در این پست قصد داریم به شیوه ای جدید در بازاریابی وارد شویم. شاید اسم آن را شنیده باشید. “بازاریابی عصبی” کمی اسم عجیبی دارد! اما اصلا بازاریابی عصبی چیست؟ اجازه دهید تعریفی از این اصطلاح برایتان نگوییم. امتحان که ندارید! بگذارید در متن و به شیوه ای قابل درک شما را با بازاریابی عصبی آشنا کنیم. فکر می کنیم به این صورت بهتر بتوانید از آن استفاده کنید.
اگر از شما درخواست های کوچک شود بهتر جذب می شوید که به درخواست رسیدگی کنید یا درخواست های بزرگ؟ از آنجایی که هر انسانی راحت طلب است، جواب می دهد: درخواست های کوچک. اصلا در این روش ما همین را می خواهیم. فرض کنید در خیابان هستید و به دنبال آدرسی می گردید که بسیار پیچیده است. اگر به 1000 نفر رو بیندازید که آن آدرس را برای تان راحت تر توضیح دهند قطعا می گویند وقت ندارند و می روند، حتی اگر بلد باشند.
پس راه حل چیست؟ چگونه می توان آدم های در رفت و آمد را مجاب به جواب دادن کرد؟ خب جواب این است که ابتدا یک سوالی بپرسید که جوابش کوتاه باشد. مثلا پرسید “ببخشید امروز چه تاریخی است؟” یا ” عذر میخام ساعت چند است؟” سپس که به جواب رسیدید می توانید از فرصت استفاده کنید و آدرس را بخواهید. در این صورت به احتمال 99 درصد طرف را مجاب به جواب دادن خواهید کرد.
در امور سایت هم به همین شیوه عمل کنید. اگر می خواهید کاربر در سایتتان ثبت نام کند، به هیچ عنوان در صفحه ثبت نام، انبوهی از سوالات را ردیف نکنید. مسلما هر کسی هم باشد فورا صفحه را می بندد. بهتر است بعد از چند سوال و جواب کوتاه به کاربر اطلاع دهید که ثبت نامش انجام شده است، اما به ناگاه به صفحه جدید واردش کنید و از او بخواهید تا برای کمک به شما اطلاعات بیشتری از خود در اختیارتان قرار دهد. در این صورت کاربر حتما شما را همراهی خواهد کرد.
برای فروش هم به همین صورت عمل کنید. مثلا ابتدا ایمیل بزنید که کاربران بروشور رایگان محصولاتتان را دانلود کنند. سپس از آنها بخواهید که به درخواست فروشتان پاسخ دهند.
همه مدیران سایت، بخصوص کسانی که در سایتشان بازاریابی انجام می دهند، به خوبی می دادند که استفاده از تصویر چقدر می تواند در روند رو به رشد سایت ( فروش ) موثر باشد. هر کاربری که وارد سایت می شود؛ اگر با تصاویر سایت ارتباط برقرار نکند، می توان نتیجه گرفت که شما یک شکست خورده واقعی هستید. تصاویر باید طوری باشند که بیننده به نوعی با آن همزاد پنداری کند. فرض کنید در خیابان در حال رفتن هستید. فکرتان هم بسیار مشغول هست. مسیری هم که می روید کار هر روزتان است. هیچ چیز جدیدی هم در مسیر وجود ندارد. اما ناگهان کسی را از روبرو می بینید که انگار شبیه شماست. اینجاست که مغزتان فرمان می دهد به طرف مقابل بیشتر توجه کند. چرا؟ چون مورد جدید و قابل تاملی دیده اید. در سایت و فروش محصول هم همینطور است. فرض کنید شما در سایت می خواهید یک عدد حیوان ( مثلا گربه ) بفروشید و از تصویر گربه ای که در یک خانه مجلل آن هم در اروپا استفاده می کنید. خب! انتظار دارید کاربر تصویر را باور کند؟ مسلما این اتفاق نخواهد افتاد. یا می خواهید در خصوص یک دفتر کار ایده ال مطلبی بزنید و از عکسی استفاده می کنید که یک دفتر کار را که در طبقه n ام و بسیار شیک است را نشان می دهد. موردی که در ایران به ندرت می توان پیدا کرد و با باور های ذهنی بیننده فاصله زیادی دارد. برای همین کمتر کسی با مطالب ارتباط برقرار می کند.
در واقع بازاریابی عصبی به فکر و عملکرد مغز ربط پیدا می کند که البته می توان توضیحات بیشتری در این خصوص داد که این کار را در مقاله های بعدی انجام خواهیم داد.