نام کتاب : 7 راز برای سرمایهگذاری مانند وارن بافت
نویسنده : مِری بافِت (Mary Buffett) و شان سی (Sean Seah)
سال انتشار: 2019
خلاصه کتاب
کتاب «7 راز برای سرمایهگذاری مانند وارن بافت» که در سال 2019 منتشرشده، خلاصهای مفید از اساسی ترین رازهای سرمایهگذاری مانند یک فرد حرفهای و متخصص را ارائه میدهد. بسیاری از نکاتی که در این کتاب به آنها اشاره میشود به اصول اولیه سرمایهگذاری ارزشی میپردازد. مدتهاست که وارن بافت برای تعیین اینکه در کدام کسبوکارها سرمایهگذاری کند از این روش استفاده کرده است.
پس اگر شما هم:
- هرکسی که علاقهمند به تصمیمگیری صحیح برای سرمایهگذاری است.
- سرمایهگذارانی که به دنبال راهنمایی هستند.
- کسانی که به دنبال ورود به بازی و بازار سرمایهگذاری هستند.
درباره نویسندگان
مری بافت (Mary Buffett) یکی از نویسندگان مجموعههای پرفروش بافِتولوژی (Buffettology) است. کتابهایی که به توضیح دادن و روشن کردن شیوههای تجاری برنده و موفق وارن بافت کمک کردهاند. او همچنین یک سخنران و مشاور تجاری پر مخاطب است. کتابهای او شامل «تائوی (Tao) وارن بافت» و «اسرار مدیریت وارن بافت» است.
شان سی (Sean Seah) یک نویسنده و سرمایهگذار است که در بازارهای آسیایی تخصص دارد. او همچنین در کالجها و دانشگاهها سخنرانی میکند. از دیگر کتابهای او میتوان به «ماهیگیری با بافت» اشاره کرد.
میکروی شماره 1
یاد بگیرید که چگونه مانند بهترینها سرمایهگذاری کنید.
وارن بافت یکی از معدود سرمایهگذارانی است که شهرت و نام پرآوازهای پیداکرده است. او با انجام اولین سرمایهگذاریهای خود در دهه 1950 و رشد اولیه آنها و تبدیل شده به مجموعهای به ارزش میلیاردها میلیارد دلار این موقعیت را به دست آورد. بافت یکی از ثروتمندترین افراد جهان است؛ بنابراین جای تعجب نیست که مردم اغلب از او مشاوره و راهنمایی میخواهند. بههرحال چه کسی دوست ندارد اسرار موفقیت چند دههای را که بافت به دست آورده است، بداند؟
یکی از افرادی که فرصت مطالعه و درک روش بافت – یا همان بافِتشناسی – را داشته است، عروس سابق او مری بافت است. او به همراه شان سی، یکی دیگر از بافِت شناسان پرشور، هفت راز مهم ایجاد سبد سهام با دوام و موفق را بیان میکند.
به همین دلیل است که ما نیز در این کتاب، هفت بخش را بررسی میکنیم. هفت راز و هفت نگاه اجمالی. منطقی است، درست است؟
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- چرا ایجاد عادات جدید، اولین قدم برای موفقیت است؟
- چگونه در دایره شایستگی خود سرمایهگذاری کنید؟
- چرا شرکتهای کمارزش، فرصتهای بزرگ را ممکن میکنند؟
میکروی شماره 2
عادات خوب، مانند پسانداز پول و اجتناب از بدهکاری، کلید ایجاد ثروت هستند.
به احتمال زیاد، اگر به دنبال نکاتی در مورد تولید و خلق ثروت هستید، منتظر درس و توصیهای در مورد ایجاد عادات خوب نیستید؛ اما این دقیقاً همان چیزی است که در این کتاب به آن پرداخته میشود.
برای سرمایهگذاری به پول نیاز دارید. بنابراین قبل از اینکه به انتخاب سهام مناسب بپردازیم، باید در مورد کنار گذاشتن وجوهی که قرار است استفاده کنید صحبت کنیم. اگرچه پسانداز به طور طبیعی برای همه ما اتفاق نمیافتد، اما یکی از مهمترین رازهای موفقیت است.
به همین دلیل است که باید به آن عادت کنید. چیزی که به طور پیوسته و مدام به تمرین نیاز دارد.
اما از کجا شروع میکنید؟ خب، مرحله اول این است که 10 درصد از درآمد خود را کنار بگذارید. این پول را به یک حساب پسانداز جداگانه منتقل کنید یا آن را در جای دیگری که دور از دسترس است قرار دهید. شما وسوسه دست زدن به این مبلغ و پسانداز را نمیخواهید. هنگامیکه حساب پسانداز را راهاندازی کردید، شروع به افزایش و سپردهگذاری کنید؛ بهعبارتدیگر، بهطور منظم، با هر چک حقوقیتان، مبلغی به آن اضافه کنید.
اگر 10 درصد در حال حاضر، کمی تند به نظر میرسد، یک ایده دیگر وجود دارد: پسانداز افزایشی. این هفته یک دلار کنار بگذارید. هفته بعد دو دلار هفته سوم، سه دلار و غیره. ممکن است برای شروع کار چندان زیادی به نظر نرسد، اما اگر به همین منوال ادامه دهید، در عرض یک سال 52 دلار در هفته کنار خواهید گذاشت.
شروع کارهای کوچک و افزایش تدریجی تعهد خود، یکراه آزمایششده و واقعی برای ایجاد یک عادت مثبت است. حرف ما در مورد این نکته است که همهچیز قابل مدیریت و سازگاری باشد. بسیاری از مردم با اهدافی که بیشازحد جاهطلبانه هستند از جایشان بیرون میپرند و شروع میکنند، اما مدت کوتاهی بعد زمین میخورند و سقوط میکنند. این میتواند بسیار دلسردکننده بود و راهی مطمئن برای از بین بردن یک عادت خوب باشد.
اما اگر ثابتقدم و روشمند باشید چه؟ اگر میبینید که میزان پساندازتان رشد کرده و افزایش پیدا میکند، چه؟ برای چقدر پسانداز باید هدفگذاری کنید؟ یک قانون سرانگشتی خوب این است که یک صندوق اضطراری جامد ایجاد کنید، بهاندازهای که در صورت قطع منبع درآمدتان، برای مدتی هزینههای شمارا پوشش دهد.
و سپس، علاوه بر آن، تنظیم یک بیمهنامه، مانند طرح حادثه و ازکارافتادگی، منطقی است. نویسندگان طرحی را توصیه میکنند که ده سال درآمد معمولی را پوشش میدهد.
خرج کردن پول آسان است. هرکسی میتواند آن را انجام دهد؛ اما افراد ثروتمند پول پسانداز میکنند، آن را کنار میگذارند و رشد میدهند.
همچنین دلیلی وجود دارد که چرا افرادی که در لاتاری برندهشده و یکشبه میلیونر میشوند، دارایی خود را هدر میدهند. آنها عادتهایی را ایجاد نکردهاند که بتوانند آنها را ثروتمند نگه دارد.
میکروی شماره 3
استراتژی برنده بافت بر اساس اصل سرمایهگذاری ارزشی بناشده است.
فرض کنید تار و پود واقعیت به شیوهای دیوانهکننده به هم میپیچد و شما خود را در جهانی میبینید که میتوانید یک دلار را با یکچهارم قیمت بخرید. چند دلار میخواهید بخرید؟ پاسخ واضح این است که تا جایی که میتوانید.
البته ما احتمالاً به این زودیها شروع به پریدن نخواهیم کرد؛ اما این سناریو چندان هم دور از کاری نیست. درواقع، وقتی در مورد راز دوم صحبت میکنیم باید این داستان را در ذهن داشته باشید: ارزش سرمایهگذاری.
برخی سرمایهگذاران صرفاً حدس و گمان میزنند؛ اما دیگران – افرادی مانند وارن بافت – یک روش دارند. آنها برای تعیین دو چیز، گامهای کاملاً مشخصی برمیدارند. یکی، ارزش واقعی یک شرکت و دوم، اینکه آیا قیمت سهام یک شرکت با آن ارزش مطابقت دارد یا خیر.
و این دقیقاً همان چیزی است که «سرمایهگذاری ارزشی» به آن میپردازد.
البته وارن بافت از آن دسته سرمایهگذارانی است که بهشدت از ارزش یک شرکت آگاه است. درواقع، او همهچیز را در مورد اصل سرمایهگذاری ارزشی از یکی از استادانش، بنجامین گراهام (Benjamin Graham) آموخت. گراهام چندین دهه در مدرسه بازرگانی کلمبیا سرمایهگذاری ارزشی را آموزش میداد، جایی که بافت این مهارت را در اوایل دهه 1950 آموخت.
احتمالاً شما برای مطالعات سرمایهگذاری، سالها وقت ندارید؛ اما اشکالی ندارد، زیرا این نسخهای کوتاه است. بامطالعه بازار و مشاهده اعداد و گزارشهای مناسب، میتوانید سهام کمارزش شده را پیدا کنید. به عبارت ساده، این بدان معنی است که شما میتوانید مشاغلی را شناسایی کنید که ارزش آنها بیشتر از ارزش سهام آنها است.
بیایید به جهان بدیل و جایگزین خود بازگردیم. این وضعیت هم تقریباً شبیه آن سناریو است، اینطور نیست؟ شما شرکتی دارید که ارزش سهام آن یک دلار است، اما قیمت فعلی آن تنها یکچهارم دلار است.
وقتی بتوانید این اختلاف ارزش را تشخیص دهید، میدانید شرکتی را پیداکردهاید که شاید، شاید، ارزش سرمایهگذاری در آن را داشته باشد.
البته در مورد بازار سهام چیزی به نام تضمین وجود ندارد؛ اما مطالعات زیادی در زمینه سرمایهگذاری باارزش انجامشده است. آنها نشان میدهند که سرمایهگذاری در شرکتهای کمارزش یک استراتژی قوی است؛ و مطمئناً این روش، شیوههای گمانهزنی یا رفتن و اقدام بااحساس غمانگیز را شکست میدهد.
اکنون، این امکان وجود دارد که یک شرکت کمارزشتر پس از سرمایهگذاری شما نیز، حتی ارزش کمتری پیدا کند. این ممکن است برای شما هزینه و زیان داشته باشد.
اما این، جایی است که یکی دیگر از استراتژیهای بافت مطرح میشود: صبر. بیشتر اوقات، ارزش واقعی شرکت شناسایی میشود و سپس سرمایهگذاریتان، بازدهی سالمی را برای شما به ارمغان میآورد.
میکروی شماره 4
از منطق و علایق خود برای یافتن ایده های سرمایهگذاری استفاده کنید.
خب، گفتیم که فرض کنید اکنون مقداری پول برای سرمایهگذاری ارزشی کنار گذاشتهاید؛ اما تعداد زیادی کسبوکار در بازار بورس فهرست شده است. اصلاً از کجا شروع میکنید؟
خب سؤال اول این است که به چیزی علاقه دارید؟
جدا این سؤال را از خودتان بپرسید؛ چون پاسخ به این سؤال، یک نقطه عالی برای شروع است. وارن بافت به دلیل امتناع از سرمایهگذاری در هر کسبوکاری که با آن آشنایی ندارد، مشهور است.
به همین دلیل است که او تمایل دارد از شرکتهای مرتبط با کامپیوتر و اینترنت دور بماند. در عوض، او در برندهایی مانند کوکاکولا و کرَفت فودز (Kraft Foods) و تجارتهایی مانند بانکها، خطوط هوایی و اَمِریکَن اِکسپرِس (American Express) سرمایهگذاری میکند. بافت شرکتهایی که سهام آنها را میخرد، درک میکند.
این بدان معناست که او میداند این شرکتها چه چیزی ارائه میدهند، چگونه کار میکنند و میتواند ارزش محصول یا خدمات آنها را ببیند.
بافت از عبارت «دایره شایستگی» برای توصیف نقطه شیرینی که در آن علایق و سرمایهگذاریهایش ادغام میشوند، استفاده کرده است. شما میتوانید دایره شایستگی خود را با پرسیدن چند سؤال اساسی و منطقی در مورد علایق خود و درکتان از موفقیت کسبوکار مشخص کنید.
با فهرست کردن انواع مشاغلی که در آنها کار کردهاید شروع کنید. شما در چه صنعتی هستید؟ آیا شرکت شما مشتریانی دارد که در زمینههای خاصی تخصص دارند؟ آیا حرفه شما بینشی در مورد صنایع خاصی به شما داده است؟
در مرحله بعد، مشاغلی را که تمایل دارید برای آنها هزینه کنید، فهرست کنید. برندهای مورد علاقه شما کداماند؟ چه فروشگاهها یا شرکتهایی سفارش مرجوعی شما را قبول میکنند؟ شاید باید صورتهای بانکی خود را بررسی کنید تا ببینید چه نامهایی مدام ظاهر میشوند.
در نهایت، زمینههای تخصصی و سرگرمیهای خود را بنویسید. آیا در آشپزی نابغه هستید؟ آیا به صخرهنوردی علاقه دارید؟ آیا شما بهترین برنامهنویس کامپیوتری هستید که میشناسید؟ اعتراف کردن اشکالی ندارد! فقط تمام این موارد را یادداشت کنید.
حالا، وقتی این سه لیست را کنار هم قرار میدهید، باید بتوانید نوعی نمودار وَن ایجاد کنید که به این سه سؤال پاسخ میدهد: من دوست دارم چهکار کنم؟ من در چه کاری خوب هستم؟ و برای چه چیزی میخواهم پول خرج کنم؟
از طریق این تمرین، شما باید بتوانید برخی از صنایع یا دستهبندیهای تجاری را که در دایره صلاحیت شما قرار میگیرند، شناسایی کنید؛ و این دقیقاً همانجایی است که به سؤال ابتدایی این بخش پاسخ میدهد. این لیست، جایی است که شما شروع به جستجوی شرکتهایی برای سرمایهگذاری میکنید.
میکروی شماره 5
برخی از شرکتها خندقهایی اقتصادی ایجاد کردهاند که به آنها کمک میکند تا در برابر تغییرات در بازار، مقاومت کنند.
ما به بخش شماره چهار رسیدهایم، بنابراین اجازه دهید به چهارمین راز سرمایهگذاری مانند وارن بافت بپردازیم. آن راز، خندقهای اقتصادی است.
شاید بپرسید که خندق اقتصادی چیست؟ خب، بافت فقط با شناسایی شرکتهای کم ارزش شده، از اصول سرمایهگذاری ارزشی پیروی نکرد. او همچنین به دنبال سهامی بود که محافظ یا بافری در برابر ضرر داشته باشند. این حائل، همان چیزی است که او بهعنوان «خندق اقتصادی» توصیف کرد.
همان طور که در ادامه توضیح میدهیم، این مورد دیگری است که میتوانید هنگام جستجوی سرمایهگذاری خوب به آن توجه کنید.
بدیهی است که ما نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم؛ اما یکچیز مسلم است: فراز و نشیبهای زیادی در این راه وجود خواهد داشت. برخی از کسبوکارها محصول یا خدماتی را ارائه میدهند که پتانسیل مقاومت در برابر همه بازارها صعودی و نزولی -یعنی شرایط رکود و رونق اقتصادی- و همچنین روندهای فرهنگی را دارند؛ همانها میآیند و میروند. این نوعی حفاظت است که یک خندق اقتصادی فراهم میکند.
برای مثال کوکاکولا را در نظر بگیرید. این شرکت، برندی است که در برابر افتهای بازار و جنگهای جهانی مقاومت کرده است. همچنان برای نسل به نسل جذابیت دارد. سایرین، مانند پَمپِرز (Pampers)، آنقدر در همهجا حاضرشدهاند که حتی نام برند را با محصول قاتى میکنیم و بهجای اینکه بگوییم میروم بیرون تا پوشک بگیرم، میگوییم «میروم بیرون تا پمپرز بگیرم.»
کوکاکولا و پمپرز شرکتهایی با خندق اقتصادی هستند.
جزئیات دیگری که باید به آن توجه کرد این است: آیا یک محصول میتواند قیمت بالاتری را تعیین کند و همچنان مشتریان را جذب کند؟ نایک (Nike) میتواند، مکدونالد (McDonald’s) و برگر کینگ (Burger King) هم همینطور. اینها شرکتهایی هستند که احتمالاً برای مدت طولانی در صدر خواهند ماند.
نشانه دیگری هست که یک خندق اقتصادی وجود دارد – و آن داشتن «اقتصاد مقیاس» است که اغلب با داشتن یک مدل تولید کارآمد و کمهزینه همراه است. شرکتهایی که آن را توسعه دادهاند، میتوانند با ارائه قیمتهای مقرون بهصرفهتر، رقبایشان را کم کنند. شاید بهترین مثال فعلی، آمازون باشد. وقتی از آمازون خرید میکنید، اغلب باقیمتهای پایینی مواجه میشوید که بهسادگی نمیتوان آنها را در جای دیگری پیدا کرد و شکست داد.
بااینحال، خندقهای اقتصادی ممکن است برای همیشه دوام نیاورند. این امر بهویژه در مورد فناوری صادق است؛ بنابراین سؤال دیگری که باید بپرسید این است: آیا محصول یا خدمات شرکت برای بقا، به نوآوری بسیار وابسته است؟
در حال حاضر ممکن است فکر کنید که آیفون یک خندق اقتصادی خوب ایجاد کرده است؛ اما واقعیت این است که محبوبیت آن به این بستگی دارد که اپل از بازی و رقابت جلوتر بماند. این کاملاً ممکن است که در آیندهای نهچندان دور، محصول جدید و خلاقانهتری از راه برسد که آیفون را یکشبه منسوخ کند.
میکروی شماره 6
زبان تجارت را بیاموزید تا در تشخیص سرمایهگذاریهای ارزشمند ماهر شوید.
در این مرحله، شما باید ایده مناسبی از نوع مشاغلی داشته باشید که وارن بافت هنگام سرمایهگذاری جدید به دنبال آنها است؛ بنابراین بیایید وارد بخش فنیتر سرمایهگذاری ارزشی شویم – دشواری تعیین ارزش واقعی یک تجارت و کسبوکار.
پنجمین راز سرمایهگذاری مانند وارن بافت، درک زبان تجارت است. این به معنای یادگیریِ خواندن صورتهای مالی است. این کار ممکن است مناسب همه نباشد و به نظر سخت بیاید؛ اما دچار تعلل و تردید نشوید، به خصوص اگر میخواهید سرمایهگذاری هوشمندانهای مانند آنهایی که وارن بافت انجام میدهد را انجام دهید.
برای درک اصول اولیه، اجازه دهید یک سناریوی سریع را اجرا کنیم.
تصور کنید کسبوکاری را کشف کردهاید که در نگاه اول یک فرصت سرمایهگذاری خوب به نظر میرسد. این کسب و کار، شرکت ساختمانی جِین (Jane) نام دارد.
شما میخواهید سه صورت مالی اصلی آن را بررسی کنید: ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان نقدی. چطور آنها را به دست می آورید؟ خب، یک جستجوی سریع در گوگل کافی است.
بیایید با ترازنامه شروع کنیم. ارزش ویژه یک شرکت، درواقع ارزش خالص آن را نشان میدهد. میتوانید با جمعکردن تمام داراییهای شرکت و کم کردن همه بدهیهای آن، ازجمله قرضها و وامها، آن را محاسبه کنید.
بعد بر روی نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام شرکت تمرکز کنید. فرض کنید که شرکت ساختمانی جین دارای بدهی به ارزش پانصد هزار دلار و دارایی یکمیلیون و سیصد هزار دلار است. این نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام 38 درصد است؛ که درواقع نتیجه بدی نیست. چون اغلب اوقات شرکتهایی را مییابید که نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام آنها، 100 درصد یا حتی بدتر از آن است.
سپس، بهصورت سود و زیان نگاه کنید. این دادهها، سود خالص شرکت را به شما نشان میدهد که درآمد منهای مالیات و هزینههای آن است. نکته کلیدی در اینجا بازده حقوق صاحبان سهام است. در اینجا نحوه عملکرد آنها آمده است. تصور کنید دارایی جین در سال 2015 معادل یکمیلیون دلار بود. اکنون، صورت سود و زیان نشان میدهد که در سال 2016 به سود خالص پانصد و بیست هزار دلار رسیده است. این بدان معناست که بازده سهام آن 52 درصد است. این عالی است – درواقع، هر چیزی بالای 15 درصد باشد، بسیار خوب است.
درنهایت، باید صورت جریان نقدی را بررسی کنید که نشان میدهد شرکت، چگونه از پول خود استفاده میکند. آیا پول نقد کافی برای عملیات روزانه دارد؟ آیا بدهی خود را پرداخت میکند؟ آیا سهامدارانش سود سهام دریافت میکنند؟ اساساً، شما میخواهید سالبهسال جریان نقدی ثابت و مثبتی را ببینید.
همه کسبوکارها گاهی اوقات وارد جریان نقدینگی منفی میشوند که ناشی از خریدهای بزرگ یا شاید چرخههای فروش است؛ اما بهطورکلی، شما باید به سالها سابقه شرکت نگاه کنید و یک جریان نقدی مثبت را ببینید.
میکروی شماره 7
با مقایسه ارزش خالص فعلی با قیمت سهام، بفهمید چه زمانی سرمایهگذاری کنید.
یکنفس عمیق بکشید! تا اینجا فهمیدید که قرار دادن صورتهای مالی یک شرکت در زیر ذرهبین، کار آسانی نیست؛ اما هنگامیکه بدانید باید به دنبال چه چیزی باشید، همهچیز بهمرور برای شما آسان و روشن میشود و در آن مهارت خواهید یافت.
اما حتی اگر وضعیت مالی یک شرکت نشان دهد که آن شرکت سالم و سودآور است، این بهتنهایی به شما نمیگوید که چه زمانی سرمایهگذاری کنید. اینجاست که مفهوم ارزشگذاری وارد میشود.
بهعنوان یک قاعده کلی، شما باید سهام رازمانی بخرید که قیمت آن پایین و در آستانه افزایش است. کلید این کار، روش «Net-Net» است. این روش توسط بنجامین گراهام، معلم بافت توسعهیافته و ستون فقرات همه سرمایهگذاریهای ارزشی است.
درروش Net-Net همهچیز در مورد مقایسه دو عدد است. یکی ارزش خالص دارایی جاری یک شرکت یا NCAV است. گاهی اوقات مردم از آن بهعنوان «ارزش انحلال» یاد میکنند. اینیک اصطلاح بسیار فنی است، اما درک آن چندان سخت نیست. البته فعلاً فقط NCAV را به خاطر بسپارید. عدد دیگر، عددی که میخواهید با NCAV مقایسه کنید، ارزش خالص دارایی جاری هر سهم است.
بیایید به NCAV یا ارزش انحلال برگردیم. انحلال زمانی اتفاق میافتد که یک شرکت همهچیز را بفروشد تا بدهیهای خود را پرداخت کند. در آن مرحله، آنچه باقی میماند به سهامداران میرسد؛ و این تمام چیزی است که NCAV است، آن باقیمانده.
خبر خوب این است که ما از قبل میدانیم که چگونه این عدد را به دست بیاوریم؛ بله در ترازنامهای است که قبلاً بررسی کردهایم. بیایید به شرکت ساختمانی جین برگردیم. ترازنامه میگوید که کل داراییهای جاری شرکت هفتصد هزار دلار است. از طرف دیگر، کل بدهیها، با احتساب تمام اقراض، به ششصد و پنجاههزار دلار میرسد. این بدان معنی است که NCAV شرکت جین، پنجاههزار دلار است. اکنون تنها کاری که باید انجام دهیم این است که NCAV هر سهم را محاسبه کنیم.
برای این کار، باید تمام سهام موجود در شرکت را جمعآوری کنید، سهامی که در اختیار سهامداران، کارمندان، بانکها و غیره است.
فرض کنید شرکت جین دارای بیست هزار سهم است. تقسیم پنجاههزار NCAV بر بیست هزار سهم، نشان میدهد که NCAV جین به ازای هر سهم 2.5 دلار است.
در این مرحله، این سؤال پیش میآید: قیمت فعلی هر سهم در شرکت ساختمانی جین چقدر است؟ آیا سهام در حال حاضر کمتر از 2.5 دلار فروخته میشود؟ اگر چنین است، بنابراین ارزش شرکت، کمارزش شده و کاهشیافته است.
اکنون، این نشانه خوبی برای یک فرصت سرمایهگذاری احتمالی است؛ اما روش Net-Net یکقدم فراتر میرود. بنجامین گراهام معتقد بود که بهترین فرصتها با حاشیه ایمنی 33.3 درصدی به دست میآید، به این معنی که قیمت فعلی هر سهم باید یکسوم کمتر از NCAV هر سهم باشد.
بنابراین، اگر سهام شرکت جین به قیمت حدود 1.6 دلار به ازای هر سهم فروخته میشود، آن را دنبال کنید!
میکروی شماره 8
برای مدیریت یک مجموعه سهام متنوع و بهخوبی محافظتشده، پنج قانون ساده را دنبال کنید.
شما در شرف کشف آخرین راز سرمایهگذاری مانند وارن بافت هستید.
پسازآن همه مباحث ریاضی، بیایید به یک تجارت سادهتر بپردازیم: مدیریت مجموعه.
درست است، راز شماره هفت، همهچیز در مورد مدیریت مجموعه شما به روشی عاقلانه و مسئولانه است.
بیایید با پذیرش یک حقیقت ساده شروع کنیم. هیچکس و هیچچیز همیشه خوب و درست نیست بلکه دورههای زمانی متناوب دارد.
بنابراین، مدیریت یک مجموعه سهام متنوع، روشی هوشمندانه برای دادن فرصت و جای اشتباه به خود است. این اجازه میدهد تا برخی از سرمایهگذاریها متوقف شوند یا شکست بخورند، درحالیکه هنوز سودآوری کلی را حفظ میکنند.
وارن بافت صدها تجارت خصوصی را در کارنامه خود دارد؛ اما او همچنین دارای سهام بیش از 40 شرکت سهامی عام است. همانطور که خود بافت میگوید: «تنوع، محافظت در برابر نادانی است.»
پنج قانون مدیریت مجموعه وجود دارد و اولین مورد، تخصیص بودجه است. قبل از شروع سرمایهگذاری، میزان پولی را که در حال حاضر مصرف میکنید و میزانی که برای سرمایهگذاریهای آینده کنار میگذارید، مشخص کنید. این ممکن است به تفکری آرام و روشن نیاز داشته باشد. در سال 1969، بافت اساساً به مدت چهار سال از بازار سرمایهگذاری کنار رفت؛ زیرا میدید که همهچیز بیشازحد ارزشگذاری شده است؛ بنابراین، زمانی که بازار سهام بین سالهای 1971 و 1974 سقوط کرد، پول او امن و محفوظ بود.
بیایید به قانون دو برویم. هرگز بیش از 10 درصد را در هیچ سهمی قرار ندهید. خیلی سرراست، درست است؟ تنوعبخشی کنید. تمام تخممرغهای خود را در یک سبد قرار ندهید.
قانون سوم، همهچیز در مورد رتبهبندی مشتریان بالقوه شما است. فرض کنید به 20 شرکت علاقهمند هستید. برای رتبهبندی آنها برحسب میزان اعتمادی که خودتان به هر یک از آنها دارید، زمان بگذارید. اینیک استراتژی ساده به شما میدهد: هر چه رتبه یک شرکت بالاتر باشد، بیشتر سزاوار پول شما است. وقتی آن شرکت کمارزش شد، شما دقیقاً میدانید که چهکاری انجام دهید.
قانون چهارم: حداقل سالی یکبار مجموعه سهام خود را بررسی و مرور کنید. به گزارشهای سالانه و فصلی که شرکتهایتان منتشر میکنند، توجه داشته باشید و اگر متوجه روندهای نگرانکنندهای شدید، اصلاحاتی را انجام دهید.
و درنهایت به قانون پنج میرسیم. این قانون به ما میگوید که فقط بر اساس قیمت، نفروشیم. یک شرکت خوب چیزی فراتر از قیمت سهام آن است؛ مانند یک کارمند به سرمایهگذاری خود فکر کنید. این را از خود بپرسید: آیا کسی را فقط به این دلیل که روز یا حتی هفته بدی را سپری میکند، اخراج میکنید؟ شرکتهای شگفتانگیز میتوانند هر از چند گاهی، افت قیمت زیادی را تجربه کنند.
درواقع، بافت زمانی که قیمت سهام یک شرکت قوی کاهش مییابد، دوست دارد در آن سرمایهگذاری کند.
و اکنون شما همه راز و رمز وارن بافت رادارید. هفت راز برای سرمایهگذاری که باید به شما کمک کند سرمایهگذاری عاقلانه و آگاهانه را شروع کنید. اینها ممکن است یکشبه از شما مولتیمیلیونر نسازند، اما برای شروع، آموزش و نکات خوبی را به شما خواهند داد. بقیه به خودتان مربوط میشود.
سخن پایانی
پیام کلیدی کتاب این است که هفت راز برای سرمایهگذاری مانند وارن بافت وجود دارد و آنها با ایجاد عادات خوبی در مورد پول شروع میشوند. این عادات، مانند کنار گذاشتن مقدار مشخصی پول در هر هفته یا هرماه، برای داشتن پسانداز و کنار گذاشتن یک صندوق اضطراری برای مواقع ضروری است. اسرار دیگر همه در مورد سرمایهگذاری باارزش است – راههایی برای پیدا کردن شرکتهای کمارزش و سرمایهگذاری در آنها.
بافت همچنین از دایره شایستگی خود هنگام سرمایهگذاری استفاده میکند که تضمین میکند که او نحوه عملکرد هر شرکت را درک میکند. او همچنین در شرکتهایی با خندق اقتصادی سرمایهگذاری کرده است که باعث میشود در برابر رکود اقتصادی مقاومت کنند و سبد متنوعی از سهام را حفظ کرده است.
یک پیشنهاد کاربردی
مراقب کارتهای اعتباری باشید.
یکی از اولین رازهای اجتناب از بدهی و قرض، همین است. اشتباه آسان که میتوان مرتکب شد، تکیه بر کارتهای اعتباری است. اینیک راه مطمئن برای از دست دادن ردیابی هزینههایتان است و بله درنهایت بدهکار خواهید شد.
درواقع، بر کسی پوشیده نیست که وقتی بهطور منظم از کارتهای اعتباری استفاده میکنیم، اغلب بیش از آنچه در غیر این صورت خرج میکردیم، خرج میکنیم؛ بنابراین، هر زمان که میتوانید، عادت پرداخت با پول نقد را توسعه دهید. هنگامیکه از کارت اعتباری استفاده میکنید، مطمئن شوید که صورتحساب خود را بهطور کامل و بهموقع پرداخت میکنید.