‌تر، انجام کارهای بشردوستانه است. کارهای بشردوستانه به‌قدری قدرتمند است که مشاهده عمل آن نیز برای سلامتی مفید است.

محققان دانشگاه هاروارد، واکنش افرادی را که مستندی درباره مادر تِرِزا (Teresa) می‌دیدند بررسی کردند. احتمالاً می‌دانید که مادر تِرِزا، یک راهبه کاتولیک رومی و مُبلّغ مذهبی که با فقرا کار می‌کرد. این مستند، مراقبت‌های مادر تِرِزا از کودکان بیمار در کلکته هندوستان را نشان می‌داد. وقتی شرکت‌کنندگان فیلم را مشاهده کردند، فشارخون و ضربان قلبشان به سطح سالم رسید. یعنی همان سطحی که در صورت پایداری می‌تواند منجر به زندگی طولانی‌تر شود.

مورد دیگر برای تأثیر مثبت کارهای بشردوستانه در سال 2008 توسط روانشناس سارا کُنراث (Sara Konrath) از دانشگاه میشیگان انجام شد. او تحقیقی از سال 1957 را پیدا کرد که وضعیت سلامت 10 هزار فارغ‌التحصیل دبیرستانی را بررسی کرده بود. او تصمیم گرفت 50 سال بعد رَد این افراد را پیدا کند و میزان سلامت آن‌ها را بسنجد. او متوجه شد افرادی که در طول عمر خود، کارهای داوطلبانه انجام داده بودند، عمر طولانی‌تری داشتند. اما تنها به شرطی که انگیزه آن‌ها کمک به دیگران و نه‌فقط فرار از مشکلات شخصی‌شان بوده باشد. 

 

میکروی شماره هشت

هیچ حقیقت “ثابتی” وجود ندارد. مغز ما دنیا را ادراک می‌کند، اما چنین ادراکی توهمی بیش نیست!

حقیقت چیست؟ آیا تنها به دلیل آنکه چیزی را ادراک می‌کنید، حقیقی است؟ مغز انسان به‌قدری قدرتمند است که تَوَهم را به حقیقت تبدیل می‌کند.

مثلاً اگر شما جلال و شکوه درّه گِرَند کَنیون (Grand Canion) را تحسین می‌کنید، مغزتان اطلاعات ورودی از حواستان را پردازش می‌کند. شما رنگ قرمز صخره‌ها را می‌بینید. خنکی نسیم و گرمای خورشید را روی پوستتان حس می‌کنید. بوی گل‌های وحشی دشت را حس می‌کنید.

شما این صحنه‌ها را به‌عنوان حقیقت باور می‌کنید. اما چیزی که در حال تجربه آن هستید، فقط تعبیر مغزتان از اطلاعاتی است که از طریق الکترون‌ها طی یک فرایند شیمیایی که خالی از رنگ، بو یا حس لامسه است، به آن مخابره می‌شود.

درنتیجه، واقعیت چیزی است که ما ادراک می‌کنیم و هیچ مدرکی از دنیای فیزیکی خارج از مغز ما وجود ندارد. هیچ “واقعیت ثابتی” بر پایه ادراکات ما وجود ندارد.

ما می‌گوییم چمن سبزرنگ است زیرا مغز ما می‌گوید که چمن سبزرنگ است. اما برای کسی که کوررنگی دارد، واقعیت چیز دیگری است. مطالعه فیزیک کوانتوم، سؤالات بنیادینی درباره جهان ما مطرح ساخته است.

فیزیکدان بروس روزِنبلام (Bruce Rosenblum) در سال 1923، کتاب معمای کوانتوم را منتشر کرد و در آن توضیح داد که چطور دنیا را نمی‌توان به‌صورت واقعیتی “ثابت” توصیف کرد. درواقع تنها تعدادی از ذرات ماده ثابت هستند و مابقی در یک طیف خاص در الگوهایی موجی شکل حرکت می‌کنند.

به‌طور خلاصه، ماده ثابت نیست بلکه نوسان دارد. به‌بیان‌دیگر، واقعیت، حقیقتاً یک توهم است.

این موضوع منجر به سؤالات بی‌شماری می‌شود. اما اگر اَبَر مغز شما در برابر همه احتمالات پذیرا باشد، این تصور که آگاهی عمیق‌تری نیز وجود دارد، آگاهی‌ای که جزو لاینفک هر چیزی است که ادراک می‌کنیم، چندان ترسناک به نظر نمی‌رسد. البته رسیدن به چنین ادراکی، خود گویای آن است که چرا مغز ما تا بدین حد قابلیت دارد.

 

سخن پایانی

پیام کلیدی کتاب این است که مغز ما یک ماشین‌حساب با باتری محدود نیست. مغز، اندامی زنده و پویا است که با یادگیری شما رشد می‌کند، با مراقبه کردن وسعت می‌یابد و با تمام سلول‌های بدنتان ارتباط برقرار می‌کند. مغز همچنین قابلیت‌هایی بسیار فراتر ازآنچه میدانیم دارد. پس قدرت‌های آن را دست‌کم نگیرید و برای ارتقای زندگی خودتان، درباره مغزتان اطلاعات بیشتری به دست بیاورید.

یک توصیه کاربردی

توصیه عملی در این راه این است که ذهن آگاهی را تمرین کنید. ذهن آگاهی، تمرین آگاهی عمیق ازآنچه فکر می‌کنید و انجام می‌دهید است. برای مثال، وقتی ویولن می‌نوازید، فقط روی سیم‌ها آرشه نمی‌کشید. بلکه برای یک نواختنِ آگاهانه، خود را در حال نواختن با عمیق نفس کشیدن و درگیری با افکار و احساسات خود می‌بینید، زیرا موسیقی نه‌تنها از ساز بلکه از اعماق درون شما نشاءت می‌گیرد. در هر کاری که انجام می‌دهید، مرتباً از خود بپرسید: “چه احساسی دارم؟” تا با آگاهی درونی خود ارتباط برقرار کنید.

پیشنهادی برای مطالعه بیشتر در خصوص موضوع این کتاب

کتاب پیشنهادی بعدی: هفت قانون معنوی موفقیت نوشته دیپاک چوپرا.

حالا شما با برخی از تکنیک‌های دیپاک چوپرا برای افزایش موفقیت آشنا هستید. اما تکنیک‌های بیشتری وجود دارد. دکتر چوپرا به‌عنوان یکی از مشوقان طب مکمل و ارزش‌های معنوی، استراتژی‌های زیادی برای پرورش توانمندی‌های شما دارد. استراتژی‌هایی که اکثر افراد از آن بی‌اطلاع‌اند.

دیپاک چوپرا در کتاب “هفت قانون معنوی موفقیت“، نیروهای مخفی کائنات را شرح می‌دهد که اگر به‌درستی از آن‌ها استفاده شود می‌تواند شما را به سمت داشتن شغلی بهتر، روابطی قوی‌تر و ثروتی بیشتر هدایت کند. برای آنکه کشف کنید چگونه از این نیروها استفاده کنید و علت آنکه کائنات به کسانی که به دیگران می‌بخشند، بازمی‌گرداند را بدانید، خلاصه کتاب هفت قانون معنوی موفقیت را بخوانید.

تیم تحریریه خودساخته
تیم تحریریه خودساخته

ما در تیم خودساخته تمام تلاشمان را برای آماده سازی بهترین مطالب میکنیم تا شما عزیزان با محتواهای ما بتوانید سواد و دانش خود را بهبود دهید

به چالش ۵ روزه یادگیری مسیر ثروت بپیوندید

دکتر کاویانی یک دوره آموزشی ۴جلسه ای به نام «مدار ثروت» دارن، در این دوره دکتر کاویانی مسیر ثروتمند شدنی که خودشون طی کردن رو بهتون آموزش میدن.

دوره های دکتر کاویانی
دوره مستر کلاس راکت
دوره علمی مدار ثروت
دوره هک فروش
دوره کسب و کار اینستاگرامی
دوره جامع جهش ثروت

اینستاگرام خودساخته

روزمرگی های دکتر کاویانی

تلگرام خودساخته

مطالب انگیزشی روزانه

اگه لذت بردی برای دوستات از طریق این دکمه ها بفرست.

همیشه پیگیر آموزش باش

دوره های رایگان

دیدگاه

در بحث‌‌ پیرامون این مقاله شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت لینک دانلود

آیا می‌خواهید درآمد بیزینس خود را ۳ برابر کنید؟

برای دریافت آموزش رایگان بیزینس پولساز دکتر کاویانی روی دکمه دریافت دوره بزنید