نام کتاب : اجازه درخشش (راهنمایی معنوی برای مدیریتی حماسی)
نویسنده: کریستوفر کارتر (Kristoffer C arter)
سال انتشار : 2021
خلاصه کتاب
کتاب «اجازه درخشش» که در سال 2021 چاپشده است، نقشه راهنمایی را در اختیار مدیران قرار میدهد تا بتوانند با روشی هدفمند، کارمندان خود را بهگونهای هدایت کنند که به نهایت پتانسیلهایشان دست یابند. مدیران برای به حداکثر رساندن دستاوردها و موفقیتهای فردی خود و دیگران، با استفاده از چهار روش یادشده در این کتاب، نخست قدرتهای درونی خود را به کار میگیرند و سپس دیگران را به این امر هدایت میکنند.
پس اگر شما هم:
- رهبری هستید که به دنبال معنا و رضایتمندی است،
- از آن دسته مدیرانی به شمار میروید که میخواهند پتانسیلهای درونی دیگران را مدیریت کنند،
- و یا فردی هستید که به دنبال آرامش درونی میگردد،
پیشنهاد میکنیم به این خلاصه کتاب گوش بسپارید.
درباره نویسنده
کریستوفر کارتر (Kristoffer Carter) یک مربی اجرایی و مدیتیشن است که در زمینه کسبوکار و آگاهی فعالیت میکند. هرروز، هزاران شنونده برای مراقبه و مدیتیشن از پادکست «زندگی حماسی» او استفاده میکنند. کارتر یک سخنران بینالمللی معروف است که در برنامههای صبحگاهی شبکههایی مانند فاکس، ABC، NBC، CBS و سخنرانیهای ویزدام تو (wisdom 2) و تداکس (Tedx) ظاهرشده است.
میکروی شماره یک
نحوه آزادسازی کامل قدرتهای درونی خود را بیاموزید و سپس به دیگران در انجام این کار کمک کنید.
امروزه شما بهعنوان یک مدیر، چشمانداز منحصربهفردی دارید؛ زیرا شرایطی وجود دارد که باعث میشود بهصورت خودکار عمل کنید؛ شرایطی همچون تحتفشار بودن، رقابت، چالش و عوامل محرک. از طرفی زمان، انرژی و تمرکز کافی ندارید تا به شکلی هدفمند، اوقاتتان را سپری کنید. شما به پتانسیل کامل خودتان و دیگران دست نیافتهاید.
پس اگر چنین مدیری هستید، به منابع حیاتیای که در دست دارید خیانت میکنید. شما برای دستاوردهای بیشتر، ارتباط عمیقتر با دیگران و آرامش خود، به این منابع نیاز دارید؛ اما با بهکارگیری چهار شیوه یادشده در این کتاب، میتوانید این چرخه باطل را بر هم بزنید. در این خلاصه کتاب، درمیابید که این چهار راهکار چگونه شمارا در مسیر فعالسازی کامل قدرتهای درونیتان قرار میدهند و درعینحال به دیگران نیز برای رسیدن به درخشش درونیشان کمک میکنند.
در این میکرولرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
- مهمترین دکمه روی کنترل دستگاه پخش ویدئو کدام است؟
- چرا باید نسبت به احساسات خودآگاه باشید؟
- کارتونی که در دهه 1980 درباره جنگ با موجودات فضایی پخش میشد، چه چیزی درباره مقوله مدیریت و رهبری به ما میآموزد؟
میکروی شماره دو
برای آنکه همانند یک مدیر رشد کنید، بر روی رشد درونی خود متمرکز باشید.
تصور کنید تیمی را هدایت میکنید که خدمات گسترده و معروفی را ارائه میدهد. شما میدانید که بهموازات افزایش تقاضا برای آن خدمات، باید تیمتان را گسترش دهید؛ بنابراین برای آنکه بتوانید شرایط توسعه کسبوکارتان را تأمین کنید، نیروهای بیشتری را استخدام میکنید و درنتیجه فضای دفترتان را هم افزایش میدهید.
وقتی تقاضا برای کسبوکاری زیاد میشود، برای تأمینشان باید کارتان را گسترش دهید. شاید این موضوع در نگاه اول واضح و بدیهی به نظر بیاید؛ اما وقتی به تعداد بیشتری مدیر نیاز باشد چه باید کرد؟ شما نمیتوانید مدیرانی درست شبیه به خودتان بسازید. ولی میتوانید منابع درونیتان را گسترش دهید؛ یعنی همان خصوصیات ارزشمند شما که زمینهساز رشد و پیشرفت دیگران میشود.
مدیران واقعی میدانند که وظیفه آنها کمک به دیگران در راستای دستیابی کامل به پتانسیلهایشان است. برای مثال فرض کنید که هر یک از افراد تیمتان بر روی یک پرتگاه قرار دارند. این پرتگاه را نماد داشتهها و وضعیت فعلی او در نظر بگیرید. در طرف دیگر پرتگاه، صخرهای را فرض کنید بهعنوان آنچه فرد میتواند باشد. وظیفه یک مدیر این نیست که به اعضای تیمش دستورالعمل رسیدن به آنطرف پرتگاه را بدهد. نقش او حمایت کردن از تکتک اعضای تیم برای رشد و ترقیشان است. بهگونهای که هرکدام بتوانند خودشان مسیر خاص خود را پیداکرده و به جایگاه حقیقیشان برسند.
حال برای ایفای چنین نقش مهمی، باید بدانید چطور درباره پرتگاه خود صحبت کنید تا بتوانید بهطور کامل پتانسیلهای درونیتان را متجلی کنید. البته این کار آسانی نیست. شما هرروز در حال اولویتبندی درباره نیازهای رقابتی یک مدیر هستید: موضوعاتی مانند پیشبردن پروژهها، رسیدن به اهداف و توجه کردن به اعضای تیمتان. باوجود اینهمه مشغله بهراحتی میتوانید ازآنچه مهم است غافل شوید.
اگر میخواهید مدیر شایستهای باشید و تیمی را مدیریت کنید که اعضای آنهم بهاندازه خود شما دغدغه رشد و پیشرفت دارند، باید آگاهی خود را به آنها القا کنید. برای این کار به ابزاری نیاز دارید تا بتوانید هدفمندانه عمل کنید. چهار راهکاری که در این بخشها به آن اشاره میکنیم، همین ابزارها هستند. در ادامه این قسمت با هر یک از این روشها آشنا میشوید تا بتوانید آنها را در زندگیتان بکار گیرید و از فوایدشان بهرهمند شوید.
البته لزوماً نباید مدیریت یک تیم کسبوکار را به عهده داشته باشید تا بتوانید از فواید این ابزارها بهره ببرید. هر شخصی که به رشد شخص دیگری کمک میکند یک مدیر است. آن شخص میتواند همسر، فرزند، همکار یا همسایه شما باشد. درواقع یادگیری روش استفاده از این چهار شیوه، به همهکسانی میخواهند زندگی خود را به بهترین شکل ممکن رقم بزنند، کمک میکند.
میکروی شماره سه
انجام شغل دلخواهتان، آرامش را در زندگی شما به ارمغان میآورد.
بین کسی که شغلی را از روی الزام انجام میدهد باکسی که شغلش را از روی علاقه انجام میدهد تفاوت آشکاری وجود دارد. اگر از نفر اول درباره کارش بپرسید عنوان شغلش را نام میبرد و در مورد برخی از پروژههایی که بر روی آن کار میکند توضیح میدهد. ممکن است این شخص از شغلش راضی بوده و یا حتی در آن موفق باشد؛ اما در میان توضیحاتش شور و اشتیاقی دیده نمیشود.
در عوض وقتی همین سؤال را از فردی بپرسید که از روی علاقه حرفهای را دنبال میکند، شور و اشتیاق در سخنانش مشهود است و هنگامیکه درباره شغلش و دلایل اهمیت آن صحبت میکند، عشق و علاقه از تکتک کلماتش میبارد. علاوه بر این متواضعانه شکرگزار موقعیتی است که در آن قرار دارد. کاملاً از رفتار و حرفهایش مشخص است که او دقیقاً کاری را انجام میدهد که باید در زندگی انجام دهد.
قبل از آنکه به بررسی چهار ابزار ذکرشده بپردازیم، بیایید نگاهی به یک حس بسیار خوشایند برای انسانها بیندازیم: حس آرامش. هنگامیکه کار درستی را در زمان درستی انجام میدهید، احساس آرامش پیدا میکنید و این اتفاق زمانی میافتد که شغلتان را دوست داشته باشید.
داشتن شغل دلخواه، نجواهای درونیتان را آرام میکند، همان نجواهایی که مرتباً از شما میپرسند: «آیا شغل بهتری برای من وجود دارد؟» فعالیت در حرفه دلخواهتان باعث میشود که تمرکز خود را روی کاری که انجام میدهید بگذارید. نه اینکه مدام از خود بپرسید آیا باید این کار را انجام بدهم یا نه؟ در این صورت حتی اگر شغلتان چالشبرانگیز یا پرمشغله باشد، در زندگی کاریتان احساس آرامشخواهید داشت، چراکه در اعماق وجود خود میدانید که در جایگاه درستی قرار دارید.
مهم است بپذیرید که جستجوی این آرامش، یک تجربه طبیعی انسانی است. اگر به دنبال آرامش نباشید، در عوض سعی خواهید کرد تا آن نجواهای درونی را با راهحلهایی سریع و مضر خاموشکنید. مثلاً با نوشیدن زیاد از حد الکل، پرخوری کردن، گشتن در صفحات مجازی و فلج کردن مغز خود و حتی با بیشازحد مشغول کردن خود؛ اینها روشهایی هستند که ممکن است برای خاموش کردن آن نجواها از آنها استفاده کنید. در مقابل اگر بپذیرید که رسیدن به رضایتمندی و آرامش در گروی داشتن شغل موردعلاقهتان است، باید به دنبال ایجاد شرایطی بگردید که منجر به رسیدن به آرامش درونیتان شود.
شما میتوانید با استفاده از چهار روش به این آرامش دست پیدا کنید. این شیوهها با تأمین کردن نیازهای روحیتان، شمارا به آرامش میرسانند و فضایی را فراهم میسازند تا درراه پیشرفت قدم بردارید، استعدادهای خود را شکوفا و ارتباط خود را با دیگران عمیقتر کنید. در چنین شرایطی است که میتوانید به نهایت درخشندگی خود برسید.
میکروی شماره چهار
برای آنکه هدفمندانه رفتار کنید به خود مجوز مکث کردن بدهید.
در دهه 80 میلادی، دستگاههایی برای ضبط و پخش ویدئو وجود داشت که با آن میتوانستید برنامههای تلویزیونی را ضبط کنید و هر وقت دیگری که میخواهید تماشا کنید. روی کنترل این دستگاهها یک دکمه توقف یا همان دکمه pause قرار داشت. این دکمه کوچک شگفتانگیز به شما اجازه میداد تا هر زمان که میخواهید تصویر را متوقف کرده و کار دیگری انجام دهید. مثلاً یک نوشیدنی بخورید، دستشویی بروید یا حتی تلویزیون ببینید و پس از اتمام کارتان، ادامه برنامه را تماشا کنید.
توقف و مکث کردن یک ابزار قدرتمند است. چراکه به شما اجازه میدهد تا از عوامل محرک که حواستان را پرت میکنند فاصله بگیرید، تعمق کنید، حقایق را بررسی کنید و سپس با ذهنیتی منسجمتر کارتان را از سر بگیرید. وقتی شما مکث میکنید، بین این عوامل محرک، فضایی به وجود میآورید. بهعنوانمثال بین اطلاعات دریافت شده توسط مغزتان یا بین رفتار یک فرد و واکنش شما نسبت به آن، فاصلهای ایجاد میشود. با استفاده از اولین مجوز و فشار دادن دکمه مکث، به خودتان فرصتی میدهید تا نحوه درست پاسخگویی را انتخاب کنید.
جامعه مدرن غربی شمارا تشویق میکند تا سریعتر و سختتر کارکنید و در رقابت از دیگران پیشی بگیرید؛ اما اگر وقتی نداشته باشید که به خودتان فکر کنید، نمیتوانید تصمیمات خوبی بگیرید. چه این تصمیم درباره موضوعی کاری باشد و چه رفتار شخصی. تنها در حالتی میتوانید با بیشترین سرعتتان کارکنید که کارتان را به شیوه خودکار انجام دهید. البته این روش دستاوردهای بلندمدت شمارا محدود میکند.
تصور کنید چه اتفاقی میافتاد اگر آرام حرکت میکردید. شما با آرام حرکت کردن، برای خود محیطی را فراهم میکنید که میتوانید در آن واکنش درست به شرایط را بررسی کنید. در این حالت دیگر نیاز نیست در وضعیت عملکرد خودکار بمانید. هنگامیکه از سرعت خود میکاهید، نتایج بهتری میگیرید؛ زیرا چنین نتایجی حاصل بررسی و تعمق شماست و نه واکنشتان. این عمل در آینده باعث صرفهجویی در زمان و انرژیتان میشود. چراکه باعث میشود از مسیرتان منحرف نشوید.
سادهترین راه برای آنکه به خودتان مجوز مکث کردن بدهید، مراقبه کردن است. مراقبه کردن توانایی مغز را در پذیرفتن تغییرات بالا میبرد. اینیک روش قدرتمند برای کنار زدن مشغلههای زندگی مدرن است. با این کار فضایی ایجاد میکنید تا بتوانید به عوامل محرک اطرافتان و نحوه پاسخدهی به آنها توجه کنید.
برای آنکه مراقبه کردن را وارد برنامه زندگیتان کنید، روزانه پنج دقیقه را به آرام نشستن و تنفس عمیق اختصاص دهید. این کار زیربنایی، انضباطی برای شما به وجود میآورد تا بتوانید بهتدریج طول تمرینات خود را افزایش داده و به 15 دقیقه در روز برسانید. در طی سی روز متوجه تغییرات به وجود آمده میشوید ازجمله اینکه در طول روز، چقدر سادهتر میتوانید مکث کرده و فشار عجله کردن را از دوش خود بردارید.
میکروی شماره پنج
برای بهرهمندی از دانش احساساتتان، به خود مجوز پذیرش آنها را بدهید.
شما میتوانید به هر روشی که میخواهید احساساتتان را انکار کنید؛ اما حقیقت این است که آنها همیشه وجود دارند و از بین نمیروند. احساسات شما در جملات و رفتارتان وجود دارند. در جملاتی که ایمیل میکنید، در حرفی که هنگام استعفای یکی از کارمندان خوبتان میزنید، یا در زبان بدنتان وقتیکه از معشوقتان میشنوید که میخواهد بدون شما به تعطیلات برود.
شرطیسازیهای اجتماعی به ما یاد دادهاند اینگونه فکر کنیم که تسلط یافتن بر احساسات خود به معنای بیاحساس بودن است؛ اما این غیرممکن است. چراکه ما بهعنوان انسان هرلحظه روز احساساتمان را تجربه میکنیم؛ بنابراین برای تطابق و همرنگی با جامعه، احساساتمان را سرکوب کرده و تظاهر میکنیم که اصلاً وجود ندارند؛ اما وقتی این کار را انجام میدهیم، اطلاعات باارزشی که احساساتمان میخواهند به ما انتقال دهند را از دست میدهیم. به همین خاطر، دومین روش، تجربه کردن تکتک احساسات خود است.
احساسات مانند نامههایی مملو از اطلاعات مفیدند. اگر به خودتان مجوز باز کردن آنها را بدهید میتوانید به اطلاعات مهمی دستیابید. برای مثال، بعد از یک روز کاری پراسترس به خانه برمیگردید. همسرتان به شما سلام میکند و میگوید برای شام چه میخورید. شما در پاسخ گریه میکنید. همسرتان تعجب میکند. چون هر دو توافق کرده بودید که امشب باهم دیگر شام درست میکنید. درواقع شما منتظر این لحظه بودهاید. گریه شما به این معنی است که مشکلی دارید و اینکه کنترل خود را ازدستداده و نمیتوانید آنطور که باید خود را جمعوجور کنید.
اما اگر این فرصت را به خودتان بدهید تا معنای اشکهایتان را بفهمید، متوجه موضوعی متفاوت میشوید. مثلاً شاید عضوی از تیمتان بهخوبی کارش را انجام نمیدهد و عملکرد رضایتبخشی ندارد و همین موضوع شمارا آزرده است. یا شاید مدیرتان در یک جلسه مشاوره مهم حضور نیافته و به همین خاطر فشار زیادی به شما تحمیلشده است. شاید اشکهایتان در تلاشاند تا به شما بگویند که باید باکسی صحبت کنید، نیازهایتان را بهطور واضح با او بیان کنید و به دنبال راهحلی برای برطرف کردن آنها باشید.
اگر میخواهید از بینش و دانش احساساتتان بهره ببرید، باید به خودتان مجوز حس کردنشان را بدهید و این موضوع را بپذیرید که احساسات همیشه وجود دارند. اولین گام در این زمینه استفاده روش اول یعنی مکث کردن است. در گام بعدی احساسات خود را بدون قضاوت، واکاوی کنید. چه عواملی باعث ایجاد آنها شدهاند؟ هر اطلاعات مهمی که احساساتتان بیان میکنند را استخراجکنید. با این کار میتوانید نیازهای خود را شناسایی نمایید.
میکروی شماره شش
با ترسهایتان دوست شوید تا به خود مجوز درخشیدن بدهید.
انسانی که خود را بهطور کامل ابراز میکند، مانند یک شعله درخشان است که در برابر چشمان نظاره گران خود میدرخشد. اگر چنین فردی را ببینید، ممکن است از خود بپرسید که چرا بهموازات پیمودن مسیر در راستای رسیدن به حقیقت، سخت در تلاشید تا موهبتهای منحصربهفرد خود را با دنیا به اشتراک نگذارید. حتی بدون اینکه پشیمان باشید.
چیزی که بیشتر از همه مانع شما میشود ترس است. ترس از اینکه دیگران را تحتالشعاع خود قرار دهید، یا ترس از اینکه وقتی فردی شاخص و مهم میشوید توبیخ گردید؛ اما اینکه فردی مسیر حقیقی زندگیاش را دنبال میکند، لزوماً به این معنا نیست که دیگر نمیترسد. آن فرد میداند که ترس بخشی از سفر زندگیاش است. یا بهتر است بگوییم ترس، همسفری است که او را میپذیرد و درنتیجه سومین روش را به کار میبرد.
درون همه ما یکچیز به اسم نفسانیات وجود دارد؛ یعنی مجموعهای از احساسات و افکارمان. این نفسانیات نقش خاصی در زندگی ما دارند. آنها مانند والدی که بیشازحد مراقب است از ما محافظت میکنند. درواقع آنها میخواهند ما را لای پر قو بزرگ کنند. به همین دلیل بهمحض مشاهده هر خطری، پرچم قرمز را برایمان تکان داده و به ما هشدار میدهند که در حاشیه امن خود باقی بمانیم؛ اما حقیقت این است که هیچکس تا زمانی که در آسایش و راحتی باشد نمیدرخشد. ما برای کشف توانمندیها و آزادسازی کامل پتانسیلهای درونیمان، باید وارد قلمروهای ناشناخته شده و با احتمالات جدید روبهرو شویم.
برای غیرفعال کردن نفستان، میتوانید به خود مجوز درخشیدن بدهید و برای این کار باید با ترسهایتان دوست شوید. برای شروع، این نکته را به خود یادآوری کنید که ترس همیشه وجود دارد و در سفر زندگیتان همواره با شما خواهد بود؛ اما داشتن ترس به معنای این نیست که نمیتوانید به رؤیاهایتان دست پیدا کنید. نباید تنها به دلیل اینکه که میترسید، متوقف شوید.
زمانی که بپذیرید ترس همواره کنار شما خواهد بود، آن را به سوختی قدرتمند به نام هیجان تبدیل میکنید. بین ترس و هیجان تنها یک تفاوت فیزیکی وجود دارد و آن نفس کشیدن است. وقتی نفستان را حبس میکنید، بدنتان تصور میکند با تهدیدی روبهرو شده است و به شما میگوید بترسید.
تبدیل کردن ترس به هیجان بهسادگی دم و بازدم مستمر است. حتی اگر درزمانی که میترسید نفس عمیق بکشید، بدنتان محرکی که با آن روبهرو شدهاید را به چشم موضوعی هیجانانگیز میبیند. ما از بدو تولد مشغول نفس کشیدن هستیم و با همین کار ساده میتوانیم ترس خود را به یک انرژی مثبت تبدیل کنیم. انرژی مثبتی که به شعلهور شدن نور درونیمان منجر شود و سوخت لازم را برای سفر زندگیمان مهیا کند.
میکروی شماره هفت
برای افزایش قدرتتان، به خود مجوز کمک به درخشش دیگران را بدهید.
در دهه هشتاد میلادی، کارتون محبوبی به نام والترون پخش میشد. والترون روبات بزرگی بود که از سیارهای دور، در برابر حمله موجودات فضایی محافظت میکرد؛ اما والترون یک ربات واحد نبود. او از پنج روبات مجزا به شکل شیر ساختهشده بود و هر یک از آنها استعدادهای خاص خود را داشتند. در هر قسمت، وقتی موجودات فضایی حمله میکردند، شیرها به شکل والترون باهم ادغام میشدند و آنها را با خاک یکسان میکردند.
این انیمیشن درس مهمی به ما میدهد: وقتی نور درونی خود را با نور درونی دیگران ادغام کنید، تبدیل به نیرویی غیر قابلتوقف میشوید. این نیروی ادغامشده نسبت به یک نیروی واحد، میتواند به دستاوردهای بیشتر و مهمتری برسد. درنتیجه هیچگاه موفق نمیشوید بهتنهایی به تمام پتانسیلهایتان دستیابید.
بسیاری از ما در جوامعی زندگی میکنیم که حس رقابت را تشویق میکنند. ترس از کافی نبودن یا جا ماندن از دیگران، ما را مجبور میکند تا برای جلوگیری از آسیب رسیدن به احساساتمان و یا محافظت از داشتههایمان، با دیگران قطع ارتباط کنیم.
ولی ما نباید اینگونه عمل کنیم چراکه هر انسانی نیازمند ارتباط با دیگران است. ارتباط فقط برای این نیست که احساس راحتی و آسایش کنیم، بلکه برای همه ازجمله خودمان منفعت دارد. برای مثال، انسانها را شبیه به لامپهای برق درون یک شبکه فرض کنید. یک شبکه شامل چند لامپ، انرژی بیشتری نسبت به مجموع لامپهای مجزا تولید میکند. به همین دلیل است که ما در کنار یکدیگر، به درخشش درونی بیشتری میرسیم. وظیفه شما بهعنوان یک مدیر این است که به درخشش دیگران کمک کنید. وقتی هر یک از اعضای تیم شما بتواند استعدادهای منحصربهفرد خود را با دیگران به اشتراک گذاشته و خوب عمل کند، کل تیم شکوفا میشود.
برای دستیابی به این امر، قبل از آنکه پروژهای را شروع کنید، دلیل اهمیت آن را با تیمتان در میان بگذارید. سپس برای اعضای تیمتان مشخص کنید که هر پروژه را چطور باید به انجام برسانند. بعد به شکل گروهی موفقیت را شبیهسازی کنید و پسازآن، تیمتان را در پیدا کردن روشی شخصی برای درک آن تصویر ذهنی حمایت کنید.
در طول این مسیر، اعضای مختلف تیمتان را به اشتراک افکار و نظراتشان دعوت کنید و از این طریق تنوع ایجاد کنید. هنگامیکه ایدهای به ذهنتان نمیرسد، برای تأکید بر ارزش ایدهها و نظرات متنوع، از آنها مشورت بگیرید.
روی این موضوع تمرکز کنید که اعضای تیم برای پروژه چهکاری انجام داده و چه دستاوردهایی برای آن کردهاند. در جمع از افراد تیم برای مشارکتشان تشکر کنید و آنچه از آنها آموختهاید را در اختیار دیگران بگذارید. اینگونه شما به آنها قدرت رشد کردن میدهید و درخشش درونیشان را تقویت میکنید. با این کار، حس عمیق رضایت را تجربه میکنید که از کمک کردن به دیگران نشئت میگیرد.
میکروی شماره هشت
برای به کار بردن چهار شیوه نامبرده در زندگیتان، باید نسبت به خود مهربان و دلسوز باشید.
بهکارگیری این چهار روش، مانند سفری از ترس به تعالی است. شیوه مکث کردن، شمارا از اضطراب بیرون میآورده و به فضایی آرامشبخش میبرد. روش پذیرش، احساسات شمارا با انسانیت وجودتان مرتبط میکند تا بتوانید به نگرشی مفید دستیابید. ابزار درخشش، پتانسیلهای درونیتان را آزاد میکند و راهکار کمک به درخشش دیگران، شما در مسیر حمایت از دیگران به تعالی میرساند.
اما این تعالی یکشبه به دست نمیآید. خود را متعهد کنید تا هرروز، آگاهانه و هدفمندانه این چهار روش را بکار بگیرید. ممکن است گاهی از مسیر خارج میشوید؛ اما با مهربانی و دلسوزی نسبت به خود میتوانید از نو آغاز کنید.
یادگیری هر مهارت جدید، فراز و نشیبهایی دارد. اگر شخصی هستید که معمولاً در همه کارهایتان خوب عمل میکنید، دستوپا چلفتی رفتار کردن در ابتدای راه، میتواند برایتان ناراحتکننده باشد؛ بنابراین به خودتان سخت نگیرید و کودک درونتان را به آغوش بکشید. همان کودک مصممی که وقتی راه رفتن را میآموخت، پس از هر بار زمین خوردن دوباره بلند میشد. درنهایت تسلیم نشدن او مهم بود نه زمین خوردنهایش. در مسیر به کار بردن این راهکارها در زندگی، روشهای زیادی برای مهربانی با خود وجود دارد.
ابتدا برای سی روز آینده زندگیتان، هدفی را تعیین کنید. البته هدفی را انتخاب کنید که میدانید به آن میرسید تا پیروزیتان تضمینشده باشد. مثلاً در برنامه خود برای شروع مراقبه کردن روزانه، مدت یک ساعت را اختصاص ندهید. هدفتان را 10 دقیقه مراقبه کردن در طول 4 هفته بگذارید. وقتی به این هدف کوچکتر برسید، اعتمادبهنفستان تقویت میشود و از شما در ادامه مسیر، حمایت میکند.
سپس روی پشتکار تمرکز کنید و نه مدتزمان؛ یعنی مهم این است که هرروز تعهد خود را اجرا کنید حتی اگر شده به مدت 5 دقیقه. برای ایجاد یک عادت جدید، با برداشتن گامهای کوچک و منظم، نسبت به گامهای بزرگ اما نامنظم، احتمال موفقیت بیشتری وجود دارد.
در آخر، خود را به برنامهای بلندمدت متعهد کنید. زندگیکردن در آرامش و با آگاهی و قدرت، مانند یک چِک باکس (check box) در لیست وظایفتان نیست. بلکه تعهدی مادامالعمر است. شما در سفری بیپایان قرارگرفتهاید و اینیک موهبت است. در مورد فوایدی حاصل از این سفر یا رشد درونیتان، هیچ محدودیتی وجود ندارد. هر چه پیشتر بروید، بیشتر کشف میکنید. تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که هرروز خودتان را نشان دهید و خودتان را دوباره متعهد کنید تا پتانسیلهایتان را بهطور کامل بپذیرید.
سخن پایانی
مدیریت واقعی یعنی حمایت و هدایت دیگران برای دستیابی کامل به پتانسیلهایشان. برای شروع، ندای حقیقی درونتان را دنبال کنید تا قدم در مسیرتان بگذارید. در این مسیر بزرگترین استعدادهایتان را به دیگران پیشنهاد کنید تا همگان از آن بهرهمند شوند و سپس، آن مسیر را با نهایت توان خود دنبال کنید. شرطیسازیهای اجتماعی و ترسهایی که مانع پیشرفتتان میشوند را کنار بزنید. تنها در این زمان است که میتوانید بهطور کامل دیگران را حمایت کنید تا کاری مشابه شمارا انجام دهند.
یک پیشنهاد کاربردی
برای ارتقای عملکرد خود به تصاویر ذهنیتان، چاشنی احساس را اضافه کنید.
درست همانطور که بدنتان همیشه قدرت تشخیص ترس از هیجان را ندارد، نمیتواند متوجه شود که احساسی درگذشته اتفاق افتاده است یا در زمان حال. شما میتوانید از این موضوع استفاده کرده و احساسات قدرتمندی در خود ایجاد کنید که در لحظات مهم از شما حمایت میکنند. مثلاً پیش از یک سخنرانیتان، زمانی را اختصاص دهید و حس اعتمادبهنفسی که درگذشته تجربه کردهاید را فرابخوانید. سپس خود را در زمان ارائه سخنرانی تجسم کرده و حس اعتمادبهنفس را احساس کنید. با این کار، عوامل محرکی به وجود میایند که وضعیت روانی و احساسی موردنیاز برای یک سخنرانی موفق را فراهم میآورند. شما میتوانید برای ارتقای عملکرد خود، از این عامل محرک قبل از ارائه سخنرانیتان بهره ببرید.