نام کتاب: ایلان ماسک (تسلا (Tesla)، اِسپیس ایکس (SpaceX) و تلاش برای آیندهای خارقالعاده)
نام نویسنده: اشلی ونس (Ashlee Vance)
سال انتشار: 2015
خلاصه کتاب
کتاب «ایلان ماسک» که در سال 2015 منتشر شده، ابعادی از شخصیت درخشان، پیچیده و دشوارِ نوآورترین کارآفرین امروزی را به ما نشان میدهد. این نکات که با جزئیاتِ زندگی خصوصی پرتلاطم او در هم آمیخته است، مشخص میکند که چرا ایلان ماسک این قدر مصمم است تا نسل بشر را نجات دهد، چگونه تاکنون برای رسیدن به این هدف تلاش کرده است و همچنین آنچه در افق و چشم انداز بالقوه ثروتمندترین و قدرتمندترین انسان آینده ما وجود دارد چیست.
پس اگر شما هم:
- خود را از جمله متفکرانی با ایدههای دیوانهوار میدانید که برای اجرایی کردن آنها نیاز به حمایت دارند،
- از طرفداران صنایع هوافضا، خودروسازی و انرژیهای خورشیدی هستید،
- و یا در مورد زندگی کاری و شخصی ایلان ماسک کنجکاوید
پیشنهاد میکنیم به این خلاصه کتاب گوش بسپارید.
درباره نویسنده
اشلی ونس (Ashlee Vance) یکی از برجستهترین نویسندگان حوزه تکنولوژی امروز است. او که یک مقاله نویس بیزنس آمریکایی است، برای نیویورکتایمز (New York Times) و بلومبرگ بیزینس ویک (Bloomberg Businessweek) مقاله نوشته است.
میکروی شماره یک:
بیاموزید که چه چیزی ایلان ماسک را به اوج موفقیت رساند.
تنها چند تاجر در جهان وجود دارند که به اندازه ایلان ماسک شناخته شده و تحسینشدهاند. موفقیتهای او در زمینههای مختلف – از ماشینهای الکتریکی گرفته تا سفرهای فضایی – او را به عنوان یک نامآشنا، معرفی کرده است.
اما چه چیزی ایلان ماسک را این قدر خاص میکند؟ این نکتههای خلاصه، علایق و اشتیاق او را آشکار میسازد – نیروهایی که او را وادار به تبدیل شدن به مرد امروزی کردهاند. آنها شور و شوق منحصر به فرد ماسک را ترسیم میکنند: میل به نجات بشر از نابودی. همین هدف بود که به کار او در زمینه انرژیهای خورشیدی، ماشینهای الکتریکی و اکتشاف فضایی دامن زد و در نهایت منجر به موفقیت شگرف او شد.
در این میکرولِرن به چنین پرسشهایی، پاسخ داده میشود:
– چرا ماسک ازدواج کرد، طلاق گرفت، دوباره ازدواج کرد و سپس همسر دوم خود را نیز طلاق داد؟
– چگونه موشها مأموریت ایلان ماسک به مریخ را آغاز کردند؟
– و چطور ایلان ماسک، اتومبیلهای الکتریکی را به خودرویی جذاب و خواستنی تبدیل کرد؟
میکروی شماره دو:
نجات نسل بشر، چیزی است که ایلان ماسک را به حرکت در میآورد.
دستیابی به موفقیت در صنعت فناوریهای پایدار و پاک کار آسانی نیست. خیلیها تلاش میکنند و اکثراً شکست میخورند. با این حال، ایلان ماسک، بنیانگذار تسلا موتورز (Tesla Motors) و سولار سیتی (SolarCity)، نه یک بار، بلکه دو بار در این زمینه موفق شده است. چگونه او این مجموعهها را برای رسیدن به موفقیت مدیریت کرد؟
این موفقیتها به نوع نگاه او به جهان مربوط میشود. ماسک یک کارآفرین معمولی و بسیار ثروتمند سیلیکون ولی (Silicon-Valley) نیست. بهطور منحصر به فردی، او دارای نوعی همدلی جهانی است. ذهن ماسک که نگرانی عمیقی برای مراقبت از کل بشریت دارد، تنها با یک هدف هدایت میشود: نجات ما و نسل بشر با انتقال بشریت به مریخ. از نظر ماسک، زمین که در برابر سیارکها آسیبپذیر است و منابع آن رو به کاهش هستند، دیگر خانهای قابلاطمینان و تحمل نیست.
این نگرانی هرگز از ذهن او خارج نمیشود و عزم تزلزل ناپذیری برای انجام کارها در او ایجاد کرده است. البته، این ویژگی همیشه به خوبی خود را نشان نمیدهد. ماسک به دلیل تعیین اهداف غیر واقعی، تعیین حجم کاری باورنکردنی و توهین لفظی به کارکنانش مشهور است. وی حتی کارمندی را که به جای حضور در یک مراسم سازمانی، شرکت در مراسم تولد فرزندش را انتخاب کرده بود، سرزنش کرد. ماسک از آن کارمند خواست که اولویتهای واقعی او را در نظر بگیرد.
پس همانطور که ماسک به این چشم انداز نگاه میکند و به سوی آن پیش میرود، شما هم میتوانید 100 درصد مطمئن شوید که آیا او تاریخ جهان را تغییر میدهد یا اصلاً نمیتواند چنین کند.
البته او را دوست داشته باشید یا از او متنفر باشید فرقی نمیکند، چون باید بدانید که ماسک به دلیل احساس وظیفه نسبت به مأموریتش مورد احترام نیروهای خود است. آنها میدانند که اقدامات و تلاشهای او، موفقیت را با خود به همراه دارد و اینکه ماسک ریاکار نیست. هدف ماسک به وضوح در برنامه طاقت فرسای هفتگی او مشهود است. هفته او با روز دوشنبه در شرکت اسپیس ایکس (SpaceX) در لسآنجلس (Los Angeles) آغاز میشود، جایی که او تا سهشنبه شب در آنجا کار میکند. سپس ماسک به سیلیکون ولی میرود، جایی که چهارشنبهها و پنجشنبهها را در تسلا میگذراند. بعد هم پرواز به لسآنجلس در برنامه اوست. راستش امکان ندارد که کسی بتواند بدون اعتقاد به کاری که انجام میدهد، به چنین سبک زندگیای متعهد شود.
میکروی شماره سه:
دوران کودکی ناخوش و ناراحتکننده ماسک، شخصیت مبتکر و جاه طلب او را شکل داده است.
به لطف حس هدفمندی منحصر به فرد و قدرتمند، ایلان ماسک یکی از موفقترین کارآفرینان در جامعه مدرن است؛ اما او چگونه توانست خود و جهان را آنگونه که میبیند، درک کند؟ خوب، همه چیز با یک تربیت دشوار در آفریقای جنوبی شروع شد.
ایلان ماسک جوان که تقریباً هیچ دوستی نداشت، رابطه سختی با پدرش، ارول داشت؛ و با این حال، زمانی که والدین ماسک از هم جدا شدند، ماسک تصمیم گرفت با پدرش زندگی کند تا با او همراهی کند؛ اما زندگی با پدرش سخت بود. علاوه برآشفتگی و ناراحتی در خانه، ماسک اغلب توسط همکلاسیهایش مورد آزار و اذیت قرار میگرفت و یک بار آن قدر کتک خورده بود که نتوانست برای یک هفته به مدرسه برود.
برای فرار از این وضعیت، ماسک به مطالعه و تحقیق عقبروی آورد. او با داشتن یک حافظه تصویری شگفت انگیز ، توانست دو دایره المعارف را بخواند و همهچیز را به خاطر بسپارد. راهنمای «هیچهایکر برای کهکشان» (The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy) کتابی بود که ماسک را عمیقاً تحت تأثیر قرارداد. این کتاب باعث شد او متوجه شود که پاسخ دادن به یک سؤال آسان است، اما پرسیدن سؤال درست بسیار سختتر از آن است.
در این مرحله اولیه، ماسک از قبل در حال فکر کردن به سؤالاتی دراینباره بود که آیا ممکن است تمدن بشری را گسترش داده و بهبود بخشد. زمانی که دبیرستان را شروع کرد، نظرات قوی و خوبی در مورد انرژی خورشیدی، تسخیر سیارات دیگر، بانکداری بدون کاغذ و موشکهای فضایی داشت. او همچنین از نظرات کارآفرینی مطلع میشد و بازی ویدیویی خود به نام بلاستار (Blastar) را در زمانی که تنها 12 سال داشت، به قیمت 500 دلار فروخت.
میکروی شماره چهار:
اعتماد به نفس و عزم و اراده ماسک در طول سالهای دانشگاه شکوفا شد.
در سال 1988، ایلان ماسک تصمیم گرفت که نمیخواهد خدمت سربازی را در آفریقای جنوبی انجام دهد؛ بنابراین کشور را ترک کرد. اگرچه ماسک آرزوی مهاجرت به ایالاتمتحده را داشت، اما ابتدا به کانادا رفت. سال اول برای او سخت بود، زیرا از خانه یکی از اقوام به خانه خویشاوند دیگر میرفت و بین مشاغل عجیب و غریب سرگردان بود. سپس در دانشگاه کوئینز (Queen’s University) ثبت نام کرد، جایی که با افزایش اعتماد به نفسش، شخصیت او شکل مشخصی پیدا کرد.
ماسک در دانشگاه جاهطلبتر از دوران دبیرستان بود. او وارد مسابقات سخنرانی عمومی شد، در رشته تجارت تحصیل کرد و حتی با موفقیت توجه زن رؤیاهای خود، جاستین ویلسون (Justine Wilson) را جلب کرد که بعدها همسر اول و مادر 6 پسرش شد.
خواستگاری آنها عاشقانه و رقابتی بود. برای شروع، ویلسون هیچ علاقهای به ایلان ماسک نداشت؛ اما ماسک جواب نه را قبول نمیکرد. وقتی برای اولین قرار ملاقاتشان در یک بستنی فروشی ایستاده بود، متوجه شد که ویلسون در کجا درس میخواند و از یکی از دوستان او پرسید که بستنی مورد علاقهاش چیست؟ سپس درحالیکه دو بستنی با چیپس شکلاتی در دستانش داشت، روبروی ویلسون ظاهر شد. این تاکتیک موفقیت از طریق اراده و عزم، رویکردی متمایز در تمام زمینههای زندگی ماسک بود.
پس از دو سال تحصیل در کوئینز، او به دانشگاه پنسیلوانیا منتقل شد و به شکوفایی خود ادامه داد. هنگامیکه ماسک در میان دانشجویان فیزیک اطرافش به راحتی بزرگ میشد و رشد میکرد، دوستانی پیدا کرد که برایش ارزشمند بودند – و نه فقط از نظر شخصی، بلکه از نظر مالی نیز این چنین بود. ماسک و آدئو رسی (Adeo Ressi)، یک دوست خوب، میزبان مهمانیهای خانگی در خانه 14 اتاق خوابهای بودند که اجاره کرده بودند. ورودی این مهمانیها 5 دلار بود و ماسک که در تمام مدت با لباس مرتب، صاف و هوشیار حاضر بود، سود قابل توجهی به دست آورد. یک شب حتی پول کافی برای پرداخت اجاره یک ماه خانه را از این راه کسب کردند!
میکروی شماره پنج:
اولین استارتاپ ماسک، او را به یک میلیونر کسبوکارهای اینترنتی «دات کام» در سیلیکون ولی تبدیل کرد.
ماسک که تازه از کالج فارغ التحصیل شده بود و مشتاق پریدن به حوزه «دات کام» و تأسیس یک کسبوکار اینترنتی بود، اولین شرکت خود را ایجاد کرد. در سال 1995، او و برادرش شبکه جهانی لینک اطلاعات (Global Link Information Network) را تأسیس کردند که بعداً به Zip2 تغییر نام داد. هدف آنها کمک به کسبوکارهای بیاطلاع از اینترنت بود تا برای اولین بار آنلاین شوند و کار در این فضا را تجربه کنند.
البته تنها تعداد کمی از کسبوکارهای کوچک، نتایج و پیامدهای اینترنت را درک میکردند. آنها ایده چندانی نداشتند که چگونه وارد این فضا شوند و ارزش کمی را برای فهرست و اعلام کردن کسبوکار خود بهصورت آنلاین یا داشتن وبسایت خود قائل بودند. همهچیز در ابتدا سخت بود، ماسک و برادرش خیلی سخت کار میکردند و هنوز فروشی نداشتند. آنها جوابهای رد و منفی زیادی دریافت کردند، دوستانهترین این کسبوکارها اعلام میکردند که اینترنت «احمقانهترین چیزی است که تا به حال درباره آن شنیدهاند.»
زمانی که مور داویدو وِنچر (Mohr Davidow Ventures)، شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر، پس از تحت تأثیر قرار گرفتنِ انرژی و انگیزه ماسک، در استارتاپ آنها سرمایهگذاری کرد، اوضاع شروع به تغییر کرد. آنها ماسک را کنار گذاشتند و ریچ سورکین (Rich Sorkin) را بهعنوان مدیرعامل استخدام کردند؛ و وقتی درآمد و کسب پول شروع شد، مهندسان بهتری را استخدام کردند که بسیاری از کدنویسیهای حجیم را تغییر دادند و کوتاه کردند. این اقدامات باعث ناراحتی ایلان شده بود چون هرچه باشد او یک کدنویس خودآموخته بود.
از سوی دیگر، مور داویدو ساختار اصلاحشدهتری را به ارمغان آورد و اهداف واقعیتری را ترسیم کرد. جیم آمبراس (Jim Ambras)، معاون مهندسی در Zip2، میدانست که وقتی ماسک میگوید یک کار باید در یک ساعت کامل شود، در واقع یک یا دو روز طول میکشد. زمانی که ماسک میگوید تکمیل چیزی یک روز طول میکشد، در واقع یک یا دو هفته طول میکشد.
سرانجام، در فوریه 1999، سازنده رایانههای شخصی کامپک (Compaq Computer) پیشنهاد پرداخت 307 میلیون دلار پول نقد برای Zip2 را داد؛ اما ماسک هرگز به فکر ماندن در کامپک نبود و از قبل به پروژههای جدید فکر میکرد. او میخواست یک مدیرعامل موفق شود.
میکروی شماره شش:
شکست در جنگ بر سر پی پال (PayPal) باعث شد ماسک با میلیونها دلار پول آن را ترک کند.
ماسک با پول تازه بهدستآمده خود به باشگاه پسران بزرگ (big-boys’ club) پیوست. او از درآمد خود از کامپک برای خرید یک ماشین اسپرت مک لارن (McLaren sports car)، یک آپارتمان و یک هواپیمای کوچک استفاده کرد؛ اما بقیه پول او مستقیماً وارد تجارت بعدی او شد: X.com.
در آن روزها، مردم تمایلی به خرید آنلاین کتاب نداشتند، چه رسد به اینکه جزئیات حساب بانکی خود را به اشتراک بگذارند؛ اما ماسک با شراکت با بارکلیز (Barclays)، موفق شد X.com را بهعنوان یکی از اولین بانکهای آنلاین جهان، با بیمه FDIC و سه صندوق سرمایهگذاری مشترک برای سرمایهگذاران تأسیس کند.
همهچیز خوب پیش میرفت، اما بهزودی رقیب بزرگی از راه رسید. مکس لوچین (Max Levchin) و پیتر تیل (Peter Thiel) قبل از ایجاد اولین نسخه PayPal روی سیستم پرداخت خود در کانفینیتی (Confinity) کار میکردند.
پس از یک نبرد کوتاه، شرکتها در مارس 2000 تصمیم گرفتند، نیروهای خود را ادغام کنند و به یکدیگر بپیوندند: کانفینیتی دارای محصول جذابتر (PayPal) بود و X.com پول و محصولات بانکی برتری را داشت، بنابراین ادغام منطقی بود.
اما ماسک بهزودی بار دیگر در شرکت خودش کنار گذاشته شد. دو ماه پس از ادغام، تیل استعفا داد، لوچین تهدید کرد که همین کار را خواهد کرد و ماسک خود را یکه و تنها بهعنوان مسئول یک شرکت تقسیمشده یافت. اگرچه اکثر همکارانش طرفدار پی پال بودند، اما ماسک در تبلیغ برند X.com اصرار داشت. در همین حال، سیستمهای کامپیوتری مرتباً از کار میافتادند و وبسایت هر هفته دچار مشکل میشد.
سپس یکی از بدترین کودتاها در تاریخ سیلیکون ولی رخ داد: وقتی ماسک و همسرش جاستین برای ماهعسل به تأخیر افتاده خود سوار هواپیما شدند، مدیران شرکت پیش هیئتمدیره رفتند و از تیل خواستند که بهعنوان مدیرعامل بازگردد و ماسک را تنزل دهد. کودتا موفق شد و ماسک بهعنوان مشاور باقی ماند.
این شرکت نام خود را از X.com به PayPal تغییر داد و سرانجام در جولای 2002 به قیمت 1.5 میلیارد دلار به eBay فروخته شد. ماسک 250 میلیون دلار به دست آورد که البته، برای تحقق وحشیانهترین رؤیاهای ممکن کافی بود.
میکروی شماره هفت:
عزم و اراده ماسک او را به حوزه و مرزهای دیگری سوق داد: صنعت فضایی.
ماسک پس از تولد 30 سالگی خود در سال 2001 تصمیم گرفت از این «مسابقه موشها» فرار کند. او و خانوادهاش، به لسآنجلس، درست در گوشهای از مرکز صنعت فضایی، نقل مکان کردند.
ماسک همیشه مشتاق حضور در فضا بوده است. در آن زمان، انجمن مریخ درحالتوسعه طرحی برای آزمایش امکانپذیری قرار دادن حیات در مریخ با ارسال موشها به مدار بود. ماسک فکر میکرد این طرح خوب و مناسب است. او فکر میکرد که تنها پیشرفت، فرستادن مستقیم موشها به مریخ است.
درنهایت، این طرح کنار گذاشته شد، اما مانع از ورود ماسک به صنعت فضایی نشد. او تصمیم گرفت اولین کار خود را با بررسی چگونگی ساخت موشکهای ارزانتر انجام دهد. در ژوئن سال 2002، فناوریهای اکتشاف فضایی (SpaceX) با مأموریت بهعنوان خطوط هوایی جنوب غربی فضا متولد شد. در زمانی که هزینه ارسال محموله 500 پوندی از 30 میلیون دلار شروع میشد، فالکون 1 محموله 1400 پوندی را به قیمت 6.9 میلیون دلار حمل میکرد.
شاید تعجبآور نباشد که خواستههای ماسک غیرواقعی بود. جدول زمانی اولیه او، ساخت یک موتور کامل را تا می 2003 پیشبینی میکرد. موتور دوم در ژوئن؛ بدنه موشک تا جولای؛ و تصور میشد که همهچیز در سپتامبر مونتاژ شود. اولین راهاندازی هم برای نوامبر برنامهریزیشده بود – یعنی تنها 15 ماه پس از شروع شرکت!
اما همانطور که قبلاً گفتیم، برنامهریزیهای ماسک کمی بیشتر از پیشبینیها طول میکشید. جای تعجب نیست که حدود 4 سال طول کشید تا اسپیس ایکس موفق به پرتاب یک موشک شود. اگرچه ماسک از فقدان یک برنامه مشخص برای حمله خوشش نمیآید، اما میداند که همهچیز همیشه برای اولین بار درست نمیشود، شکست فقط بخشی از فرآیند است. واقعیت این است که بیشتر استارتاپها با شکست مواجه میشوند. او میدانست که از هر 20 پرتاب، 9 مورد موفقیتآمیز بوده است، بنابراین شکست عادی بود؛ اما او مصمم بود از مهارتهای خود برای اطمینان از موفقیت اسپیس ایکس در پایان استفاده کند.
با این حال، اشتیاق و انگیزه او الهامبخش بود. اسپیس ایکس اولین شرکت تجاری بود که کپسول دراگون را به فضا برد و پس از فرود در اقیانوس، آن را با خیال راحت بازیابی کرد. همانطور که در بخش بعدی متوجه خواهیم شد، این شرکت به روشهای باورنکردنی به توسعه خود ادامه میدهد.
میکروی شماره هشت:
در زمان ماسک، تسلا موتورز آیندهای درخشان به خودروی الکتریکی داد.
خودروهای الکتریکی قبلاً شهرت کمتری داشتند. آنها مطمئناً با برندهای قدرتمندی مانند جگوار و فراری همخوانی ندارند؛ اما اگر هر یک از خودروهای جدید فرمول E را دیده باشید، متوجه خواهید شد که اوضاع در حال تغییر است. یک مرد بیشتر از بقیه تلاش کرد تا ماشینهای الکتریکی را مشهور، جذاب و مطلوب کند و آن مرد، ایلان ماسک بود.
ماسک به جهان کمک کرد تا فناوری خودروهای الکتریکی را بهخوبی تشخیص دهد: هیجانانگیز و همیشه در حال پیشرفت.
همهچیز از زمانی شروع شد که جی بی استرابل (J. B. Straubel) و مارتین ابرهارد (Martin Eberhard) و مارک تارپنینگ (Marc Tarpenning) بدون اطلاع او در حال کار بر روی خودروهای برقی با باتریهای یون لیتیوم بودند. در 1 ژوئیه 2003، ابرهارد و تارپنینگ، تسلا موتورز را تأسیس کردند، استرابل هم بعداً به آنها پیوست.
ایده این بود که برای نیرو دادن به tzero که یک ماشین الکتریکی کامل بود و سریعتر از فراری شتاب میگرفت! از مجوز فناوری پروپالژن (AC Propulsion) و برای بدنه ماشین از شاسی لوتوس الیس (Lotus Elise) استفاده شود؛ اما سرمایهگذاران خطرپذیر در این طرح سرمایهگذاری نکردند و tzero را چیزی فراتر از پوشش پلاستیکی نامرغوب ندیدند.
اما ماسک تصمیم گرفت 6.5 میلیون دلار در این پروژه سرمایهگذاری کند و تنها سهامدار و رئیس هیئتمدیره شود. او فکر میکرد که این پروژه میتواند صنعت ماشینهای الکتریکی را متحول کند و آنها را محبوب و کارآمد کرده و جهان را به مکانی کمتر آلوده تبدیل کند.
علیرغم شروعی آهسته و بدون تشریفات، تسلا بهعنوان یک موفقیت بزرگ ظاهر شد. در اواسط سال 2012، سدان مدل S تسلا (Tesla’s Model S sedan) صنعت حملونقل را برای همیشه تغییر داد. این خودرو به خاطر دسترسی مداوم به اینترنت و سنسوری که به راننده اجازه میدهد بدون لمس یک دکمه موتور را روشن کند، به «کامپیوتر چرخدار» معروف شد.
در نوامبر سال 2012، «موتور ترند» آن را بهعنوان خودروی سال معرفی کرد و بعداً، کانسومر ریپورتز (Consumer Reports) بالاترین امتیاز یعنی 99 از 100 را در تاریخ خود به این خودرو اعطا و آن را بهترین خودروی ساخته شده اعلام کرد! آمریکا از زمان ظهور کرایسلر (Chrysler) در سال 1925، چنین شرکت خودروسازی موفقی را ندیده بود.
این دستاورد نسبتاً شگفت انگیز است، زیرا سیلیکون ولی تا آن زمان در صنعت خودرو دخالت چندانی نداشت و ماسک حتی قبلاً خودرو تولید نکرده بود؛ اما وقتی عزم ماسک را در نظر میگیریم، شاید این موفقیت چندان شگفت انگیز نباشد.
میکروی شماره نه:
از سولار سیتی (SolarCity) تا تسلا (Tesla)، شرکتهای ماسک با هم متحد شدهاند.
قدرت باورنکردنی ماسک از سه سرمایهگذاری به طور همزمان ناشی میشود: اسپیس ایکس، سولار سیتی و تسلا. همه آنها در نهایت به او کمک میکنند تا هدف واقعی، متحد و یکپارچه کننده خود را دنبال کند: بقای نوع بشر.
ماسک مدتها بود که میخواست وارد صنعت انرژی خورشیدی شود، اما قبل از ایجاد SpaceX، فکر نمیکرد سود و پولی در آن وجود داشته باشد؛ بنابراین وقتی پسرعموهایش، برادران رایو (Rive brothers)، در مورد یک سرمایهگذاری جدید، بسیار فکر میکردند، ماسک انرژی خورشیدی را پیشنهاد کرد.
این دو برادر، دو سال را صرف مطالعه صنعت انرژی خورشیدی کردند و سپس به ایده خود دست یافتند. اگرچه پنلهای خورشیدی بهآرامی مقرون بهصرفهتر میشدند، هزینه و تلاش برای نصب بهاندازهای بود که بسیاری از مصرفکنندگان را از خود دور کرد و فراری میداد؛ بنابراین برادران رایو تصمیم گرفتند آنچه را که واقعاً میخواستند به مشتریان ارائه دهند: کسی که از انتخاب گرفته تا خرید، نصب، تأمین و نگهداری را انجام دهد.
ماسک به عموزادههایش کمک کرد تا این ساختار را ایجاد کنند و رئیس هیئتمدیره و بزرگترین سهامدار شد. شش سال بعد، سولار سیتی به بزرگترین نصب کننده پنلهای خورشیدی در ایالاتمتحده تبدیل شد و به هدف خود یعنی بدون دردسر نصب کردن پنلهای خورشیدی دستیافت. این کسبوکار از مشتریان فردی تا سازمانهایی مانند والمارت (Walmart) و اینتل (Intel) گسترشیافته است و در سال 2014، نزدیک به 7 میلیارد دلار ارزش داشت.
کسبوکارهای ماسک، در عین موفقیتهای فردی او، ازنظر استراتژیک مکمل یکدیگر هستند. تسلا بستههای باتری میسازد که سولار سیتی میتواند به مشتریان نهایی بفروشد و سولار سیتی ایستگاههای شارژ تسلا را با پنلهای خورشیدی تأمین میکند.
این به این دلیل است که علیرغم علاقه زیاد به اتومبیلها، پنلهای خورشیدی و باتریها، همه آنها فقط پروژههای جانبی برای ماسک هستند. هدف اصلی او این است که اطمینان حاصل کند که انسانهای امروزی زندگی پایداری را آغاز میکنند تا بشریت آیندهای داشته باشد. به این ترتیب، تمام تلاشهای او با یک هدف بلند پروازانه متحد میشود.
میکروی شماره ده:
هدف ماسک تغییر بیشتر صنایع هوافضا، خودروسازی و انرژی خورشیدی با هایپرلوپ (Hyperloop) و پروژههای دیگر است.
ماسک همیشه برنامههای بزرگی داشته است – آنقدر بزرگ که مردم اغلب آنها را کمی دور از ذهن میدانند. در آگوست 2013، او از این طرحها پردهبرداری کرد: هایپرلوپ و همچنین پیشرفتهای دیگر در تسلا و اسپیس ایکس.
Hyperloop یک روش جدید حملونقل برای مسافتهای نسبتاً کوتاه است. اینیک لوله پنوماتیک در مقیاس بزرگ است، درست مانند لولههایی که برای ارسال نامه به اطراف دفاتر استفاده میشود، اما در این مورد، برای حملونقل افراد و اتومبیلها در غلاف و مورداستفاده قرار میگیرد.
ایدههای مشابه هایپرلوپ قبلاً ارائهشده بود، اما طرح ماسک متفاوت است. طراحی او تحتفشار کم اجرا میشود، درحالیکه غلافها روی بستری از هوا شناور هستند. هر غلاف توسط یک پالس الکترو مغناطیسی به جلو رانده میشود و موتورهای سرتاسر لوله در صورت نیاز، قدرت بیشتری به غلافها میدهند.
این مکانیسمهای خورشیدی میتوانند غلافها را با سرعت 800 مایل در ساعت حرکت دهند. با این سرعت، میتوانید در 30 دقیقه از لسآنجلس به سانفرانسیسکو بروید.
ماسک برای تسلا و اسپیس ایکس هم برنامههای متنوعی دارد. تمرکز اصلی تسلا در سال 2015، ارائه یک مدل X(SUV Model X) به بازار بود. سپس، قرار بود برای سال 2017 مدل دیگری از این خودرو را به بازار عرضه کند که بهجای بیش از 100،000 دلار – یعنی قیمت یک مدل S معمولی – فقط 35000 دلار قیمت داشته باشد.
در سال 2014، ماسک همچنین اعلام کرد که قصد دارد یک کارخانه گیگا فکتوری (Gigafactory) را بهعنوان بزرگترین کارخانه تولید لیتیوم یون جهان بسازد. این امر باتریهای موجود در بازار را افزایش میدهد که بخش مهمی از استراتژی برای قابلیت رانندگی با خودروهای تسلا در مسافتهای طولانی، حتی بدون دسترسی به ایستگاه شارژ است.
در آینده نزدیک، قرار بود اسپیس ایکس آزمایش توانایی خود برای بردن افراد به فضا را آغاز خواهد کند. SpaceX قصد داشت تا سال 2016 یک پرواز آزمایشی سرنشین دار انجام دهد و در سال بعد فضانوردان را برای ناسا به ایستگاه فضایی بینالمللی بفرستد.
همچنین این احتمال وجود داشت که این شرکت به سمت ساخت و فروش ماهوارهها، یکی از پرسودترین بخشها در صنعت، حرکت کند. گزارشها حاکی از آن است که ماسک در حال رؤیاپردازیهای بیشتر است و شاید اولین انسانی باشد که پا به مریخ میگذارد!
میکروی شماره یازده:
موفقیت ماسک با یک زندگی شخصی پر تلاطم همراه است.
در طول این خلاصه و نکتهها، دیدیم که ماسک آدم آسانی برای کنار آمدن و تعامل نیست. حتی ازدواجهای او نیز گواه این امر است.
ماسک سه بار ازدواجکرده و ازدواجهای او دو بار با یک زن و بار دیگر با فرد دیگری بوده است. ماسک رمانتیک است و سر پر شوری دارد. ازدواج اول او عاشقانه و پرشور بود. با این حال، او همیشه یک شوهر دلسوز نبود – جاستین به یاد میآورد که چگونه یکبار با عصبانیت به او یادآوری کرد که او همسرش است نه کارمندش. ماسک در پاسخ به او گفت که اگر کارمند او بود، او را اخراج میکرد.
به گفته جاستین، ماسک در ژوئن 2008 به او اولتیماتوم داد: آنها یا ازدواج خود را در آن روز درست میکنند یا او صبح روز بعد درخواست طلاق میدهد. جاستین خواست تا یک هفته دیگر صبر کند، بنابراین ماسک با بولدوزر جلو رفت وزندگی مشترکشان را خراب کرد و روز بعد درخواست طلاق داد.
بااینوجود، ماسک پس از طلاق ازنظر عاطفی رنج میبرد و دوستش بیل لی (Bill Lee) سعی کرد با سفر برای تعطیلات به لندن روحیهاش را تقویت کند. ماسک در آنجا با هنرپیشه ۲۲ ساله تالوله رایلی (Talulah Riley) آشنا شد و همسر دوم خود را پیدا کرد.
او در سال 2012 از رایلی جدا شد و اظهار داشت که «همیشه او را دوست خواهد داشت اما دیگر عاشق او نبود.» اما پس از قطعی شدن طلاق، این دو مجدداً باهم ازدواج کردند. این همان زمانی بود که ماسک با حفظ برنامههای پر مشغله باورنکردنی خود ملاقات با رایلی را غیرممکن میدید. با محاسبات او، یک زن حداقل به 10 ساعت در هفته نیاز دارد. در اواخر سال 2014 آنها دوباره طلاق گرفتند.
بسیاری فکر میکنند که ماسک تا حدی خشن و دمدمیمزاج است. حتی برخی میگویند که او احساس همدلی بالایی ندارد و بهعنوان نمونه، اخراج وفادارترین دستیارش، مری بث براون (Mary Beth Brown) را ذکر میکنند. براون که عملاً همه کارها را برای او انجام میداد، مدتها تنها رابط بین ماسک و همه علایقش بود. با این حال، هنگامیکه او درخواست کرد که بهاندازه سایر مدیران اسپیس ایکس حقوق دریافت کند، ماسک به او گفت که دو هفته مرخصی بگیرد و کارش را خود ایلان ماسک بر عهده میگیرد تا ببیند آیا برای این درخواست شایستگی دارد یا خیر. وقتی برگشت، به او گفت که دیگر به او نیازی ندارد.
با این حال، باوجوداین ناکامیهای شخصی، نزدیکترین افراد به ماسک میگویند که او قلباً فردی دوستداشتنی و دلسوز است؛ و رایلی ادعا میکند که باوجود مشغلههای فوقالعادهاش، همیشه سعی میکرد به خانه برود تا با خانوادهاش شام بخورد و با فرزندانش بازیهای رایانهای انجام دهد.
سخن پایانی
پیام کلیدی کتاب این است که ایلان ماسک یک مرد استثنایی است. جاهطلب، پرشور و پر جنب و جوش و هرگز نه را به عنوان پاسخ قبول نمیکند. نگرانی عمیق او برای بقای بشریت باشخصیت سرسخت او هماهنگ است. مهم نیست که دیگران در مورد او چه فکر میکنند، ایلان ماسک فناوریهای پایدار را به افقهای جدید و شگفت انگیز ی رسانده است و او به عنوان یکی از رهبران، اگر نگوییم تنها رهبر، در حوزه صنایع هوافضا، خودرو و انرژی خورشیدی به این کار ادامه خواهد داد.
یک پیشنهاد کاربردی
بزرگ فکر کنید و افکار خارقالعاده داشته باشید.
دفعه بعد که ایدهای دارید، نگران این نباشید که چقدر احمقانه به نظر میرسد. صفحهای از کتاب ایلان ماسک را بردارید. موشهای ارسالشده به مریخ، ماشینهای برقی سریعتر از فراری و دو بار ازدواج کردن با یک زن ازدواج، هیچکدام بیشازحد پوچ نیست. به غیرممکنها فکر کنید و سپس آن را محقق کنید.
پیشنهادی برای مطالعه بیشتر در خصوص موضوع این کتاب: کتاب «نوآوران» نوشته والتر ایزاکسون (Walter Isaacson)
ایلان ماسک ممکن است یکی از بزرگترین کارآفرینان فناوری امروز باشد، اما او بر شانههای غولها ایستاده است. دستاوردهای او تازهترین دستاوردها در یک خط طولانی از نوآوریها و اختراعات است که قرنها پیش ترسیمشده است. در کتاب «نوآوران»، والتر ایزاکسون، چندین بیوگرافی پرمخاطب از افراد مشهور ازجمله بنجامین فرانکلین (Benjamin Franklin)، انیشتین (Einstein) و استیو جابز (Steve Jobs) و همچنین زندگی برخی از چهرههای کلیدی در تاریخ کامپیوتر و اینترنت را بررسی میکند.
همانطور که مشخص است، اگرچه افراد باهوش نقش مهمی در این خط سیر ایفا میکنند، اما بزرگترین جهش در نوآوری در این زمینهها، دستاوردهای افراد بسیاری بوده است.
اگر میخواهید درباره تاریخچه نوآوری و نحوه همکاری ذهنهای بزرگ – ازجمله نقش دخترِ شاعر انگلیسی، لرد بایرون (Lord Byron’s daughter) در روزهای اولیهی رایانه – پیشنهاد میکنیم کتاب نوآوران را مطالعه کنید.