نام کتاب : 13 کاری که والدین دارای ذهن قوی انجام نمیدهند
نویسنده : امی مورین (Amy Morin)
سال انتشار: 2017
خلاصه کتاب
کتاب «13 کاری که والدین دارای ذهن قوی انجام نمیدهند» در سال 2017 به چاپ رسیده است. این کتاب به والدین میآموزد که چگونه کودکان را از دستیابی به پتانسیل واقعی رفتاری، عاطفی و تحصیلی خود باز ندارند. بسیاری از شیوههای تربیتی والدین امروزی، کودکان را برای بزرگسالی آماده نمیکنند. اما این خلاصه نشان میدهد که چگونه کودکان را به گونهای تربیت کنیم که از قدرت ذهنی لازم برای مدیریت دنیای پیچیدهترمان برخوردار باشند.
میکروی شماره 1
قدرت ذهنی خود را تقویت کنید تا کودکانی را تربیت کنید که برای مقابله با تمام چالشهای زندگی آماده باشند.
فردریک داگلاس (Frederick Douglass) یکبار گفت: «ساختن فرزندانی قوی آسانتر از ترمیم و بازیابی مردانی شکستخورده است.» بنابراین درحالیکه آنها زیر سقف در یکخانه با شما هستند، چگونه میتوانید اطمینان حاصل کنید که مهارتها و ارزشهای مناسب را به فرزندان خود آموزش میدهید؟ فرزندان شما برای تبدیلشدن به بزرگسالانی متکیبهخود، مسئولیتپذیر و شاد، بیشتر به چه چیزی نیاز دارند؟
همه والدین دوست دارند فرزندانشان، بهترین آینده ممکن را داشته باشند؛ اما ممکن است تعجب کنید اگر بدانید که رشد عاطفی و رفتاری مثبت به همان اندازهای که مثلاً پیشرفت تحصیلی ضروری است، برای موفقیت لازم و حیاتی است. اگرچه هیچ کمبودی در کتابهای تربیتی «چگونه والدینی باشیم» وجود ندارد، اما اِمی مورین استدلال میکند که به همان اندازه مهم است که بدانیم چه عادتهای ناسالمی را نباید به کودکان آموزش داد. او بهعنوان یک مادر رضاعی و متخصص خانواده درمانی، از طریق تجربه دریافته است که والدین باید روی رفتارهای خود کار کنند تا بتوانند فرزندانی ازنظر ذهنی قوی تربیت کنند.
این خلاصه کتاب، عمیقاً هم به تحقیقات و هم به مراجعان خود مورین میپردازد تا نشان دهد که چگونه روشهای رایج والدین میتواند واقعاً برای رشد فرزندشان مضر باشد – و در عوض چهکاری باید انجام دهند.
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- چرا احساس گناه و تقصیر داشتن، میتواند منجر به انتخابهای ضعیف در والدین شود؟
- چگونه یک ساندویچ یا ترکیب سهتایی «ستایش-انتقاد-ستایش» میتواند فرزند شمارا تشویق کند تا بهترین کار را انجام دهد؟
- و چگونه میتوانید یک بیانیه رسالت و مأموریت خانواده که ارزشهای شمارا در برمیگیرد بنویسید؟
میکروی شماره 2
والدین دارای ذهنیت قوی، مسئولیتپذیری و پشتکار را نسبت به ذهنیت قربانی بودن ترویج میکنند.
به هرکجا که نگاه کنید، توصیههایی در مورد کمک به فرزندتان برای حفظ آمادگی جسمانی وجود دارد؛ اما در مورد سایر انواع مهم تناسب، مانند آسایش و رفاه ذهنی یا عاطفی چه میتوان گفت؟ چیزهای کمی در زندگی وجود دارند که بهاندازه یادگیری قدرت ذهنی برای شخص مفید است. یک کودکِ ازنظر ذهنی قوی، بیشتر احتمال دارد که شکستها را به فرصت تبدیل کند و بدون اینکه برای خودش احساس تأسف کند با سختیها روبرو میشود.
خب، بهترین راه برای تربیت یک کودکِ ازنظر ذهنی قوی چیست؟ انجام عادات و رفتارهای خوب و سالم خودتان – که باعث میشود، بتوانید آنها را به فرزندتان منتقل کنید.
مثلاً طبیعی است که وقتی به فرزندتان ظلم شده است بخواهید از او دفاع کنید. عصر رسانههای اجتماعی باعث شده است که بسیاری از والدین در پاسخ به هر چیز کوچکی، احساس قربانی بودن را تشویق کنند. والدین دارای ذهنیت قوی، از انجام این کار خودداری میکنند. شما میخواهید که فرزندتان بهجای اینکه همیشه خود را قربانی شرایط بداند، برای مقابله با چالشهای زندگی قدرت و توانایی پیدا کند.
بهعنوانمثال کودی (Cody)، یک نوجوان 14 ساله است که برای او داروی بیماری بیش فعالی یا ADHD تجویزشده است. معلمان او گزارش دادند که درنتیجه مصرف این دارو او آرامتر و حواس جمعتر شده است، اما نمراتش بهتر نشده. پاسخ پدر و مادرش به این وضعیت چه بوده است؟ اینکه بخواهند نسبت به همسالانش، کار کمتری به او محول شود.
بااینحال، حجم کاری کودی مشکلی اساسی و مهم نبود. او چیزی را ایجاد کرده بود که محققان آن را «درماندگی آموختهشده» مینامند – او معتقد بود که ADHD او را اساساً ناتوان کرده است و والدینش این ایده را تقویت کرده بودند. هنگامیکه آنها شروع به رفتار با او بهگونهای کردند که گویی او برای انجام مسئولیتهایش توانا، دارای امکانات فردی و مجهز است، کودی هم شروع به تلاش کرد و نمراتش به زودی بهتر شد.
والدینی که ازنظر ذهنی قوی هستند اجازه نمیدهند فرزندانشان از مسئولیت فرار کنند. پس بهجای اینکه اجازه دهید فرزندتان دیگران را مسبب مشکلاتش بداند، او را مسئول بدانید و اجازه دهید با عواقب کارهایش روبرو شود. اگر این کار را نمیکنید، چگونه قرار است او یاد بگیرد که با بیعدالتیهای اجتنابناپذیری که در زندگی با آن مواجه میشود، کنار بیاید؟
همچنین میتوانید در خانه به کودک خود کمک کرده و برای اولین بار مسئولیتهای خانه را به او محول کنید. تحقیقات نشان میدهد بچههایی که از سنین پایین مجبور به انجام کارهای خانه هستند، بزرگسالانی موفقتر، همدلتر و متکیبهخود میشوند. بگذارید خودش هم مشکلات را حل کند. به گفته استیون هورویتز (Steven Horwitz) جامعهشناس، کودکان باید در طول و حین بازیهای بدون ساختار، حل تعارضات را به تنهایی و با خودشان تمرین کنند. اگر همیشه برای مداخله به بزرگسالان تکیه کنند، به احتمال زیاد دیگران را مقصر میدانند.
در نهایت، به فرزند خود بیاموزید که افکار واقعی را به جای افکار آبی انتخاب کند. افکار آبی، افکاری هستند که در آن دیگران را سرزنش میکنید، به دنبال اخبار بد میگردید، طعمه حدس و گمانه زنیهای ناخشنود میشوید، بدترین حالت را فرض میکنید و به شدت منفی نگر خواهید شد. از سوی دیگر، افکار واقعی شامل پذیرش مسئولیت، توجه و اقدام برای کارهای خوب و جستجوی استثناها است.
میکروی شماره 3
والدینی با استراتژی اجتناب، نباشید. در عوض، روشهای سالمی را برای مقابله بااحساس گناه و ترس به فرزندان خود بیاموزید.
اگر تابهحال نگران این بودهاید که بهاندازه کافی والدین خوبی نیستید، نگران نباشید، شما تنها نیستید! 94 درصد از مادرانی که توسط مرکز کودک BabyCenter موردبررسی قرار گرفتند، احساس «گناه مادر» را گزارش کردهاند؛ اما هم برای مادران و هم برای پدران، اضطراب بیش از حد در مورد پدر و مادر «بد» بودن میتواند منجر به یک اشتباه بزرگ شود: تصمیمگیری پدرانه و مادرانه والدین بااحساس گناه بهعنوان راهنما.
برای مثال، احساس گناه میتواند والدین را تشویق کند که نسبت به خواستههای فرزندشان تسلیم شوند و به آنها اجازه میدهد در لحظه احساس گناه نکنند. مورد جو (Joe) را در نظر بگیرید: پسرش میکا (Micah) 100 پوند اضافه وزن داشت به طوری که پزشک اطفال او را تهدید کرد که با خدمات حفاظت از کودکان تماس خواهد گرفت. از یک سو جو به خاطر ایجاد عادات غذایی ناسالم میکا احساس گناه میکرد، اما از طرف دیگر برای مقابله با این احساس منفی، بااحساس بدتری کنار میآمد. وقتی میکا بعد از رد خواستههایش برای خوردن غذای ناسالم، التماس و گریه میکرد جو بیشتر احساس گناه میکرد.
پس والدین چگونه باید احساس گناه خود را مدیریت کنند؟ خب، بستگی به این دارد که آیا این حس تائید شده است یا خیر. اگر اینطور است، احتمالاً نشانه این است که باید رفتار خود را تغییر دهید. جو یاد گرفت که احساس گناه کوتاهمدتی را که با تعیین محدودیت در رژیم غذایی میکا به وجود میآمد تحمل کند، زیرا میدانست که اگر اجازه دهد وضعیت سلامتی میکا بدتر شود، پشیمانی طولانیمدت بسیار مخربتر و سختتری خواهد داشت.
اما اگر احساس گناه مورد تائید و قطعی نیست، از آن فاجعه نسازید! فقط به این دلیل که نمیتوانید برای فرزندتان جدیدترین کفش کتانی را بخرید، به این معنا نیست که او تبدیل به یک انسان نامناسب در اجتماع میشود؛ و به یاد داشته باشید که خود را ببخشید. شما یک الگو برای فرزندتان هستید – نمیخواهید که او سرزنش کردن خودش را از شما بیاموزد.
متأسفانه، بسیاری از والدین به دلیل ترس سعی میکنند با احساس گناه و نگرانی با مسئولیت والدین بودن و انجام آن مبارزه کنند. آوریل (April) را در نظر بگیرید، یکی از مراجعان نویسنده که برادرش در کودکی غرق شده بود. وقتی آوریل بچهدار شد، فرزندانش را به هر قیمتی از آب دور نگه میداشت – به این معنی که آنها هرگز شنا کردن را یاد نگرفتند. یک روز، در خانهیکی از دوستان، کودک 7 ساله آوریل سرگردان مشغول بازی بود که سر از استخر خانه همسایه درآورد. همسایه او را نجات داد، اما آوریل دوباره آسیب دید. سرانجام متوجه شد که برای اطمینان از ایمنی فرزندانش، باید شنا کردن را به آنها آموزش دهد.
همانطور که فرزند شما بزرگتر میشود و وارد دوران نوجوانی میشود، او را تشویق کنید تا از منطقه امن و راحتی خود خارج شود. او را لوس و وابسته نکنید؛ بلکه بگذارید اتکا به خودش را بیاموزد. تحقیقات نشان داده است که فرزند پروری بیش از حد محافظهکارانه منجر به افزایش «بچههای بومرنگی» میشود. بیست سالههایی که به دلیل عدم آمادگی برای انتقال به دوران بزرگسالی، بهسوی والدین خود برمیگردند.
درسی که در اینجا میگیریم این است که انرژی شما بهتر است به جای تلاش برای محافظت از آنها در مقابل دنیای بیرون، صرف آموزش مهارتهایی به فرزندانتان شود که آنها برای شکوفایی و رشد نیاز دارند.
میکروی شماره 4
حدود و مرزهای مستحکمی مشخص کنید تا فرزندتان فکر نکند که دنیا حول محور او میچرخد یا اینکه بر شما کنترل دارد.
بسیاری از والدین، فرزند خود را در مرکز جهانشان قرار میدهند؛ اما آیا با انجام این کار، ناخواسته به او این ایده را نمیدهید که مرکز کل جهان است؟
شما میخواهید فرزندتان به خودش ایمان داشته باشد، اما قبول کردن این مسئله که او استثنایی و خاص است، میتواند منجر به آن شود که احساس کند همیشه حق با اوست. خطرات این نوع تفکر چیست؟ کاهش ظرفیت برای همدلی، نارضایتی همیشگی و این باور که او نباید برای رسیدن به آنچه میخواهد سخت تلاش کند.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا کودک ممکن است عقده برتری پیدا کند. برخی از والدین صرفاً در این کار زیادهروی میکنند و برای جبران کمبود حس برتری در دوران کودکی خویش، محبت بیش از اندازهای را به فرزندان خود نشان میدهند. دیگران احساس میکنند، توجه بیشتر میتواند سنگری در برابر تهدیدها و خطرات قلدری کردن، اختلالات خوردن یا رسانههای اجتماعی باشد.
مورد کارول و تام (Carol and Tom) را در نظر بگیرید. آنها به دخترشان بریتنی (Brittany) عشق و علاقه زیادی داشتند و هر آنچه او میخواست را در اختیارش قرار میدادند. والدین به بریتنی اجازه دادند که خودش تصمیم بگیرد که کجا برود و چه کارهایی انجام بدهد.
اما وقتی کارول و تام متوجه شدند که بریتنی در مدرسه یک «دختر معمولی و ضعیف» محسوب میشود، متوجه شدند که اشتباه میکردهاند. آنها قصد داشتند با رفتار خوب خودشان با او، اهمیت خوب بودن و رفتار مناسب با دیگران را به دخترشان بیاموزند؛ اما در عوض، او درنهایت به فردی خود محور و فاقد همدلی تبدیلشده بود.
اگر نگران نفس یا بهاصطلاح روانشناسی، ایگو (ego) فرزندتان هستید، وقت آن رسیده که فروتنی را به او معرفی کنید. بهجای تعریف و ستایش کارهای او و نتایج آنها با گفتن جمله «تو سریعترین دوندهی تاریخ هستی!» میتوانید با گفتن چیزی مانند «آموزش و تربیتت واقعاً نتیجه داد!» از تلاشهای او قدردانی کنید. همینطور شما میتوانید از طریق یک مراسم روزانه نیز قدردانی کردن را آموزش دهید و معرفی کنید. برای مثال شاید همه بتوانند سر میز شام بگویند که باید برای چه چیزی سپاسگزار باشند.
احساس احترام آمیخته با ترس و حیرت همچنین میتواند حس جدیدی از چشمانداز و دیدگاه را به شما ارائه دهد. محققان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی کشف کردند که دادن فرصتهایی به فرزندتان برای تجربه چنین حسهایی – مانند دیدن یک شگفتی طبیعی یا بازدید از نمایشگاه دایناسورها – به او یادآوری میکند که در حضور چیزی بزرگتر و فراتر از خودش قرارگرفته است.
علاوه بر اینها، برای توانمندسازی واقعی فرزندتان، این نکته بسیار مهم است که یک سلسلهمراتب روشن و واضح در خانواده خود ایجاد کنید. این به معنای تعیین ضوابط و شرایطی تزلزلناپذیر، پیگیری عواقب و نتایج کارها، ارائه پاداش بهجای رشوه و تشکیل یک جبهه متحد با همسر یا شریک زندگیتان است.
این کار بسیار ضروری است زیرا داشتن قدرت و کنترل زیاد، برای رشد کودک و فرزندتان اصلاً خوب نیست. تمام دلیلی که باعث میشود او جرئت کند و مرزها را جابجا کند این است که مطمئن باشد شما همهچیز را تحت کنترل دارید! هنگامیکه شما قدرت ذهنی خود را نشان میدهید، فرزندتان یاد میگیرد که چگونه به خود اعتماد کند و تصمیمات خوبی بگیرد.
میکروی شماره 5
توقع کامل بودن نداشته باشید و هر بار که فرزندتان اشتباهی میکند مداخله نکنید.
آیا به این ضربالمثل قدیمی اعتقاددارید که میگوید «الماس، تکهای از زغالسنگ است که تحتفشار، بهخوبی عمل میکند؟» بسیاری از والدینی که انتظار و توقع کامل بودن دارند، فرزندان خود را مانند نسخه بسط یافتهای از خود میبینند. آنها امیدوارند که با تشویق فرزندانشان برای موفقیت درجایی که خودشان شکست خوردهاند، بتوانند زخمهای خود را التیام ببخشند.
اما انجام این کار میتواند تأثیر مخربی بر سلامت روان کودک شما داشته باشد. این میتواند آسیب کمالگرایی تجویزشده اجتماعی را ایجاد کند؛ یعنی این باور که اگر اشتباه کند، دیگران او را دوست نخواهند داشت.
تا حد زیادی، این مسئله میتواند عواقب مرگباری داشته باشد: یک مطالعه در سال 2013 که در مجله آرشیو تحقیقات خودکشی (Archives of Suicide Research) منتشر شد، نشان داد که 70 درصد از پسران 12 تا 25 ساله که جان خود را در اثر خودکشی از دست دادهاند، فشار زیادی را بر خود وارد میکردهاند.
صرفنظر از جنسیت فرزندتان، انباشتن فشار بر روی او به وضوح و روشنی رفتار سالمی نیست. در عوض چهکاری میتوانید انجام دهید؟ برای جلوگیری از چنین لغزشهایی و جلوگیری از تخریب احساس ارزشمندی و خوب بودن، فرزندتان را تشویق کنید که برای برتری و بهتر شدن تلاش کند، نه برای کمال. زیاد انتقاد نکنید؛ در عوض، از ساندویچ یا ترکیب «ستایش-انتقاد-ستایش» در رفتار با او استفاده کنید. چیزی شبیه به این بگویید: «خیلی خوب است که اتاقت را تمیز میکنی! متوجه شدم که تیشرتهایت را قبل از کنار گذاشتن تا نکردی، اما تختت را خیلی خوب مرتب کردی.»
والدینی که بیشازحد برای رسیدن به کمال تلاش میکنند، درنهایت به مدیریت مسائل خُرد و فراتر رفتن و تجاوز از مرزها و حدود خود میپردازند. درنتیجه، این بهاصطلاح «والدین هلیکوپتری» احساس خطر میکنند که فرزندانشان نتوانند یاد بگیرند که چگونه از اشتباهات خود عقبنشینی کنند.
عواقب درازمدت آن میتواند بسیار بدتر از خود این اشتباهات باشد. ناتوانی در پذیرش و مقابله با لغزشها میتواند منجر به ایجاد مشکل در انتقال به دوران بزرگسالی، ناراحتی و دشواری در تصمیمگیری بدون ورودی و مشکلات در رسیدگی به نیازهای عاطفی و فیزیکی شود. کودکانی که والدینشان هلیکوپتری هستند بیشتر در معرض افسردگی، مصرف داروهای روانپزشکی یا سوءمصرف داروهای روانگردان بهصورت تفریحی و حتی مشکلات جسمانی هستند.
در عوض، با آموزش اینکه مهم این است که چگونه بر مشکلات غلبه کنیم، به فرزندتان کمک کنید تا از اشتباهات خود بیاموزد و رشد کند. داستانهایی از بهبود و اصلاح شکستهای خود را با فرزندتان به اشتراک بگذارید تا به او نشان دهید که همه ما در حال پیشرفت هستیم. به عنوان مثال به او بگویید «فکر میکردم وقتی در مسابقه هنری برنده نشدم، دنیای اطراف روی سر من خراب میشود؛ اما درنهایت به نقاشی ادامه دادم و بهتر و بهتر شدم.»
میکروی شماره 6
والدینی که ازنظر ذهنی قوی هستند، خود را به محافظ درد فرزندانشان تبدیل نمیکنند.
هنگامیکه جولی و مایکل (Julie and Michael) – دو نفر از مراجعان خانوادهدرمانی نویسنده – طلاق گرفتند، نگران بودند که تحمل آن اتفاق برای فرزندانشان بسیار دشوار باشد.
بنابراین برای سالها، آنها مطمئن میشدند که در اثر طلاقشان چیز زیادی در خانه تغییر نکرده باشد. مایکل هر یکشنبه و همچنین در تمامی تعطیلات برای شام به خانه میآمد و دور هم جمع میشدند.
اما زمانی که جولی درنهایت میخواست زندگی خانوادگی خود را با شریک زندگی جدیدش به اشتراک بگذارد، متوجه شد که این روند جدایی اجتنابناپذیر را طولانی کرده است. اگرچه او میخواست از مایکل فاصله بگیرد، اما به خاطر فرزندانش همه چیز را در هالهای از ابهام نگه داشته بود.
کاملاً طبیعی است که بخواهید از فرزندان خود در برابر ناراحتیها محافظت کنید، بهخصوص اگر آنها قبلاً آسیب یا سختیهایی را در زندگی خود تحمل کرده باشند؛ اما فرصت ندادن به آنها برای اینکه درد را تجربه کنند این پیام را بهشان میدهد که شکننده هستند. وقتی یاد میگیرند که چگونه با استرسهای زندگی کنار بیایند – مانند جدایی والدین – عزتنفس و مهارتهای حل مسئله در آنها ایجاد میشود. آنها متوجه میشوند که توانمند، شایسته و انعطافپذیر هستند.
در همین حال، کودکانی که هرگز یاد نمیگیرند چگونه درد را مدیریت کنند، ممکن است به بزرگسالانی تبدیل شوند که تمام زندگی خود را صرف اجتناب از این دردها و مشکلات از طریق مکانیسمهای مقابلهای ناسالم میکنند.
در حالی که جولی فکر میکرد که با حفظ کردن کم و بیش خانواده قبلی خود با مایکل، کار درستی انجام میدهد، درواقع او باید با همسر سابقش مرزهایی را تعیین میکرد و از محافظت کردن از فرزندانش در برابر درد جداییشان دست برمیداشت.
بنابراین او دعوت سابق خود برای شامهای یکشنبه را متوقف کرد و حضور مایکل را برای تعطیلات نپذیرفت. بچههای او به طور قابل فهمی درد و ناراحتی داشتند، اما آنها از این وضعیت درس گرفتند.
وقتی به جای اینکه درد را به حداقل برسانید یا آن را انکار کنید، درد را تصدیق میکنید و با آن کنار میآیید. این رویکرد حواس شما را تقویت میکند و باعث میشود بهتر بتوانید لذت را بر اساس تضاد تشخیص دهید. شما همچنین نسبت به دنیای اطراف خود همدلی و درک بیشتری پیدا میکنید و ارتباط با مردم و ایجاد پیوندهای اجتماعی را آسانتر تجربه میکنید. در نهایت، درد توجه شما را به خود جلب میکند و شما را از آنچه در لحظه حال اتفاق میافتد بسیار آگاه میکند و بینش ارزشمندی را در مورد ذهن آگاهی به شما میدهد.
میکروی شماره 7
فرزندان خود را از تجربه کردن طیف وسیعی از احساسات انسانی منع نکنید.
بسیاری از والدین از نمایش و بروز آشکار احساسات منفی ناراحت هستند. آنها ممکن است موضوع را عوض کنند یا سعی کنند فرزندان خود را شاد کنند، نه اینکه اجازه دهند آنها غمگین شوند یا آسیب ببینند.
اما زمانی که کودکان در حال یادگیری مدیریت احساسات سخت و دشوار هستند، نیاز به تائید و حمایت دارند – نه حواسپرتی. اگر آنها نتوانند احساس غم را تحمل کنند، بعداً به دلیل ترس از شکست یا طرد شدن، تمایل کمتری به ریسک کردن دارند؛ بنابراین اجازه دهید فرزندتان باتجربه کردن کامل طیف وسیعی از احساسات، عضلات و ماهیچههای ذهنی و عاطفی خود را بسازد. به هر حال او نمیتواند در تمام زندگی خود از خستگی، گناه، ناامیدی یا محرومیت اجتناب کند.
شما میتوانید در مورد نحوه برخورد با احساساتش در همان ابتدای کار، او را راهنمایی کنید. توانایی حل چالشها بدون پرخاشگری و سو استفاده، یا طعمه عادات ناسالم نشدن، کاری است که در بزرگسالی نتیجه میدهد. به گفته محققان دانشگاه پِن اِستیت، کودکانی که مهارتهای اجتماعی بیشتری دارند و آنها را در رفتارشان از خود نشان میدهند – مانند کنار آمدن با دیگران و به اشتراک گذاشتن موضوعات- بهاحتمالزیاد در اوایل جوانی، دانشگاه را به پایان میرسانند و در سن 25 سالگی شغل تماموقت خود رادارند. در همین حال، کودکانی که با این مهارتها دستوپنجه نرم میکنند، کمتر احتمال دارد مدرسه را تمام کنند و بیشتر در معرض خطر سوء مصرف مواد و مسائل قانونی هستند.
خب چگونه میتوانید مفهوم هوش هیجانی را به خانواده خود معرفی کنید؟ سعی کنید در مورد احساسات خود صحبت کنید و از کودک خود بخواهید که در مورد احساساتش توضیح دهد. برای ایجاد و استفاده از واژگان عاطفی، او را تشویق کنید تا آنچه را که احساس میکند توصیف کند، نه صرفاً اقدام خاصی که او را ناراحت کرده است. مثلاً «او یک دیوانه بود!» ممکن است تبدیل به «من خجالت میکشم» شود. از به کار بردن کلیشههایی مانند «در شکمم پروانه پر میزد» خودداری کنید. در عوض، از کلمات احساسی خاص، مانند «اضطراب داشتن» استفاده کنید تا به کودک خود کمک کنید احساسات خود را شناسایی کند و مسئولیت آنها را بپذیرد.
در حالی که ناراحت شدن اشکالی ندارد، میتوانید به کودک خود تقویتکنندههای خلق و خو را نیز آموزش دهید تا در عواطف خود گیر نکند و گرفتار نشود. این امر باعث ارتقای خودآگاهی – یکی از جنبههای ضروری مدیریت احساسات – میشود. شاید از او بخواهید فهرستی از چیزهایی که به او احساس خوشحالی میدهد، مانند پیادهروی یا بازی با سگها را بنویسد. با هم میتوانید راههای سالمی را برای کنترل خلقوخوی خود، آرام کردن یا شاد کردن او پیداکرده یا بسازید.
میکروی شماره 8
والدینی که ازنظر ذهنی قوی هستند تفاوت بین تنبیه و انضباط را درک میکنند.
تربیت کودک به انرژی زیادی نیاز دارد. وقتی ذخایر انرژیتان کم میشود، ممکن است وسوسه شوید که سادهترین و سریعترین اقدامات را برای رفتار کردن با فرزندتان انجام دهید – چیزهایی مانند فریاد زدن، تنبیه یا شرمسار کردنش.
اما هزینه مجازات سخت و شدید چیست؟ برای مثال ثابتشده است که کتک زدن و تنبیه بدنی باعث افزایش پرخاشگری، مشکلات رفتاری و مشکلات سلامت روان میشود. کودکانی که بر سر آنها فریاد میزنند یا علناً تحقیر میشوند، به دروغگویانی ماهر و تصمیمگیرندگانی ضعیف تبدیل میشوند.
همه این روشهای خشن یکچیز مشترک دارند: آنها روی اشتباهات فرزند شما تمرکز میکنند. از سوی دیگر نظم و انضباط سالم و درست، بر یادگیری و بهبود تمرکز دارد. برقراری چنین انضباطی به فرزندتان میآموزد که از تنبیه فرار نکند، بلکه برای رسیدن به پاداش، صبر و استقامت کند.
خب پس از کجا باید شروع کنید؟ با نمونههایی روشن و واضح از اَشکال اقتدار مثبت. سعی کنید توصیفی از بهترین رئیسهایی که تابهحال داشتهاید بنویسید، دقیقاً بر روی آنچه آنها را رهبران خوبی کرده است، تمرکز کنید – مثلاً این واقعیت که آنها انتظارات روشنی داشتند. سپس آن ویژگیها را در فرزند پروری اعمال کنید. انتظارات روشن، ممکن است به قوانین منسجم و پیامدهای منطقی تبدیل شود. یک سیستم پاداش خاص و متفکرانه نیز میتواند کمک کند.
یکی دیگر از کارهایی که والدین قوی ازنظر ذهنی انجام میدهند اجتناب از راهحلهای سریع است. آیا تابهحال متوجه شدهاید که از میانبرهای مرتبط با مشکل استفاده میکنید – مانند تسلیم شدن در هنگام ناله یا فریاد کردن کودکتان، یا تمیز کردن اتاق نامرتبش در صورت امتناع او از انجام این کار؟ یا آیا از میانبرهای مربوط به احساسات برای کاهش موقت استرس استفاده میکنید – مانند بردن خانواده به پارک برای به تعویق انداختن برخورد و مواجهه با آشفتگی؟
متأسفانه، هردوی این تاکتیکها به فرزند شما میآموزد که در مواجهه با شرایط سخت، راههای میانبر را انتخاب کند.
در عوض اینها، اهمیت پشتکار را به فرزندتان نشان دهید. به او کمک کنید تا اهدافی را تعیین کند، مثلاً در تعطیلات تابستانی تعداد معینی کتاب بخواند. به گفته محققان دانشگاه استنفورد، کودکانی که خودکنترلی دارند تا بهجای دریافت پاداشهای کوچک منتظر دریافت پاداشهای بزرگتر بمانند، در آینده نتایج و دستاوردهای بهتری خواهند داشت. این دستاوردها شامل نمرات عالی SAT و کاهش احتمال چاقی یا مصرف مواد مخدر در 30 سال آینده است.
البته سیاستهای انضباطی مناسب و سالم، سختتر از اقدامات تنبیهی است. پس به خودتان زمان بدهید تا با ورزش کردن یا نوشیدن قهوه با یک دوست، باتریهایتان را شارژ کنید و انرژی خود را بازیابی کنید. خود مراقبتی، انرژی لازم را برای ادامه دادن و بهترین انتخابها را برای شما و فرزندتان در اختیارتان قرار میدهد.
میکروی شماره 9
والدینی که ازنظر ذهنی قوی هستند، مطمئن میشوند که اعمال و رفتارهایشان باارزشهایشان مطابقت دارد.
بهعنوان والدین، گیر افتادن و گرفتار شدن در بسیاری از اتفاقات مهم در هرلحظه آسان است؛ اما آخرین کاری که والدین با ذهنیت قوی انجام میدهند این است که از فاصله دورتر به مسائل نگاه کنند و تصویر بزرگتر را در نظر بگیرند: آیا فرزندشان درسهای درست زندگی را یاد میگیرد؟
کایلِ (Kyle) 15 ساله را در نظر بگیرید که دانشآموزی ممتاز و درجهیک و دانشجو بود. هنگامیکه او در حال تقلب دستگیر شد و از برنامهی ویژهای که به او اجازه میداد در کلاسهای دانشگاه شرکت کند، اخراج شد، والدینش متوجه نشدند که چه اشتباهی رخداده است.
اما کایل بر این باور بود که والدینش پیشرفت تحصیلی را بیش از هر چیز دیگری ارزشمند میدانند. آنها دائماً در مورد درخواست پذیرش در مدارس آیوی لیگ (Ivy League) صحبت میکردند و درباره او به دوستان و خانواده لاف میزدند و چیزهایی غیرواقعی میگفتند. اینها باعث شد کایل فکر کند که شهرت را بر شخصیت و نمرات را بر صداقت ترجیح میدهند. در دوره درمانی، والدین کایل اعتراف کردند که ارزشهای آنها متناقض شده است. آنها این پیام را به او فرستاده بودند که باید به هر قیمتی از شکست خوردن، اجتناب کرد؛ بنابراین، کایل بهجای اعتراف به اینکه نمیتوانست بار و زحمت کاری را تحمل کند، تقلب را انتخاب کرد.
والدین کایل یاد گرفتند که از موضع و نحوه عملکرد خود عقبنشینی کنند و در نظر بگیرند که چگونه میتوانند رفتار خود را باارزشهایی که میخواستند آموزش دهند، هماهنگ کنند. بههرحال معمولاً کودکان ارزشهای شمارا ازآنچه انجام میدهید یاد میگیرند؛ نه آنچه میگویید.
از یادگیری بهعنوان نوعی مراقبت استفاده کنید – طبق نظرسنجی دانشگاه هاروارد در سال 2014، اکثر والدین میگویند که این موضوع، اولویت اصلی آنها برای فرزندانشان است. بااینحال این چیزی نیست که نوجوانان بیان میکنند و نشان میدهند. 80 درصد آنها معتقدند والدینشان موفقیت را بر مهربانی ترجیح میدهند.
بدیهی است که تا زمانی که ارزشها را مشخص نکرده باشید، نمیتوانید ارزشها را القا کنید یا آنها را در عمل پیاده کنید. خب چگونه میتوانید انجام این کار را شروع کنید؟
یکی از راهها، نوشتن بیانیهای درباره رسالت و مأموریت خانواده است. با جمعآوری و گردهمایی بزرگسالان خانواده شروع کنید تا دربارهی ارزشهایی که میخواهید فرزندانتان یاد بگیرند بحث کنید. سپس، یک جلسه خانوادگی ترتیب دهید تا سؤالات مختلفی بپرسید؛ مثلاً «چه چیزی ما را به یک خانواده تبدیل میکند؟» و «چه نوع کارها و چیزهایی را میتوانیم بهعنوان یک خانواده انجام دهیم؟».
با کمک همه اعضای خانواده، یک بیانیه کوتاه بنویسید که مهمترین مسائل و چیزها برای خانواده شما را نشان دهد. بیانیه رسالت و مأموریت خانواده را درجایی مخصوص و در جلوی چشم نصب کنید.
در نهایت، زمانی که کودکتان در دوران پیش دبستانی است، با الگوبرداری و توضیح انگیزههای نوع دوستانه، ارزشهای خود را زودتر به آنها آموزش دهید. مثلاً بگویید: «من برای همسایه سوپ درست میکنم، زیرا او مریض است و انجام کارهای محبتآمیز برای مردم مهم است.» بهاینترتیب، او یاد خواهد گرفت که افراد با ذهنیت قوی ازآنچه که دارند استفاده میکنند تا دنیا را به مکانی بهتر برای همه تبدیل کنند.
سخن پایانی
پیام کلیدی کتاب این است که وظیفه والدین و پدر یا مادری کردن، مانند قدم زدن در پارک نیست، اما اگر آماده باشید روی عادات و اخلاق خود کارکنید، الگوی مثبتی خواهید بود و روی فرزندتان تأثیر خواهید گذاشت. مراقب انگیزهها و ارزشهای خود باشید.
سعی کنید از روی ترس وظیفه پدر و مادری را انجام ندهید و نگذارید ترس، راهنمای شما باشد. پیامهای متناقض در مورد آن مسائلی که مهمتر هستند ارسال نکنید، یا از راه حلهای میانبر استفاده نکنید. شما نمیتوانید از کودک خود در برابر هر سختی و مشکلی محافظت کنید، اما میتوانید زمانی که کودک شما با طیف کامل احساسات انسانی آشنا میشود، بهعنوان یک راهنما عمل کنید.
یک پیشنهاد کاربردی
به کودکان بیاموزید که چگونه کانال، مسیر و رویکرد فکریشان را تغییر دهند. دفعه بعد که فرزندتان احساس اضطراب کرد، به او بگویید که 30 ثانیه به خرسهای سفید فکر کند. سپس به او بگویید به مدت 30 ثانیه به هر چیزی فکر کند جز خرسهای سفید. بیشتر بچهها گزارش میدهند که خرسهای سفید مدام در افکارشان ظاهر میشوند.
سپس، به کودک خود یک کار ساده بدهید که به توجه و تمرکز کامل او نیاز دارد، مانند مرتب کردن یک دسته کارت بر اساس رنگ آنها در 30 ثانیه. وقتی کارش تمام شد، بپرسید که آیا به خرسهای سفید فکر میکند یا خیر. پاسخ احتمالاً «نه» خواهد بود.
این میتواند به او نشان دهد که چگونه تغییر رفتار میتواند به تغییر افکارش کمک کند. به او کمک کنید به راههای سالم دیگری برای «تغییر کانال یا تغییر افکار و رفتار» در آینده فکر کند – مانند پرتاب حلقهها یا پختن کیکهای فنجانی کوچک.
پیشنهادی برای مطالعه بیشتر در خصوص موضوع این کتاب
شما به تازگی متوجه شدهاید که برای اینکه مربی خوبی برای فرزند خود باشید، ابتدا باید به عادات ناسالم خود حمله کرده و آنها را اصلاح کنید؛ بنابراین چگونه میتوانید به کار کردن روی خودتان ادامه دهید؟ شما خوششانس هستید! امی مورین قبل از اینکه این مفهوم را به فرزند پروری بسط دهد، 13 کاری را نوشت که افراد دارای ذهنیت قوی انجام نمیدهند. پس برای یادگیری تمرینهای مفید جهت اجتناب از رفتارهای خاص، مانند نگرانی در مورد جلب رضایت همه و پذیرش دیگران، یا مواجهه با ترسهایتان، به این کتاب مراجعه کنید.