نام کتاب : «رازهای موفقیت وارن بافِت یا بافِتولوژی»
نویسنده : ماری بافِت (Mary Buffett)
سال انتشار : 1997
“بافِتولوژی” نگاهی به تکنیکهای سرمایهگذاری وارن بافِت (Warren Buffet) میاندازد و برای اولین بار، از برخی از استراتژیهای او پرده برمیدارد. کتاب “بافِتولوژی” اطلاعاتی در مورد زمان خرید سهام، مشخص کردن سودآورترین کسبوکارها، نکات و شیوههای تفصیلی مشهورترین سرمایهگذار دنیا را ارائه میدهد.
پس اگر شما هم:
- یک سرمایهگذار تازهکار هستید،
- و یا از سرمایهگذاران و بازاریان فعال در اصناف مختلف هستید،
- یا به منظم کردن امور مالیتان علاقهمندید،
به شما پیشنهاد میکنیم که به این خلاصه کتاب توجه کنید.
درباره نویسنده
“ماری بافِت” نویسنده معروف، فعال محیطزیست، مشاور و سخنران بینالمللی است. ازجمله آثار او میتوان به “تائوی وارن بافِت”، “اسرار مدیریتی وارن بافِت” و کتاب کار “بافِتولوژی” اشاره کرد. کتابهای او به 17 زبان زنده دنیا ازجمله عبری، چینی، عربی و روسی ترجمهشده است.
میکروی شماره 1
ماری بافِت در این کتاب به شما توضیح میدهد که چگونه مانند یک فرد حرفهای، سرمایهگذاری کنید!
وارن بافِت را “پیشگوی اوماها” مینامند و دلیل خوبی برای این نامگذاری وجود دارد. وقتی نوبت به انتخاب نوع سرمایهگذاری میرسد، گویی او دارای قدرتهای ماوراء طبیعی است. بیش از نیمقرن است که او سهام بسیاری از موفقترین و پایدارترین شرکتها را انتخاب کرده و معمولاً زمانی آنها را خریده است که دیگران تمایلی به خرید آن سهمها نداشتند.
همانطور که در این خلاصه کتاب میآموزید، هیچچیز خارقالعادهای در شیوه بافِت وجود ندارد و همهچیز، به تجزیهوتحلیل موشکافانه، آشنایی با شرکت و دیدگاه بلندمدت او برمیگردد. در اینجا نکاتی از این استاد قدیمی ذکر میشود و شما میآموزید که چگونه به شیوهای تاجرمآبانه سرمایهگذاری کنید، سر از درامدها و قیمتهای سهام دربیاورید و شرکتهایی را انتخاب کنید که محصولات آنها را میشناسید. بهاینترتیب، شاید و تنها شاید، شما برنده بزرگ بعدی را در این بازارها کشف کنید.
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- چرا به هنگام انتخاب سهام، درامد و عایدیها اهمیت حیاتی دارند؟
- چطور بهترین سرمایهگذاری را میتوانید در یخچال خود پیدا کنید؟
- چرا وارن بافِت روی مایکروسافت سرمایهگذاری نکرد؟
میکروی شماره 2
ارزان بخر، گران بفروش، دقیقا مثل یک تاجر حرفهای!
راهنمای بزرگ وارن بافِت، مردی به نام بنجامین گراهام (Benjamin Graham) بود. گراهام، شهروند آمریکایی متولد انگلیس بود که با کتابش به نام “تجزیهوتحلیل امنیت” به شهرت رسید. این کتاب برای چندین نسل از سرمایهگذاران، همانند کتاب مقدس است.
طبق آموزههای گراهام، سرمایهگذاری زمانی هوشمندانه است که به شیوه تاجرمآبانه انجام شود. این ایده، چارچوب فلسفی سرمایهگذاری وارن بافِت جوان را ساخت و به بخشی ضروری از استراتژی سرمایهگذاری او تبدیل شد. اما منظور از “سرمایهگذاری تاجرمآبانه” دقیقاً چیست؟
سرمایهگذاری تاجرمآبانه به معنای فکر کردن به سهامی است که قرار است بهعنوان یک کسبوکار و نه بلیت لاتاری آن را خریداری کنید. ازآنجاییکه خرید سهام یک شرکت به معنای صاحب شدن بخشی از آن کسبوکار است، نباید بیگدار به آب بزنید.
اما اگر به خرید کسبوکاری فکر میکردید، باید به دنبال چه نکاتی میبودید؟ اگر هوشمند بودید، کسبوکاری را انتخاب میکردید که بتواند به شما سود سالیانه زیاد و قابل پیشبینی با حداقل ریسک را بدهد. تصور کنید میخواستید داروخانه محلتان را بخرید. ابتدا باید بررسی میکردید که آیا این کسبوکار بهطور مداوم سودآور است و آیا ممکن است این وضعیت تغییر کند یا نه. شما به دنبال آن بودید که ببینید آیا رقیب بزرگی در آن حوالی وجود دارد و یا آیا محصولاتش تقاضایی در میان مخاطبان دارد. درنهایت، اگر همهچیز خوب به نظر برسد، در مورد قیمت آن تحقیق میکنید.
سپس قیمت خواستهشده را با درامد سالیانه داروخانه مقایسه میکردید تا ببینید چه میزان سودی عایدتان میشود. فرض کنیم قیمت داروخانه 100 هزار دلار و درامد سالیانه آن بهطور متوسط 20 هزار دلار باشد. درنتیجه شما سالیانه 20 درصد سود بازگشت دریافت میکردید. سپس، در اطراف تحقیق میکردید تا متوجه شوید آیا 20 درصد سود بازگشت بهترین نرخ سودی است که میتوانید پیدا کنید یا نه. اگر بهترین نرخ سود بود، تنها در آن صورت میبایست داروخانه را بخرید. شما باید در مورد انتخاب سهام خود به همین میزان از دقتی که در مورد خرید داروخانه بکار بردید، دقت داشته باشید.
سرمایهگذاریهایی اینچنینی به معنای داشتن تفکری بلندمدت مانند یک تاجر خبره است. وارن بافِت برعکس بسیاری از سرمایهگذاران والاستریت، ترجیح میدهد سهام خودش را به مدت طولانی نگه دارد. اما بسیاری از سفتهبازان ترجیح میدهند تا سود بازگشت 35 درصدی دریافت کنند تا اینکه سود مرکب سالیانه 20 درصدی در مدت چند دهه را به دست آورند. اما آنها با فروختن زودهنگام سهامشان، مالیات بر عایدی سرمایه را متحمل میشوند که 35 درصد سود بازگشت آنها را به 25 درصد تبدیل میکند. سپس باید دوباره سرمایهگذاری کنند و با جابهجا کردن پولشان، سرمایهگذاریهای ضعیفتری انجام دهند.
درصورتیکه سرمایهگذاری کردن به روش وارن بافِت، به معنای دریافت سودهای زیاد و قابل پیشبینی در درازمدت است و در اکثر مواقع، شیوه وارن بافِت جواب میدهد.
میکروی شماره 3
باید به دنبال شرکتهایی باشید که مصرفکننده انحصاری دارند!
وارن بافِت در طول زندگی سرمایهگذاری خود، کسبوکارهای استثنایی را شناسایی کرده و سهام آنها را به مدت طولانی نگهداشته است. از کوکاکولا و شرکت هِرشیز (Hershey’s) گرفته تا بانک آمریکا، بافِت بارها دست به هر سهامی زده، به طلا تبدیل شده است. در حالی که بسیاری از افراد به سرمایهگذاری روی سهام به چشم قماربازی نگاه میکنند، شانس در موفقیت بافِت سهم چندانی ندارد. در عوض، او به طور مستمر، شرکتهایی را انتخاب کرده که در یکچیز باهم اشتراک داشتهاند. وجه اشتراک همه آنها “انحصار مصرفکننده” بوده است.
منظور از انحصار مصرفکننده چیست؟ یک مثال خوب از این موضوع، “پلهای عوارضی” هستند. اگر بخواهید از رودخانهای رد شوید و نخواهید طول رودخانه را شنا کنید یا سوار قایق شوید، باید از روی پل رد شوید. افرادی که عوارض میگیرند، آنهایی هستند که حق انحصار عبور از رودخانه را دارند و درصورتیکه پل مشابهی در اطراف وجود نداشته باشد، پلِ عوارضی بیشترین سودآوری را برای این افراد خواهد داشت.
بافِت برای آنکه بفهمد آیا شرکتی، انحصار مصرفکننده دارد یا نه، از خود سؤالی میپرسد: “آیا این شرکت میتواند در این کسبوکار رقابت کند؟ اگر پول مانع آن نبود، آیا این بنگاه میتواند برای پیروزی سهم خود در بازار، رقابتی راه بیندازد؟”. برای مثال، آیا میتوانست در ژورنال والاستریت یا با کوکاکولا، رقابتی راه بیندازد؟ در هر دو مورد، پاسخ منفی است. سرمایهگذاران عاشق ژورنال والاستریت هستند و هر کافه، رستوران یا فروشگاه، اگر نخواهد فروشش را از دست بدهد باید نوشابههای کوکاکولا را انبار کند.
مردم به دلیل عاملی که دانشجوی دانشگاه جان هاپکینز، لورِنس بلومبِرگ (Lawrence Bloomberg) در پایاننامهاش در سال 1938 آن را “نیت خیر مشتری” مینامد، عاشق هر دو محصول هستند. طبق ادعای بلومبرگ، نیت خیر مشتری، بهواسطه محصولی برتر، تسهیلات، کارمندان مؤدب، تبلیغات خوب و گاهی اوقات مانند کوکاکولا به دلیل داشتن ترکیبی اسرارآمیز، به وجود میآید. ژورنال والاستریت و کوکاکولا، هر دو مصرفکنندههایی انحصاری دارند.
شرکتهایی که انحصار مصرفکننده دارند میتوانند محصولات یا خدمات خود را بدون تکیه زیاد از حد بر روی سرمایهگذاری مستمر بر روی زمین، کارخانههای تولیدی یا تجهیزات، تولید کنند.
آنها از مالیاتهای ملکی سنگین و هزینه نگهداری دوری میکنند و در عوض سودهای کلانتری به دست میآورند. مثلاً کوکاکولا یا سیگار مارلبرو را در نظر بگیرید. وقتی تولیدکنندگان، کارخانههایشان را ساختند، دیگر نیاز چندانی ندارند تا آن کارخانه را بهروزرسانی کنند.
از طرف دیگر، شرکتهایی مانند جنرال موتورز که نیازمند سرمایهگذاریهای بزرگ مستمری بر روی دارایی فیزیکی هستند، هزینههای سنگینی را متحمل میشوند که از سودشان میکاهد. برای افزایش سود، آنها مجبورند کارخانهها و تجهیزات تولیدی جدیدی بسازند و این امر، مانع انحصار کامل آنهاست.
نتیجه چیست؟ اگر میخواهید در شرکتهای بزرگ و برنده سرمایهگذاری کنید، شرکتهایی را انتخاب کنید که انحصار مصرفکننده داشته باشند.
میکروی شماره 4
بهترین کسبوکارها برای سرمایهگذاری سه دستهاند!
همانطور که تا اینجا متوجه شدید، بهترین انواع سرمایهگذاریها، سرمایهگذاریهایی هستند که انحصار مصرفکننده دارند. این کسبوکارها مانند پلهای عوارضی، سودهای کلانی را جمعآوری میکنند. اما چه کسبوکارهایی برای انحصار مصرفکننده مناسباند؟ با نگاه به سبد سرمایهگذاری وارن بافِت، میتوان سه نوع کسبوکار مختلف که در این زمینه مناسباند را تفکیک کرد.
اولین نوع، کسبوکارهایی هستند که محصولاتی تولید میکنند که بهسرعت کهنه یا مصرف میشوند. این کسبوکارها معمولاً با برند خود شناخته میشوند و خریداران آنها اگر بخواهند در کسبوکار خود باقی بمانند، باید به مصرف این محصولات ادامه دهند. این ویژگی زمانی درست نتیجه میدهد که کسبوکار یاد شده، تنها شرکتی باشد که آن محصول خاص را تولید میکند و درنتیجه، فروشندگان هیچ چارهای جز خرید آن محصول به قیمت مدنظر تولیدکننده، ندارند.
کوکاکولا مثال خوبی در این زمینه است. با وجود همه تقلیدکنندگان، فقط یک کوکاکولا وجود دارد و هر تشکیلاتی که در آن نوشیدنی سرو میشود، ملزم به خرید آن محصول است.
دومین نوع از سرمایهگذاریهایی که بافِت آن را ترجیح میدهد، کسبوکارهای ارتباطی است که بدون آنها تولیدکنندگان نمیتوانند محصولاتشان را تبلیغ کنند. آنها خدمات مستمر و تکراری ارائه میدهند که تولیدکنندگان مجبورند برای دریافت آنها پول بدهند. این کسبوکارها شامل شبکههای تلویزیونی، آژانسهای تبلیغاتی یا انتشارات است. تولیدکنندگان برای آنکه محصول خود را در ذهن مصرفکنندگان جا بیندازند، مجبورند از پل عوارضیِ کسبوکار ارتباطات عبور کنند.
سومین نوع از کسبوکاری که توجه بافِت را به خود جلب میکنند، آنهایی هستند که مکرراً خدمات مشتریانی ارائه میدهند که تقاضای مستمر برای آنها وجود دارد. این خدمات معمولاً توسط کارمندان معمولی ارائه میشود که بهطور موقت استخدام شدهاند. این کار، هزینهها را پایین و سودها را بالا نگه میدارد.
ازجمله این کسبوکارها در امریکا میتوان به سرویس مستر (service master) اشاره کرد که خدمات نظافتی، کنترل آفات، نظافت تخصصی، کوتاه کردن چمنها و یا خدماتی همچون اِچ اَند آر بلاک (H & R Block) ارائه میدهد که به افراد در سازماندهی به مالیاتهایشان کمک میکند. این نوع از کسبوکارها، مانند بهترین کسبوکارهایی که انحصار مصرفکننده دارند، به سرمایه کمی برای سودآوری نیاز دارند.
میکروی شماره 5
باید بیاموزید که به درامدهای شرکت، به چشم بخشی از سرمایهگذاری خود نگاه کنید!
خب حالا میخواهیم کمی به موضوعات فنیتر بپردازیم.
یکی از روشهایی که از طریق آن، سرمایهگذاران یک سهام را ارزیابی میکنند، توجه کردن به سود هر سهم است. شما این رقم را از طریق تقسیم کردن عایدیهای شرکت به تعداد سهمهای موجود به دست میآورید. اگر شرکتی، عایدی معادل 7.6 میلیارد دلار و تعداد سهمی برابر با 3.98 میلیارد داشته باشد، کافی است تا 7.6 میلیارد را بر 3.98 میلیارد تقسیم کنید. سود هر سهم این شرکت 1.91 دلار خواهد بود.
برای اکثر سرمایهگذاران، اگر این رقم در حال رشد باشد، نشانه خوبی است زیرا نشان میدهد که شرکت سودآور است. اما تا زمانی که آن عایدیها بهعنوان سود تقسیمی پرداخته نشود، اکثر سرمایهگذاران احساس نمیکنند آن عواید، متعلق به کسبوکار آنهاست.
اما وارن بافِت مانند اکثر سرمایهگذاران نیست. او به درامدهای شرکت به شکلی بسیار نامتعارف نگاه میکند. اگر او در شرکتی سرمایهگذاری کند، بر این باور است که درامدهای آن شرکت، به نسبت سهامی که دارد، درامد خود او هستند. بنابراین برای مثال، اگر او 100 سهم از سهام شرکتی را داشته باشد و شرکت در ازای هر سهم 5 دلار درامد داشته باشد، او بر این باور است که 500 دلار به دست آورده است.
بافِت فکر میکند یک شرکت میتواند درامدهای خود را به شیوه سودآوری، از نو سرمایهگذاری کند یا آنها را به شکل سود سهم به سهامداران خودپرداخت کند. در هر دو صورت، آن درامدها باید بهطور مستقیم به نفع سهامدار باشد. به دلیل همین باور، بافِت علاقه خاصی به کارهایی دارد که مدیریت شرکت با درامدهایش انجام میدهد. پس اگر شما هم در سرمایهگذاری خودتان جدی هستید، باید همین کار را انجام دهید.
برخلاف بسیاری از سرمایهگذاران والاستریت، بافِت ترجیح میدهد شرکتها، درامدهایشان را حفظ کنند تا اینکه آنها را به شکل سود سهم پرداخت کنند. او چنین استدلال میکند که اگر شرکتی سود سهامش را پرداخت کند، آنگاه سرمایهگذاران باید مالیات بر عایدی سرمایه پرداخت کنند و بهاینترتیب، بخشی از سودشان را از دست میدهند.
از طرف دیگر، اگر کسبوکاری بتواند به شکل سودآوری، درامدهایش را از نو سرمایهگذاری کند و ارزش زیربنایی شرکتش را بالا ببرد، این اقدامات باید در قیمت سهامش بازتاب پیدا کنند. سپس سرمایهگذاران میتوانند سهامی که ارزشش در طول سالها افزایش مییابد را نگهدارند.
کسبوکار شخصی بافِت که یک هولدینگ چندملیتی به نام بِرکشایِر هاتاوی (Berkshire Hathaway) است را در نظر بگیرید. در اوایل دهه هشتاد، این شرکت هر سهم را معادل 500 دلار مبادله میکرد. اما امروز، ارزش هر سهم او بیش از 400 هزار دلار است. این رشد چشمگیر، به این دلیل است که بافِت توانست درامدهایش را از نو سرمایهگذاری کند و ارزش شرکت را بالا ببرد. بِرکشایِر هاتاوی تاکنون سود هیچ سهمی را به سهامداران خودپرداخت نکرده است.
ازآنجاییکه درامدها، بخش حیاتی در سرمایهگذاری هستند، پس داشتن مدیری قابلاعتماد و شایسته در آن سازمان، اهمیت زیادی دارد. اگر شرکت درامدهایش را نگه دارد، آنگاه باید ببینید که آیا آنها را به شکل سودآوری به کار میگیرد یا در کارهای احمقانه هدر میدهد. اگر درآمدهای خود را تلف میکند، باید بهسرعت از آن کسبوکار و سهامش فاصله بگیرید.
میکروی شماره 6
قیمت سهام و نرخ بازگشت سود، معیارهای مهمی در انتخاب سرمایهگذاری هستند!
در تفکر وارن بافِت، هزینهای که برای خرید یک سهام میپردازید اهمیت زیادی دارد.
ممکن است این موضوع بدیهی به نظر برسد، اما بسیاری از سهامداران آن را فراموش میکنند و سهامی را با هر قیمتی میخرند به این امید که ارزش آن بالا میرود. این کار نه سرمایهگذاری، که سفتهبازی است. برای سرمایهگذاری کردن مانند وارن بافِت، باید سهام مناسب را باقیمت مناسب خریداری کنید.
دلیل این امر آن است که هزینهای که میپردازید، نرخ بازگشت را مشخص میکند. برای مثال اگر 100 دلار بابت هر سهم بپردازید و سود هر سهم 20 دلار باشد، آنگاه نرخ بازگشت سرمایه شما 20 درصد است. بااینحال، اگر برای همان سهام 200 دلار بپردازید، آنگاه نرخ بازگشت شما به 10 درصد کاهش مییابد. هر چه قیمت سهامی بالاتر باشد، نرخ بازگشتش پایینتر است و هرچه قیمت سهام پایینتر باشد، نرخ بازگشتش بالاتر است.
بنابراین ضروری است که زمانی یک سهم را بخرید که قیمت آن برای نرخ بازگشتی که به دنبالش هستید، مناسب باشد. اما بهمنظور مشخص کردن نرخ بازگشت، باید بتوانید به شکل منطقی، درامدهای آینده شرکت را پیشبینی کنید.
بیایید از سرمایهگذاریهای شخصی بافِت مثالی بزنیم. در سال 1979، او شروع به خرید سهام شرکتی به نام جنرال فودز (general foods) کرد. او رویهمرفته، 4 میلیون سهم با متوسط قیمت 37 دلار در ازای هر سهم خریداری کرد.
با نگاه به سابقه اخیر آن، بافِت توانست بفهمد که سود هر سهم یا EPS جنرال فودز به شکل پیوسته با نرخ متوسط سالیانه 8.7 درصد رشد داشته است. درزمانی که او سهام شرکت را خرید، سود هر سهم (EPS) تنها 4.65 دلار بود. اگر سال بعد، فاجعهای رخ نمیداد او میتوانست به شکل منطقی پیشبینی کند که سود هر سهم به 5.05 دلار خواهد رسید. این بدان معنا بود که ازآنجاییکه برای هر سهم 37 دلار پرداخته بود، نرخ بازگشت اولیهای معادل با 13.6 درصد دریافت میکرد.
در واقعیت، بافِت در مورد پیشبینیهایش محافظهکارانه عمل میکند: جنرال فودز به سود هر سهم (EPS) معادل 5.12 دلار دست پیدا کرد. اما محاسبات او، تصور بسیار خوبی از آن نوع بازگشتی که انتظارش را داشت به او داد.
اگر تمایل به خرید سهامی دارید که نرخ بازگشت بالا و مستمری داشته باشد، باید قیمت سهام را در کنار سود هر سهم (EPS) در نظر بگیرید. اینیک فرمول اساسی و مهم است.
میکروی شماره 7
تنها باید در زمینهای که آن را درک میکنید، سرمایهگذاری کنید!
وقتی از وارن بافِت در مورد بیل گیتس سؤال میکنند، در مورد مؤسس مایکروسافت با شور و علاقه صحبت میکند. او فکر میکند که گیتس، یکی از باهوشترین افراد در دنیای کسبوکار است و خلاقترین ذهن را داراست. او میگوید مایکروسافت، شرکتی فوقالعاده است. اما ازآنجاییکه نرمافزارهای کامپیوتری در حیطه تسلط بافِت نیست، نمیتواند در این شرکت سرمایهگذاری کند. به نظر بافِت، او صلاحیت سرمایهگذاری در مایکروسافت را ندارد.
این موضوع درس مهمی به ما میدهد. وقتی سرمایهگذاری میکنید، باید بدانید در چه حوزهای وارد میشوید. شاید برخلاف بافِت، تکنولوژی در حیطه صلاحیت شما باشد. در این صورت، میتوانید بهراحتی در مایکروسافت یا اپل سرمایهگذاری کنید. اگرنه، باید با محصولات و خدماتی شروع کنید که با آنها آشنایی دارید.
برای مثال میتوانید به چیزهایی که در سوپرمارکت میخرید توجه کنید یا قفسه حمام یا یخچالتان را نگاه کنید. چه چیزی آنجا پیدا میکنید؟ در کدام رستوران بهطور مرتب غذا میخورید؟ بسیاری از بهترین سرمایهگذاریهای وارن بافِت در شرکتهایی بوده است که محصولات ساده و معروفی مانند ژیلت، کِرَفت فودز (kraft foods) و مک دونالدز میسازند.
سپس وقتی شرکتهایی را پیدا کردید که واقعاً سر از کارشان درمیآورید، وقت آن است که تحقیقات بیشتری انجام دهید. منابع رایگان فراوانی وجود دارد که به شما اجازه میدهد تا سوابق مالی شرکت، سوابق مدیریتی یا هرگونه اخبار مرتبط با آنها را مطالعه کنید.
معمولاً میتوانید گزارش سالیانه هر شرکتی را در وبسایت آن بخوانید، یا با دفتر آن تماس بگیرید و یک نسخه از این گزارشها را درخواست کنید. میتوانید اطلاعات مالی کلیدی را در منابعی چون وَلیو لاین (value line) و مودیز (moody’s) جستجو کنید که به شکل نسخههای آنلاین و چاپی در دسترس است. از این منابع میتوانید برخی از شاخصهایی کلیدی که در اینجا بدانها اشاره کردیم مانند درامد سالیانه و EPS را که برای رویکرد سرمایه وارن بافِت ضروریاند، به دست آورید.
علاوه بر اطلاعات مالی، باید درباره مدیریت شرکت نیز تحقیق کنید. با کنکاش در اخبار قدیمی شرکت و انجام کمی کارآگاه بازی، خیلی زود میتوانید تصویر خوبی از آنها به دست آورید. اگر مدیران یک شرکت، افراد قابلاعتماد و شایستهای باشند و رویکرد بلندمدت و سهام گرا داشته باشند، آنگاه خیالتان از شرکت راحت خواهد بود. برای مثال، آیا آنها در دوران سختی، تصمیمات تجاری واقعبینانهای گرفتهاند؟ یا آیا سود شرکت را روی سرمایهگذاریهای مخاطره پذیر به هدر دادهاند؟
اگر بتوانید شرکتی پیدا کنید که مصرفکننده انحصاری دارد و از سازوکار محصولش هم سر درمیآورید، از طرف دیگر، EPS روبه رشدی داشته و مدیریت آن قوی و منسجم به نظر میرسد، آنگاه شرکتی را پیداکردهاید که وارن بافِت نیز اگر جای شما بود در آن سرمایهگذاری میکرد. آیا آمادهاید تا وارد گام بعدی شوید؟
سخن پایانی
پیام کلیدی کتاب این است که بهترین سرمایهگذاریها، آنهایی هستند که مصرفکنندگانی انحصاری دارند. آنها کسبوکارهایی هستند که بر حوزه خود سلطه دارند و محصولات و خدمات ضروری و متداولی را ارائه میدهند. پیدا کردن این شرکتها به آن سختیها که فکر میکنید نیست. برخی از آنها مانند کوکاکولا و پروکتِر و گَمبِل (procter & gamble) را میتوانید از محصولاتی که در یخچال و کابینت حمامتان دارید پیدا کنید. درواقع بهترین سرمایهگذاری، سرمایهگذاریای است که محصولات آن را بشناسید. پس قبل از سرمایهگذاری در یک شرکت، باید ببینید که آیا سهامش، برای آن میزان از بازگشت سرمایهای که انتظار دارید مناسب هست یا نه. شما همچنین باید توجه خاصی به میزان سود هر سهم داشته باشید تا مطمئن شوید آن کسبوکار بهطور پیوسته سودآور است. در آخر، به خاطر داشته باشید که همیشه مانند یک تاجر فکر کنید نه قماربازهای والاستریت.